بازتاب انقلاب اسلامی بر جهان اسلام
انقلاب اسلامی ایران به دلیل جاذبیت در شعارها، اهداف، روشها، محتوا و نتایج حرکتها و سابقه مشترک دینی و تاریخی و شرایط محیطی منطقهای و بینالمللی، پدیدهای اثرگذار در جهان اسلام بوده است. این مایههای اثربخش به طور طبیعی و یا ارادی و برنامهریزی شده و از طریق کنترلهایی چون ارگانهای انقلابی سازمانهای رسمی دولتی و اداری، ارتباط علمی و فرهنگی، مبادلات تجاری و اقتصادی، در کشورهای مسلمان بازتاب یافته و دولتها و جنبشها و سازمانهای دینی را در آن جوامع به درجات مختلف متأثر نموده است.
امروزه نه تنها بر علاقهمندان و شیفتگان انقلاب اسلامی بلکه حتی بر دشمنان و مخالفین این انقلاب تردیدی باقی نگذاشته و به آن معترف هستند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1357 (1979) نقطه عطف مهمی نه تنها در تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران بلکه جهان اسلام و حتی جهان بشریت بوده است.
این انقلاب از یک طرف به نظام مستبد و وابسته شاهنشاهی در ایران پایان داد و علی رغم پیشبینیهایی که میشد که احیانا به جای این نظام یک نظام لیبرال ـ دموکرات مشابه آنچه که در غرب وجود دارد و یا در کشورهای جهان سوم مانند هندوستان، شکل خواهد گرفت، و یا به دیکتاتوریهای مستبده کمونیستی تبدیل خواهد گردید. در کمال شگفتی ناظران و اندیشمندان جهانی نظامی بر پایه ارزشهای اسلامی و مذهبی و آن هم بعد از گذشت 1400 سال از ظهور اسلام و نداشتن هیچ گونه نمونه و سابقهای در اعصار گذشته دور و نزدیک مستقر گردید و توانست به مدت یک ربع قرن علی رغم همه مشکلات و توطئهها و فشارهای خارجی و داخلی دوام آورده، استحکام یافته و کارایی خود را در دنیای مدرنیسم متکی بر سکولاریزم و لائیزم به اثبات برساند.
از طرف دیگر به چند قرن خمودگی و انحطاط تمدن اسلامی خاتمه داده و موجب بروز نوعی بیداری و احیاگری اسلامی آن هم بر پایه بازگشت به ایدئولوژی و مکتب اسلام گردد و بازار همه ایسمهای وارداتی اعم از ناسیونالیزم، لیبرالیزم، سوسیالیزم و... را کساد نموده و به جای آن و بویژه در نسل جوان نوعی شیفتگی و بازگشت به افکار و اندیشههای اسلامی به وجود آورد. پس از انقلاب اسلامی، دولتهای اسلامی، به درجات متفاوتی احساس کردهاند که برای بقا و دوام خود نیازمند نوعی مشروعیت دینی و مردمی هستند و هر دولت، به شکلی برای رفع این نیاز واکنش نشان داده است. ملتهای مسلمان نیز نوعا به این نتیجه رسیدهاند، که نقشی در قدرت و مشروعیت دارند. لذا هر کدام به فراخور درک خویش، تلاش کردهاند تا از حقوق و مزایای این توانمندی بهرهمند شده و مطالبات بیشتری مطرح نمایند. امروزه نهضتهای آزادیبخش غیر اسلامی در جهان اسلام رنگ باخته و در عوض نهضتهای اسلامی اصولگرا به سرعت رشد کرده، قدرت یافته و در واقع حرف اول را در تحولات سیاسی ـ اجتماعی معاصر منطقه میزنند.
بلاتردید احیاگری و بیداری جهان اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد و از مرحله نظر به عمل و واقعیت رسید. اگر چه از حدود یک قرن قبل اندیشمندانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی و محمد عبده در جهان اسلام ظهور کردند که ندای بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر میدادند و در این مسیر نهضتها و گروههایی نیز شکل گرفت ولی پیروزی انقلاب اسلامی به همه مسلمانان به اثبات رساند که مسئله بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبوده بلکه میتواند واقعیت هم داشته باشد. میتوان ادعا کرد که اولین بازتاب پیروزی انقلاب اسلامی ناشی از شکلگیری نظام جمهوری اسلامی و تداوم اقتدار آن در مواجهه با بحرانها و توطئههای گوناگون و به خصوص در تقابل با دنیای قدرتمند غرب بود که روز به روز بر امید و اعتماد مسلمانان جهان افزوده و آنها را نسبت به بازگشت به عصر طلایی اسلام امیدوارتر کرد.
در واقع آنچه را که آرنولد توین بی در سال 1949 در کتاب تمدن در بوته آزمایش پیشبینی کرده بود با پیروزی انقلاب اسلامی عینیت یافت.
پان اسلامیسم خوابیده است، با این حال ما باید این امکان را در نظر داشته باشیم که اگر پرولتاریای جهان (مستضعفین) بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبری ضد غربی شود، این خفته بیدار خواهد شد. بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظامی اسلام ـ و حتی اگر این روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد ـ اثر روحی محاسبه ناپذیری داشته باشد؟ زیرا ممکن است پژواکهای یک عصر قهرمانی را منعکس سازد. اگر وضع کنونی بشر به یک جنگ نژادی منجر شود اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند.
البته میزان تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی بر همه جوامع اسلامی یکسان و یکنواخت نبود بلکه با توجه به قرابتهای فکری، فرهنگی و جغرافیایی درجه تأثیرآن متفاوت بوده است و از آنجا که این انقلاب بر پایه تعالیم دین اسلام و مکتب اهل بیت به پیروزی رسید، زمینه تأثیرگذاری آن با توجه به همین امر متفاوت بود.
این انقلاب بر مسلمانانی که پیرو مکتب اهل بیت بودند یعنی بر شیعیان جهان تأثیر فوق العاده و شگفتی داشت و میتوان ادعا کرد که جایگاه شیعیان جهان را از حاشیه و پیرامون به مرکز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل نمود. شیعیانی که در طول چندین قرن نه تنها همواره در اقلیت بوده و آماج حملات شدید تبلیغاتی بویژه توسط حکام و خلفای بلاد اسلامی قرار میگرفتند و الزاما با تکیه بر اصل تقیه حتی از بروز افکار و اندیشههای خود هراس داشتند با این پیروزی جانی دوباره گرفته و در صف اول مبارزه با امپریالیسم و استکبار قرار گرفتند.
شرقشناسان و اسلامشناسان غربی که تا این زمان توجه چندانی به مکتب تشیع نداشته و اسلام را از دریچه اکثریت میدیدند و مطالعات و تحقیقات خود را بیشتر بر پایه شناخت اسلام از دیدگاه اهل سنت و جماعت قرار داده بودند، ناگهان متوجه این غفلت بزرگ خود گردیده و احساس کردند که از نظر شناخت مکتب تشیع در تاریکی و ابهام شدیدی به سر میبرند و در همین راستا بود که مسیر تحقیقات خود را تغییر داده و با تشکیل کنفرانسها و سمینارهای مختلف و متعدد و انتشار مقالات و کتب گوناگون در جهت شناخت بهتر این مکتب تلاش وسیعی را آغاز کردند.
حتی میتوان به جرأت ادعا کرد که شناخت اسلام از دید غیر مسلمانان که قبلا معطوف به شناخت تعالیم اسلامی با تعبیر اهل سنت و جماعت بود تحول اساسی پیدا کرده و گرایش به درک اسلام از دیدگاه مکتب تشیع بیشتر گردید. اگر چه آمار دقیقی در دسترس نمیباشد ولی اطلاعات موجود بیانگر این واقعیت است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تعداد کسانی که از دریچه مکتب اهل بیت به دین اسلام گرویدهاند به طور چشمگیری افزایش یافته است در حالی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صرفا کسانی از این مسیر اسلام را انتخاب میکردند که در اثر آشنایی و برخورد تصادفی با ایرانیها و یا شیعیان تحت تأثیر قرار میگرفتند.
این امر حتی در مورد تغییر مکتب از مکاتب چهارگانه اهل سنت به مکتب جعفری هم صدق میکند. بدین معنا که شمار قابل توجهی از اهل سنت در اثر پیروزی انقلاب اسلامی علاقه جدی به شناخت واقعیتهای مکتب تشیع پیدا کرده و به دنبال یافتن رمز و رموز و ساز و کاری بودند که در اثر آنها انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و توانست در اواخر قرن بیستم بر قدرت مستبده شاهنشاهی که با حمایت قدرتهای بزرگ تقویت میگردید غلبه نموده و نظامی را تأسیس نماید که در آن ارزشهای اسلامی حاکم باشد. طبق اطلاعات به دست آمده تنها در نیجریه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متجاوز از 10 میلیون نفر به پیروان مکتب تشیع افزوده شده است و در بسیاری از جوامع اسلامی همچون مالزی، اندونزی در خاور دور که قبل از پیروزی انقلاب نامی و اثری از مکتب تشیع دیده نمیشد به تدریج اقلیت شیعه شکل گرفته و جایگاه مطلوبی در میان مکتبهای مختلف اسلامی پیدا نمودند.
مهمتر از همه تأثیر و بازتاب عظیمی که انقلاب اسلامی در میان شیعیان لبنان به وجود آورد و آنها را که با وجود داشتن اکثریت نسبی در گذشته در شرایط سیاسی، اجتماعی اسفناکی به سر میبردند، ناگهان زنده و بیدار کرده و در جامعه لبنان آنها را که به عنوان محرومین میشناخت از آنها بمبهای متحرکی ساخت که توانستند در تقابل با اشغالگران در مدت کوتاهی پنج قدرت بزرگ غربی را بدون دادن کوچکترین امتیازی وادار به فرار از این کشور بنمایند و امروز در حقیقت حزب الله لبنان به عنوان نماد خارجی بازتاب انقلاب اسلامی همچون ستارهای بر سینه این انقلاب تلألو مینماید.
لبنان نه تنها کانال حضور انقلاب اسلامی در کل جهان عرب است، بلکه مهمترین کانال برای اثرگذاری بر مسئله قدس، فلسطین و منازعه اعراب و رژیم صهیونیستی شده است. این سر پل همچنان فعال و پویا بوده و با خروج رژیم اشغالگر فلسطین از جنوب لبنان پس از 22 سال محرز گردید که حزب الله و مقاومت اسلامی که بازوی انقلاب اسلامی به حساب میآیند، نقش کلیدی در این امر داشتند.
چنانچه در تقارن یا توالی انقلاب اسلامی ایران، حرکت سیاسی ـ اسلامی متشابهی در هر یک از کشورهای اسلامی اتفاق افتاده باشد، میتوان این فرضیه را با قوت بیشتری بیان کرد. که این امر معلول انقلاب اسلامی بوده است. برای نمونه همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مردم عراق ـ علی الخصوص شیعیان به صورت تودهای یا تشکیلاتی ـ هیجانات و واکنشهای وسیعی، مشابه مردم ایران نشان دادند که میتوانست ناشی از تأثیر انقلاب اسلامی باشد.
عراق به عنوان یک کشور مهم عربی با اکثریت شیعی و قدرت نفتی، کانال مناسب دیگری برای حضور و صدور انقلاب اسلامی در جهان عرب بود. چنانچه تحولات انقلاب اسلامی ایران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمی و دافعه آن، در بین اعراب کم شده و از طریق این کشور، انقلاب اسلامی توانایی آن را مییابد که به سراسر ممالک عربی گسترش یابد. چنین ظرفیتی میتواند یکی از دلایلی باشد که توسط کانالهای مختلف، موجب ترغیب صدام حسین برای حمله به ایران گردید.
در واقع مسلمانان و شیعیان عراق از دیر باز، با حکومت آن کشور به خصوص بعثیون درگیر بودند اما شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی در واقع این زمینه را تشدید نمود و آن را نهادینهتر کرد، صدام حسین نیز این نکته را دریافت و آن را بزرگترین فرصت و تهدید برای نظام خود تلقی نمود و سرانجام با تمام قوا به ایران حمله کرد و مشروعیت این عمل غیر قانونی و تجاوز کارانه را اینگونه توجیه کرد. به نظر میرسد اینک با توجه به سقوط دولت خشن و مستبد بعثی در اثر اشغال عراق توسط نیروهای امریکایی و آزادیهای نسبی که در مقایسه با دوران قبل به وجود آمده است، زمینه اثرگذاری و بازتاب انقلاب اسلامی به طور جدی فراهم گردیده است و این مشکل بزرگی است که امریکاییها در تشکیل دولت جایگزین با آن مواجه هستند.
در بحرین نیز با توجه به اکثریت شیعه در این جزیره انقلاب اسلامی تأثیر عمیقی بر مردم آن گذارد به طوری که امیر بحرین موقعیت خود را به شدت متزلزل دیده و بر فشار دولت علیه شیعیان افزود و محیط خفقانآورتر از گذشته به وجود آورد تا اینکه اخیرا پادشاه جدید بحرین با درک از قابل دوام نبودن شرایط خفقانآور و انفجارآمیز گذشته آزادیهای نسبی برقرار نمود و به شیعیان نقش بیشتری در ساختار سیاسی دولت داده است.
در افغانستان، پاکستان و عربستان سعودی اگر چه شیعیان در اقلیت میباشند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سهم بیشتر و در عین حال سازندهتری نسبت به گذشته در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیدا کردهاند.
در مجموع میتوان این طور نتیجه گرفت که بازتاب انقلاب اسلامی بر شیعیان در ابعاد زیر بوده است:
ـ انتقال از حاشیه به مرکز ثقل جهان اسلام
ـ گرایش محققین و کارشناسان و اسلامشناسان به شناخت بیشتر تشیع
ـ گرایش غیر مسلمانان و حتی مسلمانان اهل سنت به مکتب تشیع
ـ ایجاد روحیه انقلابی و در واقع الگوبرداری از انقلاب اسلامی در تقابل با استکبار جهان.
ـ پیدایش امواجی از اسلام سیاسی در میان شیعیان که خواهان بخش یا تمامی قدرت و حکومت هستند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انتظار میرفت جوامعی که از نظر بنیادهای عقیدتی و سوابق تاریخی زمینه مناسبتری برای تحقق انقلاب دارند به پا خاسته و قیام کنند بویژه کشورهایی مانند مصر، الجزایر و ترکیه از این لحاظ که هم سابقه مبارزاتی داشتند و هم اینکه در تاریخ گذشته خلافتهای اسلامی را تجربه کرده بودند در این مسیر پیشگام شوند ولی چنین چیزی اتفاق نیفتاد و اولین حرکت در کشوری که دارای قومیتهای متعدد بوده و کمترین درصد مسلمانان را دارد همچون لبنان و آن هم در میان شیعیان بیشترین بازتاب را بر جای گذاشت.
اینکه چرا و چگونه انقلاب اسلامی بیشتر در میان شیعیان تأثیر خود را بر جای گذارده و در میان اهل سنت آن طور که پیشبینی میشد بازتاب انقلابی بر جای نگذاشته است مسألهای است که ضرورتا به افکار و اندیشههای بنیادین اسلامی بر نمیگردد بلکه به طور عمده به ابزار و ساز و کاری مربوط است که شیعیان در طول تاریخ از آنها بهره برده آنها را شکل داده و توانسته بودند نظامی مستقل از ساختار سیاسی، حکومتی ایجاد کنند و همین نظام مستقل بود که در طول یک قرن گذشته در زمانهای مقتضی در مقابل نفوذ بیگانگان و ستم و بیدادگری حکام ایستادگی نموده و نقش خود را ایفا نمودند. در اینجا به طور مختصر به این ساز و کارها که در مکتب تشیع وجود داشته و جوامع اهل سنت فاقد آن میباشند، میپردازیم:
از دیدگاه اهل تشیع، حاکم بر جوامع اسلامی نه تنها باید قادر و مسلمان باشد بلکه عدالت هم جزو شرایط و صفات اصلی و تفکیک ناپذیر حاکم اسلامی است و گرنه اطاعت از آن حاکم غیر عادل نه تنها ضروری نیست بلکه باید علیه او نیز قیام کرد. در حالی که برای فقهای اهل سنت و جماعت شرط مسلمان بودن و قاهر بودن برای حاکم اسلامی کفایت میکند و اطاعت از وی بر همه مسلمانان واجب است. بدیهی است با توجه به این نظریه فقهی قیام علیه حکام مسلمان کشورهای اسلامی که در عین حال فاسد و دیکتاتور هم هستند را مشکل میسازد و به همین علت نهضتهای اسلامی در جوامع اهل سنت عموما در فکر براندازی این نوع ازحکومتها نبوده بلکه به شیوه اصلاحی با آنها برخورد میکردند.
در مکتب تشیع باب اجتهاد همواره مفتوح بوده و در زمان غیبت نیز فقهای جامع الشرایط به عنوان نواب امام زمان (عج) وظیفه و رسالت هدایت و راهنمایی پیروان خود را داشتهاند و بدین ترتیب یک مسلمان شیعه میبایست یا مجتهد باشد و یا اینکه از یک مجتهد جامع الشرایط تقلید نماید در حالی که در مکتب اهل سنت و جماعت باب اجتهاد بعد از ائمه چهارگانه مکتبهای اهل سنت کلا مسدود شده و پیروان اهل سنت را به حال خود واگذاشتهاند.
وجود این نهاد در مکتب تشیع نه تنها به پیروان این مکتب کمک میکند که همواره مسائل روز و مستحدثه را با استفاده از فتاوای مراجع تقلید حل و فصل کنند بلکه به خودی خود یک رابطه دائمی و طبیعی میان رهبران مذهبی که از مشروعیت لازم نیز برخوردارند و پیروان آنها ایجاد نموده و شرایط مقتضی بهرهبرداری سیاسی برای حضور در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و قیام در مقابل حکام جور را فراهم آورده است.
در مکتب تشیع علما و روحانیون در هر مرتبه و درجهای که باشند چه از نظر اقتصادی و چه از لحاظ سلسله مراتب از دولت مستقل بوده و هیچ گونه وابستگی به دولت ندارند. این گروه عموما از محل پرداخت وجوهات شرعی و نذورات مردمی ارتزاق نموده و حتی حوزههای علمیه هم از این لحاظ مستقل میباشند در حالی که علمای اهل سنت به طور عموم از نظر اقتصادی وابسته به دولت بوده، ائمه جمعه و جماعات را دولت منصوب کرده و طبیعتا وابستگی تام و تمامی به حکام وقت دارند و طبیعی است که این وابستگی خود مانعی بر سر راه روحانیت اهل سنت خواهد بود که به سادگی قادر به جدا شدن از ساختار نظام سیاسی نبوده و نمیتوانند با حفظ جایگاه و موقعیت خود علیه حکام وقت قیام کنند. در حالی که روحانیت اهل تشیع به علت رابطه تنگاتنگی که با مردم دارند خود را جزئی از تودههای مردم دانسته و به تبع خواست آنها که در چارچوب موازین دینی و شرعی میباشد، عمل میکنند.
البته ذکر موانع فوق به این معنا نیست که انقلاب اسلامی ایران بر مسلمانان تابع مکاتب اهل سنت تأثیر لازم را بر جای نگذاشته است بلکه این گروه نتوانستهاند به علت فقدان ساز و کارهای موجود در جوامع اهل تشیع شیوهای انقلابی را در پیش گرفته و جوامع خود را به همان صورت که در ایران اتفاق افتاد تحت تأثیر قرار دهند. در عین حال اثری که انقلاب اسلامی ایران در این جوامع گذاشت تقویت روشهای اصلاحی بود. بدین معنا که در این جوامع مردم سعی کردند با استفاده از ساختارهای سیاسی موجود گرایشهای اسلامی خود را نفوذ داده و قدرت را با حفظ نظام سیاسی در اختیار گیرند.
روشی که اسلامگرایان هم در الجزایر و هم در ترکیه اعمال کردند حرکتهای رفورمیستی و اصلاحی بود که گام به گام با حضور فعالانه در انتخابات شهرداریها و به دنبال آن در انتخابات پارلمان زمینه کسب قدرت را فراهم نمودند.
اگر چه در عمل این روش در الجزایر با حضور خشن و بیرحمانه ارتش سرکوب گردید و در ترکیه با استفاده از قوانین حاکم حداقل سه مرتبه جلوی کسب قدرت کامل اسلامگرایان گرفته شد و آینده دولت فعلی ترکیه که در واقع با نوعی ظرافت و تفاهم با نظام سعی میکند موقعیت خود را در قبال ارتش لائیک ترکیه حفظ کند روشن نیست، با این وجود تردیدی نیست که این گرایشهای اسلامی مرهون بازتاب انقلاب اسلامی ایران میباشد. ترکیه که خود وارث امپراطوری و خلافت عثمانی بود میتواند سر پل نفوذ اسلام سیاسی و اسلامگرایی به قفقاز و بالکان باشد. این مورد به دلیل همجواری جغرافیایی و نیز به خاطر اشتراکات قومی و زبانی و مذهبی است.
چند هفته قبل از حمله صدام حسین به ایران، در ترکیه کودتای نظامی صورت میگیرد که تقارن و توالی چنین امری هم زمان با انقلاب اسلامی میتواند این فرضیه را تقویت کند که روی کار آمدن نظامیان در ترکیه بخشی از استراتژی مهار انقلاب اسلامی و کور کردن یکی از سر پلها بوده است، با این ترتیب مسائل کلان سیاسی ترکیه در سالهای بعد را میتوان، همواره از این منظر نظاره کرد، از جمله ورود و خروج حزب اسلامگرای رفاه، حزب فضیلت و نهایتا حزب توسعه و عدالت به صحنه سیاسی آن کشور که میتواند نوعی چالش جدی برای نظام لائیک ترکیه و آن هم ناشی از انقلاب اسلامی تلقی شود.
در شبه قاره هند نیز انقلاب اسلامی ایران بیتأثیر نبوده است. افغانستان سر پل مهمی برای بازتاب انقلاب اسلامی در آسیای مرکزی بود. در دهه نخست انقلاب، این کشور تحت اشغال بود و سربازانی از ممالک آسیایی شوروی، در افغانستان میجنگیدند که به نوعی با مجاهدین تماس داشتند. در دهه دوم که شوروی فروپاشید و آن کشورها مستقل شدند و ضعفها و آسیبهای خاص این دوران را داشتند، تأثیرپذیری آنان از تحولات افغانستان و افکار مذهبی احزاب و مجاهدین افزایش یافته بود، ظهور طالبان تقریبا این سر پل را قطع کرد.
به فاصله 9 ماه پس از وقوع کودتای مارکسیستی در کابل، انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و به سرعت، تأثیراتی در ابعاد مبارزاتی و سیاسی افغانستان بر جای گذارد. در کنار اثرات عمیق معنوی بر روند جهاد مردم افغانستان، تاکتیکهای مبارزاتی مردمی که در جریان مبارزات گسترده مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه به کار گرفته شده بود، بر شیوه مبارزاتی افغانها نیز تأثیر بسزایی داشت.
قیامهای مردمی در شهرهای هرات (17 مارس 1979) و کابل در (ژوئن 1979) نمونههای اولیه و مهم از شیوههای جهادی مردم مسلمان ایران بود که فضای مبارزه مردم مسلمان افغانستان را دچار تحولی بنیادین کرد. شوسیا سفیر جمهوری دموکراتیک آلمان معتقد بود که نفوذ ایران در افغانستان برای حکومت کابل خطرناکتر از نفوذ پاکستان است زیرا که نفوذ مذهبی ایران بر جمعیت شیعه و اینکه عنصر مذهب در ایالات هم مرز با ایران و ایالاتی که قسمت اعظم منطقه کوهستانی مرکز را تشکیل میدهند، مسلط میباشد.
پاکستان نیز در توالی و تقارن انقلاب اسلامی، هیجانات مردمی و تخیلات اجتماعی در تأسی از انقلاب در پاکستان چشمگیر بود. اما در این کشور نیز ـ تقریبا به طور هم زمان با انقلاب اسلامی ـ نظامیان به رهبری ضیاء الحق به وسیله کودتا بر اوضاع مسلط میشوند و او خود سردمدار احیای اسلامیت میگردد. این امر میتواند هم ناشی از الزامات تاریخی و انگیزههای شخصی بوده و هم تاکتیکی برای کنترل اسلامگرایی و انقلابگرایی ـ برخاسته از تحولات ایران ـ تلقی گردد. نگرانی از نفوذ و تأثیر وسیع و عمیق انقلاب اسلامی، سبب بروز عکس العملهایی گردید. تأسیس و توسعه سپاه صحابه و ترور مسئولان ایرانی از جمله این عکس العملها بود.
انقلاب اسلامی ایران برای مسلمانان جنوب شرقی آسیا پس از گذشت سالهای اولیه ـ پیش از آنکه به عنوان الگویی اجتماعی و قابل تکرار مطرح باشد ـ به مثابه منبعی الهامبخش تلقی گردید و موجب تجدید توان حرکت انقلاب اسلامی در این جوامع شد.
پیروزی انقلاب اسلامی و انعکاس رسانهای آن در جنوب شرقی آسیا، موجب تقویت احساس هویت مذهبی در میان مسلمانان و نیز تسریع روند تجدید حیات اسلام آن هم در این جوامع که وجه بارز آن افزایش تقاضا برای مشارکت در مسائل جهانی امت اسلامی بود، در شئون مختلف جامعه گردید.
ولی دولتهای این مناطق سعی کردهاند که برخوردی محتاطانه با انقلاب اسلامی داشته باشند و بنا به ملاحظات داخلی و خارجی (ناآرامی ـ همسویی با غرب) تلاش کردهاند که ضمن حفظ روابط رسمی سیاسی، از طرق مختلف، مانع گسترش و تعمیق مفاهیم انقلاب اسلامی در جامعه خویش شوند. هر چند در مقاطعی نیز ناگزیر از اصلاح و تعدیل مشی خود به نفع مسلمانان شدهاند.
دولت مالزی علی رغم اهمیتی که در کنار قومیت، برای اسلام، در حیات سیاسی کشور قایل میباشد، نگرانی خود را از بروز حرکتهای اسلامی پنهان نکرده است و معمولا رفت و آمد رهبران اسلامی به ایران را زیر نظر دارد، و چندی پیش نیز فرقه اسلامی الارقم را به عنوان جریانی انحرافی معرفی کرده و از ادامه فعالیتهایش جلوگیری به عمل آورده است. اگر چه ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق این کشور در اتخاذ مواضع ضد غربی خود میتواند ملهم از انقلاب اسلامی باشد.
مرام دولتی اندونزی نیز علی رغم اکثریت جمعیت مسلمان ایدئولوژی سکولار است و در بین مقامات دولتی، نوعی بدبینی نسبت به مسلمانان وجود دارد. از این روست که دولت از مدتها قبل، به دنبال سیاستزدایی از اسلام بوده است و از تهدید گرایشات اسلامی نام میبرد و بعضا از آن به نام اسلامترسی هم تعبیر میشود. در عین حال در دو دهه اخیر شاهد بر افتادن حکومت سوهارتو و روی کار آمدن اسلامگراها در کنار سکولارها در اندونزی هستیم.
پیروزی انقلاب ایران بر تایلند نیز بیتأثیر نبوده و راهپیمایی عظیم آنها در سال 1369 برای برپایی مسجد تاریخی کروزه، نمونهای از تلاشهای مسلمین برای ابراز هویت اسلامی خویش بوده است. دولت تایلند نیز با توجه به سیاستهای داخلی، روابط متعادل و متعارفی را با ایران دنبال کرده است.
در باب بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان آفریقا که در توالی انقلاب اسلامی، با گذشت یک دهه، شاهد پیشرفت جبهه نجات الجزایر میباشیم. این توالی و برخی تشابهات که در شکل، محتوا، اهداف و شعارهای اسلامگرایان الجزایر با انقلاب اسلامی وجود دارد، پژوهشگران را در طرح این فرضیه ـ که انقلاب اسلامی در برخی بلاد چون عراق و لبنان اثر فوری گذاشته و اما در برخی از کشورها در دهه اول بذرهایی پاشید که در آغاز دهه دوم و سوم نمود پیدا کرد ـ جدیتر مینماید. در مصر در دوران پیروزی انقلاب اسلامی موقعیت اخوان المسلمین در میان مردم و جوانان تضعیف شد و شاخههایی از آن نیز تجزیه گردیده به گروههای جهادی و مسلحانه منشعب گشت. البته این امر سبب شد که اخوان نزد دولت مصر تقرب بیشتری یابد. با گسترش مبارزات انقلابی در لوای اسلام به عنوان هدف و ابزار مبارزه، برخی از جنبشها و سازمانهای سیاسی و مبارزاتی مجهز به ایدئولوژیهای کمونیسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم رنگ باخت و توان اثرگذاری خود را از دست داده و عملا متلاشی و یا متحول شدند. برخی از جنبشها نیز به انگیزههای متفاوت و به درجات مختلفی صرف نظر از تأثیرپذیری، راه تنافر و دوری و واگرایی از تز انقلاب اسلامی را پیش گرفتند. برای مثال میتوان از گروه طالبان در افغانستان نام برد.
در دهه دوم انقلاب اسلامی، عمر البشیر در سودان به قدرت رسید و اقدامات و گرایشات اسلامی مشابه ایران از خود نشان داد. اخبار و اطلاعات، حکایت از ظرفیت و پذیرش بالای جامعه سودان نسبت به انقلاب اسلامی دارد. همین امر دستاویزی برای کشورهایی چون مصر و امریکا شده است تا بتوانند همچنان از تداوم تهدید صدور انقلاب و به خطر افتادن منافع آنان سخن گفته و برخی تبلیغات و فشارهای خود بر ایران را توجیه نمایند. در حال حاضر حزب اسلامگرای سودان دچار انشقاق شده و دکتر حسن الترابی ـ که ریاست پارلمان را به عهده داشت[25] ـ منزوی گشته است و این کشور نیز درگیر فشار واقعیات و الزامات داخلی بوده و میدان مانوری برای آرمانگرایی و اصولگرایی و انقلابخواهی میباشد.
در اینجا نکتهای که ضرورت دارد به عنوان یک استثنا در جوامع اهل سنت به آن پرداخت مسئله بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان سرزمین فلسطین اشغالی است. از آنجا که حکام صهیونیستی غیر مسلمان بوده و عنوان اولی الامر حتی در تعبیر اهل سنت بر آنها اطلاق نمیگردد. بنابراین بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان این سرزمین متفاوت بوده است. بدین معنا که مسلمانان سرزمین فلسطین نه تنها شیوههای اصلاحی و رفورمیستی را اتخاذ نکردهاند بلکه بر عکس از شیوههای اصلاحی و سازشکارانه دوری جسته و راه و روش انقلابی را در پیش گرفتند.
ایران که پیش از انقلاب اسلامی یکی از کشورهای حافظ منافع رژیم صهیونیستی بود پس از پیروزی انقلاب کانون مبارزه با آن رژیم گردید و این کشور قلب تپنده مقاومت اسلامی علیه اشغالگران فلسطین شد و پرچم مبارزهای که سران کشورهای عربی با امضای پیمان کمپ دیوید به زمین گذارده بودند، امام با ابهت و شهامت تمام به دست گرفتند و به مبارزات ملت فلسطین هویت اسلامی بخشیدند.
بدین ترتیب سفارت رژیم اشغالگر تعطیل و سفارت فلسطین تشکیل شد و امام (ره) جهت انسجام بخشیدن حرکتهای اسلامی طرفدار انقلاب فلسطین، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس نامیدند.
اگر چه حماسه مردم فلسطین یک پدیده تصادفی نبود و سالهاست که مردم فلسطین با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیستها مقاومت میکردند، اما واقعیت این است که پس از انقلاب اسلامی، حرکت نوینی در مبارزات مردم فلسطین آغاز شد و جوانان بیشماری به اسلام روی آوردند و تعداد مساجد در کرانه باختری و نوار غزه افزایش یافت. و حزب الله فلسطین که از فرزندان انقلاب اسلامی هستند در زندان غزه به عنوان یک گروه مبارز اعلام موجودیت کردند و دیری نگذشت که تحت عنوان انتفاضه اسلامی مبارزه با رژیم اشغالگر فلسطین را متحول نمودند.
در حقیقت انتفاضه با آموختن درسهای تاریخی از انقلاب اسلامی ایران بهترین راه حل را در نجات ملت فلسطین با تکیه برآرمان اسلامی میدانند.
جهاد اسلامی به عنوان فرزند انقلاب اسلامی ایران، در فلسطین به رهبری شیخ عبدالکریم عوده و با همکاری شهید دکتر فتحی شقاقی که تا سال 1365 در سیاهچالهای اسرائیل زندانی بود، به عنوان رهبر شاخه نظامی جهاد تأسیس شد و فتحی شقاقی در سال 1367 با تألیف کتابی تحت عنوان «خمینی راه حل اسلامی»، نظرات سیاسی و ایدئولوژی خود و جهاد اسلامی را بیان نمود.
در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) دچار انشعابات متعدد شد به طوری که موتور محرکه قیام علیه موجودیت «اسرائیل» از کار افتاد و مقاومت اسلامی در ضعیفترین حالت خود بود. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صحنه عمل نیروها و گروههای مبارز و قیام در برابر تهاجم صهیونیزم سیاسی را به نفع نیروهای اسلامی تغییر داد و یأس مفرطی که بر جهان عرب در زمینه مبارزه با اسرائیل مستولی شده بود، با ظهور انقلاب تبدیل به امید و پایداری شد.
گروه دیگری که در جریان قیام در سرزمینهای اشغالی اعلام موجودیت کردند و در حال حاضر طرفداران زیادی نیز دارند، جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حرکه المقاومه الاسلامیه فی فلسطین) ملقب به حماس میباشد و جالب توجه اینکه به همان روش که شیعیان جنوب لبنان با انتخاب شیوه مبارزه با استفاده از عملیات استشهادی عرصه را بر دولت صهیونیستی تنگ نموده و موفق به اخراج صهیونیستها شدند مسلمانان فلسطینی نیز به چیزی کمتر از آزادی سرزمینهای خود تسلیم نشده و دست از مبارزه انقلابی خود به همان شیوه بر نداشتهاند. اگر بخواهیم بازتاب انقلاب اسلامی را در میان جوامع اهل سنت فهرستوار بیان کنیم موارد زیر را میتوان به تفکیک بر شمرد:
اگر چه بیداری و احیاگری اسلامی در میان علما و اندیشمندان اسلامی اهل سنت به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد در عین حال گسترش و عمومیت یافتن این احیاگری مدیون و مرهون پیروزی انقلاب اسلامی است. امروز موضوع جدایی دین از سیاست برای همه مسلمانان امری مردود و غیر قابل قبول شناخته شده و بازگشت به اسلام به عنوان یک اصل پذیرفته شده نه تنها در زندگی فردی و اجتماعی آنها بلکه در زندگی سیاسی همه مسلمین تقویت و تثبیت گردیده است.
در این رابطه هم میتوان گفت با مقاومت و تقابل موفقیتآمیزی که انقلاب اسلامی در مقابل قدرتهای بزرگ بویژه امریکا صورت داد به همه جوامع اسلامی که طعم حقارت و سلطه استعمار و استکبار را چشیده بودند اثرات خود را بر جای گذاشت و امروز روحیه ضد استکباری بویژه ضد امریکایی در جهان اسلام عمومیت و گستردگی کافی پیدا کرده است و این امر نیز مرهون اثرات و بازتاب انقلاب اسلامی است.
مسلمانان در گذشته هم به خاطر دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامی و هم به خاطر سرعت ترقی و پیشرفت علمی و تکنولوژیک غرب نوعی احساس حقارت و خود کمبینی میکرده و سعی عمومی بر این بوده است که گذشته اسلامی خود را نادیده گرفته و کورکورانه از روشها و شیوههای زندگی غربی الگوبرداری کنند. انقلاب اسلامی موجب گردید که این احساس حقارت و خود کمبینی از بین رفته و مسلمانان به طور اعم به گذشته خود و به هویت اسلامی خود افتخار کنند و در صدد بازگشت به ارزشهای اسلامی باشند و به همین دلیل مشاهده میگردد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مسلمانان و بویژه جوانان به حضور در مساجد و مجامع مذهبی رغبت فزایندهای پیدا کرده و حتی پوشش و ظاهر خود را نیز به شکل و شمایل اسلامی درآورند. استفاده از حجاب اسلامی در میان زنها نه تنها دیگر یک عقده و کمبود تلقی نمیگردد بلکه به عنوان یک افتخار و یک حرکت سیاسی و سمبل مقاومت تلقی میگردد و این امر تا آنجا پیشرفته است که زنان متعهد حتی به قیمت محرومیت از تحصیل و از دست دادن شغل خود از پوشش اسلامی دست برنمیدارند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر فعالیتهای سیاسی در چارچوبه حوزههای حزبی و مکانهای سیاسی شکل نمیگیرد بلکه مساجد به عنوان کانون اصلی مبارزات و فعالیتهای سیاسی عمومیت یافته و هر زمان که با مشکل سیاسی مواجه میگردند به مساجد روی آورده و فعالیتهای خود را در این مکان مقدس برنامهریزی کرده و شکل میدهند و به همین دلیل نه تنها مساجد موجود در جهان اسلام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رونق فوق العادهای یافته است بلکه روز به روز بر تعداد مساجد نیز افزوده میگردد و مساجد نه تنها به عنوان محلی برای انجام فرایض عبادی گستردگی وسیعتری یافته است بلکه به عنوان مرکزی برای فعالیتهای سیاسی، اجتماعی نیز تثبیت شده است.
ما شاهد دو اثر و بازتاب مهم بر نهضتهای آزادیبخش در جوامع اهل سنت و جماعت هستیم. یکی اینکه نهضتهای آزادیبخش که بر پایه ایدئولوژیهای غیر اسلامی مانند سوسیالیزم، لیبرالیزم و ناسیونالیزم شکل گرفته بود موقعیت خود را در میان مسلمانان و بویژه جوانان از دست داده و دیگر آن اعتبار و اقتدار گذشته را مانند آنچه را که پان عربیزم و ناصریزم داشت، ندارد و دوم اینکه حتی نهضتهای آزادیبخش اصلاحطلب اسلامی مانند اخوان المسلمین که از گذشته دور دارای محبوبیت و معروفیت بودند به علت عدم توانایی در پاسخگویی به نیازهای جوامع خود به خصوص به خواستهای نسل جوان دچار تشتت و انشعاب گردیده و گروههای جهادی و انقلابی جدید حتی به صورت مسلحانه و زیر زمینی شکل گرفتند که از این میان میتوان از جهاد اسلامی و التفکیر و الهجره در مصر، جبهه نجات اسلامی در الجزایر و... نام برد.
بحث از ویژگیهای انقلاب اسلامی و ارتباط آن با نهضتهای رهاییبخش از آنجا ناشی میشود که ملتهای جهان سوم و زیر سلطه استعماری، با مشاهده وقوع این انقلاب بسیار کنجکاو شدند که انقلاب اسلامی را بشناسند و ویژگی معنویت محوری انقلاب اسلامی، مردم کشورهای جهان سوم را با این واقعیت مواجه ساخت که میتوان بدون کمک از ایدئولوژیهای وارداتی و غیر اصیل، در صدد ایجاد یک نظام مردمی برآمد. بنابراین خودباوری و بیگانهستیزی، بزرگترین تأثیر انقلاب اسلامی بر شکلگیری جنبشها و یا فعالتر شدن نهضتهایی بود که از قبل وجود داشتند.
گرایش بیشتر زنان به حفظ حجاب، افزایش استقبال عمومی در انجام فرایض دینی، مثل برگزاری نمازهای جمعه و جماعت، گسترش جلسات آموزشهای دینی منجمله آموزش قرائت و تفسیر قرآن و حضور گستردهتر در مجالس و محافل مذهبی از جمله مواردی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسعه بیشتری یافته است.
گرایش به استفاده از نامها و عناوین اسلامی برای اشخاص و مؤسسات و نیز دوری از به کار بردن عناوین و نامهای غربی از جمله آثار انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب میباشد، به طوری که حتی رژیم بعثی عراق تحت تأثیر این حساسیت شعار اللهاکبر را زیب پرچم کشور عراق مینماید.
حمایت از فتوای امام (ره) در مورد سلمان رشدی. پس از صدور فتوای امام خمینی(ره) انتشار کتاب مزبور در تمامی کشورهای اسلامی ممنوع اعلام گردید. تقریبا در تمامی کشورهای اسلامی تظاهراتی بزرگ علیه سلمان رشدی و حامیانش بر پا شد. منجمله در کشورهایی چون هند، پاکستان و.. که در پاکستان منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان گردید. ورود شارون به مسجد الاقصی آنچنان احساسات مسلمانان فلسطینی را برانگیخت که موجب آغاز انتفاضه قدس گردید که هنوز هم ادامه دارد.
افزایش تقاضا برای اسلامیتر شدن قوانین و شئون جامعه و وادار نمودن دولت به واکنشهای مثبت و اقناعی در اغلب کشورهای اسلامی به عنوان خواست عمومی مطرح میباشد و این امر نظامهای لائیک را به چالش کشانده است.
تقویت احساس تعلق به امت اسلامی و ابراز حساسیت نسبت به تحولات جهان اسلام. تظاهرات عمومی و گستردهای که به دنبال حمله امریکا به افغانستان و عراق صورت گرفت نشان از احساس مشارکت عمومی و بهرهوری در جهان اسلام میباشد.
به جرأت میتوان پیشبینی کرد که تهاجم امریکا به جهان اسلام و راهاندازی جنگهای بیرحمانه در افغانستان و عراق بلاتردید موجب شورش و طغیانهای وسیعی در جهان اسلام و تحت لوای اسلامخواهی خواهد شد که نه دولتهای موجود قادر به کنترل و سرکوب آنها خواهند بود و نه امریکا و غرب قادر به خاموش کردن آن خواهند شد. این تهاجم از طرف امریکا و غرب در حقیقت واکنشی است که امریکا برای تداوم سلطه خود بر جهان اسلام و ثروتهای عظیم این منطقه آغاز کرده است که میتواند موجب گسترش روح مبارزهجویی و قیامهای مردمی و اسلامی گردیده و در واقع پیشگویی آرنولد توین بی را در آینده نزدیک عینیت بخشید، آنجا که میگوید ... اگر وضع کنونی بشر به یک جنگ نژادی منجر شود اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند.
در رابطه با پیروزی انقلاب اسلامی و شگفتیها و آثار جهانی آن تعابیر و تمثیلهای مختلفی همچون آتشفشان، زلزله، طوفان و سیل توسط دوستان، دشمنان و یا ناظران حیرتزده انقلاب به کار برده شده است که عموما بیانگر قدرت تخریبی انقلاب میباشد. ولی هیچ تعبیر و تمثیلی زیباتر، مناسبتر و واقع بینانهتر از آنچه را که منتسب به رهبر انقلاب، امام خمینی (ره) میباشد نیست، آنجا که اظهار میدارند انقلاب ما انفجار نور بود چرا که نور در اثر انفجار خود:
ـ با تشعشعات خود تا فضای وسیعی را روشنایی بخشیده و تاریکیها را به ناگهان به روشنایی تبدیل میکند.
ـ به همه اقشار عالم بالسویه میرسد، غنی و فقیر نمیشناسد و با گرمای خود بویژه به طبقات محروم و مستضعف تحرک و امید بیشتری میبخشد.
ـ از آنجا که تاریکیها و جهالتها را به روشنایی تبدیل میکند امکان یافتن حقیقت و تشخیص حق از باطل و راه از چاه را بیشتر و بهتر میسر میسازد.
ـ همان قدر که برای محرومین و مستضعفین برکت و قدرت میآورد برای کوردلان و خفاشان ترس و وحشت میآفریند و بیهوده به جنگ آن بویژه کانون نور روی میآورند.
ـ خفتگان را از خواب طولانی در شب تار بیدار نموده و به قیام و حرکت دعوت مینماید.
ـ هر آنکه به کانون نور نزدیکتر باشد اثرپذیری و احساس گرمایش بیشتری احساس مینماید.
ـ آنها که در کانون انفجار نور هستند آنچنان در آن ذوب میگردند که خود تبدیل به نور گردیده و در واقع جزء لاینفک آن میگردند.
ـ منازعه میان نور و تاریکی، آگاهی و جهل، حق و باطل به مرحله نوینی میرسد که در آن نور که سمبل حق و حقیقت میباشد بر تاریکی غلبه کرده و به مرحله پیروزی قطعی و نهایی نزدیک میگردد.
ـ و تا زمانی که این کانون فعال باشد و از خود انرژی ساطع کند تابش نور ادامه یافته و اثرگذاری آن قویتر گردیده و بر سرعت آن میافزاید و پایان شب سیه سپید است.
بلاتردید انقلاب اسلامی در آغاز قرن بیست و یکم و هزاره سوم میلادی آن چنان اثرات عمیقی بویژه در ابعاد فرهنگی، برگشتناپذیر تغییر جهت داده است به طوری که بنا به اعتراف اغلب اندیشمندان قرن جدید دیگر در برگیرنده مداوم سلطه غرب در همه ابعادش نخواهد بود و میرود که عصر و دورانی جدید را رقم بزند که در آن اسلام و مسلمانان نقش برجستهتری ایفا خواهند کرد.
بازتاب عمومی انقلاب اسلامی
. در دولتها
مطالعات ما از عکس العمل دولتهای جهان که همگی عضو سازمان ملل هستند اعم از دولتهای غربی، شرقی، جهان سوم و حتی دولتهای اسلامی نشان میدهد که در مجموع دولتهای معاصر با پیروزی انقلاب اسلامی عموما از این تحول و رخداد عظیم تاریخی استقبال به عمل نیاورده و با نوعی حیرت، سرگردانی و حتی شگفتی به این پدیده نوظهور که برای هیچ کدام از آنها قابل پیشبینی و تصور نبود نظر میافکندند.
از طرف دیگر هر کدام از آنها به طریقی نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود و آینده ثبات نظام حاکم بر کشورشان بودند، اصولا از آنجا که دولتها بیش از هر چیز به بقا و دوام خود میاندیشند و هر حرکت مردمی و رهاییبخش میتواند برای آنها نگرانکننده و حتی خطرناک باشد، تمایل چندانی به این نوع حرکتها و انقلابها که میتواند برای قوام و ثبات آنها خطرناک باشد، ندارند. بویژه در شرایطی که این دولتها عموما دارای نظامهای سکولار بوده و جدایی دین از سیاست را به عنوان یک اصل ثابت و پابرجا پذیرفته بودند. این انقلاب که خمیرمایه آن از ایدئولوژی و مکتب دینی و اسلامی گرفته بود، طبیعتا نمیتوانست برای آنها نگرانکننده نباشد زیرا که وضع موجود[16] را در هم ریخته و نظام و ارزشهای جدیدی را مطرح میکرد و به طور طبیعی رغبتی به استقبال از چنین پدیدهای مشاهده نگردید و اگر موارد بسیار معدودی نیز دیده شد که انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسمیت شناختند، ناشی از نگرانی آنها از عواقب آن و یا فشارهای مردمی و اجتماعی بوده است.
همانطور که ملاحظه گردید دولتهای غربی به طور اعم و ایالات متحده امریکا به طور اخص نسبت به فرآیند انقلاب اسلامی با خصومت و کینه برخورد نموده و تلاش زیادی در ناکام گذاشتن آن و حتی تزلزل و سرنگونی نظام برخاسته از آن کردند که این امر ناشی از دو اصل بود یکی وابستگی مطلق رژیم گذشته به غرب و بویژه امریکا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ایران بود و دوم اینکه اصولا انقلابهای بر پایه ارزشهای دینی و اسلامی، نظامهای فکری سکولار ـ لیبرال غرب را به چالش کشیده و پیشبینیها و تئوریهای آنها را مخدوش میکرد.
در جریان تحولات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، امریکا و غرب نه تنها حمایت بیچون و چرای خود را از رژیم شاه آشکارا اعلام میکردند بلکه با حمایت بیچون و چرا از رژیم شاه تلاش زیادی برای تحقق نیافتن چنین واقعهای از خود بروز دادند و زمانی به سقوط رژیم شاهنشاهی به شرطی که انقلاب اسلامی پیروز نشود هم رضایت دادند، چارهای جز مشاهده سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند تلاش خود را در منحرف و کمرنگ کردن آثار انقلاب به کار بردند که این تلاشها علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و استحکام روزافزون آن همچنان ادامه دارد.
اگر چه بعد از فروپاشی نظام دو قطبی یکپارچگی و سیاست واحد دنیای غرب نیز دچار تزلزل گردیده است و اروپای متحد راه خود را در بسیاری از موارد منجمله در پذیرش واقعیتهای انقلاب اسلامی از امریکا جدا کرده و سیاستی جداگانه و به قول خودشان تماس و گفتگوی انتقادی را در عین همکاری تجاری پیشه کردهاند ولی نباید فراموش کرد که از لحاظ فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک همچنان در میان دولتهای غربی وحدت نظری نسبت به واقعیتهای انقلاب اسلامی به خصوص از نظر حاکمیت ارزشها و اصول اسلامی وجود دارد و همین نکته است که ساموئل هانتینگتون را ترغیب کرده که با ارائه تئوری برخورد تمدنها و طرح ستیز تمدن اسلام با تمدن غرب اعلام دارد که گسل میان این دو تمدن خونِین است و بدین وسیله اشتراک نظر اروپا و امریکا را در تقابل فرهنگی با انقلاب اسلامی تقویت بخشد.
پیروزی انقلاب اسلامی که با بهت و حیرت اغلب دولتها مواجه شده بود برای کشورهای بلوک شرق نیز دو مشکل اساسی به وجود آورد: اول اینکه با توجه به چارچوبههای تحلیل مارکسیستی چگونه میتوان این انقلاب را تحلیل نموده و چرایی و چگونگی آن را توجیه کرد، انقلابی که نه بر پایه معیارهای اقتصادی قابل تبیین بوده و نه انگیزهها و ارزشهای دینی مسلط بر آن در آن چارچوبه تحلیل قابل توجیه و استدلال میباشد و از طرف دیگر با توجه به روابط حسنهای که اغلب آنها با رژیم شاه داشتند به چه ترتیبی روابط خود را با رژیم انقلاب تنظیم نمایند. این انقلاب علاوه بر این دو مشکل مسئله دیگری نیز برای اتحاد جماهیر شوروی به وجود آورد و آن نگرانی که از بازتاب انقلاب اسلامی بر جمهوریهای مسلماننشین آسیای مرکزی و قفقاز احساس میگردید.
در مورد دولتهای اسلامی میتوان گفت که بازتاب انقلاب اسلامی بر این دولتها که عموما پایگاه مردمی نداشته و وابستگی جدی به جهان غرب و بویژه امریکا داشتند به طور کلی اثر منفی داشت. به عبارت دیگر میتوان گفت هر دولتی که در اثر این تحول در ایران برای آینده خود احساس خطر بیشتری میکرده است، بازتاب منفی انقلاب اسلامی بر آن دولت بیشتر بوده و عکس العملهای فوری این دولتها را نیز بر همین اساس میتوان مشاهده کرد و جالب اینکه هر دولتی که از اکثریت قویتر شیعیان برخوردار بوده و یا دارای اقلیت نسبتا چشمگیری از شیعیان بوده است، به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی در این کشورها عکس العمل این دولتها تندتر بوده است به طوری که رژیم بعثی عراق که بر ملتی که دارای اکثریت شیعه هستند، حکومت میکرد با یک خصومت وصفناپذیری با انقلاب اسلامی برخورد کرد و نهایتا هم جنگ بیرحمانه و بیامانی را علیه این نظام نوپا آغاز نمود که نه تنها طولانیترین جنگ قرن بیستم شناخته شد بلکه خسارات جانی و مالی هنگفتی هم برای هر دو ملت بر جای گذارد.
این شرایط با درجه کمتری در مورد بحرین و لبنان صادق است. البته حتی دولتهای اسلامی که دارای اقلیت شیعه هم بودند یا اصولا شیعیان از موقعیت چشمگیری برخوردار نبودند. مع هذا به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامی بر همه مسلمانان مواضع منفی اتخاذ نمودند در عین حال با توجه به حاکمیت دولتهای گوناگون بر این کشورها میتوان چنین نتیجهگیری کرد که هر چقدر این دولتها سیاست مستقلتری از غرب داشتند و به عبارت دیگر نوعی روش انقلابی در پیش گرفته بودند مانند دولتهای لیبی، الجزایر و یمن که در اوان پیروزی انقلاب اسلامی سیاستی دوستانهتر با ایران انقلابی اتخاذ کردند در عین حال این اتخاذ مواضع به معنای استقبال از انقلاب نباید تلقی گردد. حتی این دولتها نیز به تدریج با رشد اسلامگرایی در میان جوامع خود نه تنها رابطه خود را با ایران انقلابی محدود کردند بلکه بعضا به خصومت و دشمنی هم گرایش پیدا کردند.
از طرف دیگر نباید وضعیت جغرافیایی این دولتها دوری و نزدیکی آنها با ایران انقلابی را نادیده گرفت بدین معنا که هر چقدر از نظر جغرافیایی به ایران نزدیکتر بودند و خطر صدور انقلاب و نفوذ آن را از طریق مرزهای خود در میان مردم بیشتر احساس میکردند مواضع سختتری را اتخاذ مینمودند. در جمعبندی از بازتاب انقلاب اسلامی بر دولتهای اسلامی میتوان به جرأت ادعا کرد که این دولتها از انقلاب اسلامی نه تنها استقبال به عمل نیاوردند بلکه با نوعی برخورد منفی با این پدیده مواجه گردیدند و این شرایط علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی البته با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد.
از آنجا که انقلاب اسلامی، انقلابی مردمی و در واقع مردمیترین انقلابها بوده است طبیعتا توجه ملتها را بیشتر به خود جلب نموده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است و با نگرشی مثبت از آن استقبال کردهاند.
این استقبال و عطف توجه با درجاتی متفاوت عمومیت داشته است و بر خلاف دولتهای حاکم بر کشورها که برخوردی منفی با انقلاب اسلامی داشتهاند، با یک نسبت معکوسی نسبت به دولتها انقلاب اسلامی مورد استقبال ملتها قرار گرفته است. هر اندازه که ملت ایران در نیل به اهداف انقلابی خود با ملتهای دیگر وجه اشتراک داشتهاند به همان نسبت استقبال گستردهتر بوده است. از آنجا که اغلب دولتهای حاکم نه بر اساس خواست عمومی ملتها بلکه بنا به خواست صاحبان قدرت و طبقات خاص بر اریکه قدرت تکیه زده بودند و شباهت زیادی میان رژیم شاهنشاهی و سایر دولتهای حاکم بر جوامع دیگر وجود داشته و دارد بنابراین بر اساس نوعی همدردی خوشحالی خود را در عین شگفتی و به صورت عموم ابراز میداشتند. از طرف دیگر با توجه به غلبه بعد فرهنگی انقلاب اسلامی ملتها و جوامعی که دارای وجوه مشترک فرهنگی بیشتری با ملت ایران بودهاند، تأثیرپذیری مثبت بیشتری داشتهاند، بدینترتیب که ملتهای مسلمان بویژه شیعیان عموما از پیروزی انقلاب اسلامی خوشحالی خود را ابراز داشته و در واقع انقلاب را متعلق به خود میدانستند. شاید بتوان گفت انقلاب اسلامی کمترین تأثیر بر جوامعی گذارده باشد که ارتباط بسیار کمتری با ایران و انقلاب اسلامی داشته و در واقع آگاهی لازم را از آنچه که در ایران اتفاق افتاد کسب نکردند و یا اینکه امواج منفی تبلیغات رسانههای جمعی در غرب و کشورهای وابسته اجازه رسیدن واقعیتهای انقلابی را به آنها نمیداد بلکه حتی عموما واقعیتها را نیز تحریف میکردند..
بازتاب انقلاب اسلامی بر ملتها در مجموع از گرایش و پذیرش ارزشها و آرمانهای انقلاب تا اتخاذ شیوهها و روشهای اتخاذ شده منجمله گسترش تظاهرات عمومی علیه نظامهای حاکم را میتوان مشاهده نمود که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت.
انقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه غرب محوری به مدت نزدیک به چهار قرن به عنوان یک امر بدیهی و تثبیت شده توسط جامعه جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و گفتمانهای جدید مطرح میگردید، نشأت گرفته از غرب بوده و هیچگاه غربمحوری را به چالش نکشیده بود. حتی انقلابهای بزرگ جهان که در خارج از جهان غرب به وقوع پیوست مانند آنچه که در چین در 1327 و یا کوبا در 1337 رخ داد تابعی از نظامهای فکری و قانونمندیهای برخاسته از غرب بوده است در حالی که انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول جدید توانست نظام جهانی غربمحور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند که بر اساس آنچه که در گفتار دوم ارائه شد به طور اجمال میتوان نتیجه گرفت که پیروزی انقلاب اسلامی موجب تحولات عمیقی در جامعه جهانی و نظام بینالملل در ابعاد زیر گردید:
مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزشها و آگاهیهای اسلامی بوده است. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیدهاند بلکه مجددا به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند و دنیایی را که به سوی مادیات با سرعتی زیاد در حرکت بود به ناگهان متوقف نموده و دریچهای از قدرت معنویات و اعتقادات دینی و مذهبی گشوده و بویژه نسل جوان رویگردان از ایدئولوژیهای ماتریالیستی را به آغوش اسلام باز میگرداند. قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد.
علیرغم اینکه انقلاب اسلامی در اوج تحکیم و تثبیت نظام دو قطبی ظهور کرد در اولین گامهای خود نظام دو قطبی را به چالش کشاند و نه تنها قانونمندی آن را رعایت نکرد بلکه علیه آن قیام کرد و در نتیجه دو ابرقدرت بزرگ رقیب در رابطه با این پدیده نوظهور خصومت و تضادهای فیمابین را کنار گذاشته و به تقابل با انقلاب اسلامی پرداختند. حتی پس از فروپاشی نظام دو قطبی همه تلاشهای غرب را در ایجاد و شکلگیری نظامهای غربمحور مانند نظام تک قطبی، جهانیسازی، برخورد تمدنها و... به چالش کشانده و خود طراح نظام جدیدی گردید که با معیارهای غربی نه تنها همخوانی نداشت بلکه در تضاد بود.
عموما منازعات جهانی بر پایه منازعه میان دولتها و تشکیل اتحادیهها و ائتلاف میان دولتهای متخاصم شکل گرفته به جریان افتاده و خاتمه مییافت. اگر چه بعضا عوامل ایدئولوژیک مانند آنچه که در قرن بیستم میان دنیای کمونیسم و جهان سرمایهداری مطرح بود در این منازعات نقش بالقوه پیدا میکرد ولی عموما منازعات بینالمللی بر سر تقسیم منافع اقتصادی شکل میگرفت.
انقلاب اسلامی نه تنها گفتمان این نوع منازعات را تغییر داده بلکه بازیگران اصلی را در مخاصمات بینالمللی از حوزه دولت ـ ملت خارج نمود. بر اساس گفتمان جدید منازعه اساسی نه میان دولتها با منافع و اهداف متفاوت است بلکه میان صاحبان قدرت و زور از یک طرف با تودههای مردم بوده و جنگ واقعی میان مستکبرین از یک طرف و مستضعفین جهان از طرف دیگر میباشد. با این گفتمان مرزبندیهای جغرافیایی، نژادی، قومی و حتی مذهبی را در تخاصمات بینالمللی در هم ریخته و جنگ دولتها را به عنوان مستکبرین از یک طرف، با ملتها به عنوان مستضعفین از طرف دیگر منازعه واقعی و نهایی مطرح نمود که تلاش غرب بر اینست که این نوع منازعات را در پوشش مبارزه با تروریسم بعد از 20 شهریور 1379 و یا برخورد تمدنها تئوریزه نماید.
به تبع تغییر گفتمان منازعات جهانی صفبندی جهانی هم تغییر کرد از یک طرف دولتهای حاکم عموما رقابتها و تخاصمات موجود میان خود را کنار گذاشته و در مصاف با خیزش عمومی ملتها که مرزهای جغرافیایی را هم در نوردیده و یکدل و یکصدا به مبارزه با صاحبان قدرت و زور برخاستهاند و در قالب حرکتهای فردی و یا جمعی وارد عرصه منازعات جهانی گردیده، موجودیت پیدا کرده و به نوعی مورد شناسایی قرار گرفتهاند. نمونه آن حزبالله لبنان میباشد که امروز به عنوان یک قدرت مطرح غیر دولتی در چنان جایگاهی قرار گرفته است که در واقع حرف اول را و بالاتر از دولت متبوع خود در منازعه با صهیونیسم بینالملل و دولت اشغالگر اسرائیل میزند.
پیروزی انقلاب اسلامی بر پایه ارزشها و معیارهای اسلامی برای اولین مرتبه در تاریخ مدرن گفتمان اسلام سیاسی را در علوم سیاسی و روابط بینالملل مطرح نمود که خواهان بخش یا تمامی از قدرت سیاسی میباشد. این گفتمان در دنیای لائیسم و سکولاریسم مطرح میگردد که دین را نه تنها جدا از سیاست دانسته و به اعتبار گفته مارکس افیون ملتها تلقی میشده بلکه مدعی بودند که دوره آن گذشته و به تاریخ تعلق دارد و چیزی هم برای ارائه به دنیای مدرن ندارد. گفتمان اسلام سیاسی دریچهای جدید به روی اندیشمندان و صاحبنظران سیاست باز نمود که نه تنها دین اسلام میتواند سیاسی باشد بلکه حرفهای جدید و تازهای برای ارائه به جهان مدرن امروز دارد که با گفتمان موجود در تقابل و تضاد هم میباشد و میتوان آن را به عنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقی نمود.
انقلاب اسلامی در عمل استراتژی غرب را به چالش کشید. خطر بزرگ در واقع از آنجا نشأت گرفت که این انقلاب در سرزمینی که در حوزه نفوذ غرب بود در کمال عظمت پیروز شده و سیطره گفتمان غربمحور را به چالش کشید. در گفتمان نوظهور و قدرتمند انقلاب اسلامی رابطه تنگاتنگ غرب با رهبری جهان تحت فشار قرار میگیرد و با ایده غربمداری به عنوان مدلی پایدار از توسعه و پیشرفت با مخالفت جدی روبهرو میشود. از این منظر میتوان ظهور اسلامگرایی را در تخریب و فرسایش اروپامداری و غرب مرکزی مورد توجه قرار داد. از این رو گسترش اسلامگرایی مانعی بنیادین و اساسی در برابر افزونخواهی غرب در جهان محسوب گردید. در عصر پست مدرنیسم اسلامگرایی، یک هسته در دنیای چند هستهای است و این تصور که اروپا (غرب) مدار حرکت عالم است به تزلزل گرایید.
در گفتمان مدرن، غرب در مرکز بود و تمدنهای غیر غربی در پیرامون، اما با مرکز زدایی غرب تمدنهای غیر غربی از حاشیه به متن آمدهاند. در گفتمان بعد از انقلاب اسلامی و در این تقابل نه تنها غرب را از مرکز به حاشیه میکشاند بلکه مدعی پیرامون زدایی غرب نیز میگردد. به عبارت دیگر گفتمان اسلام سیاسی و اسلامگرایی، گفتمان جهانی را که در طول دویست سال سازماندهی شده بود اینک زائد به حساب میآورد.
در این گفتمان جدید در عین حال که غرب را به لحاظ فنی و صنعتی بر جهان اسلام برتر میداند اما آن را از نظر اخلاقیات در انحطاط و در پرتگاه نابودی میبیند... این نبرد نفی فنآوری و پیشرفت مادی نیست بلکه پاسخ نه گفتن به روحیه منحطی است که خروش فراگیر علیه غرب عصیان کنید، در مغز و جان انسانها نفوذ میکند. در جهان اسلام، اسلامگرایان به نحو کاملا بارزی امکانات و تسهیلات ارتباطی و هنری دولتی را به خدمت میگیرند. اما بلافاصله از آنها برای مقابله با جریانهای فکری که مبدع آن امکانات و تسهیلات بودهاند، استفاده میکنند.
این فرصتها در عصر ارتباطات و جهانی شدن نمود بیشتری یافته است و بارزترین نمونه این نوع به کارگیری ابزار تمدنی غرب علیه غرب فعالیت و عملکرد شبکههای تلویزیونی ماهوارهای منطقهای در جریان حملات امریکا و انگلیس به مواضع طالبان پس از حملات تروریستی به این کشور و تهاجم امریکا به عراق میباشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری و همبستگی که میان ملتهای مسلمان به وجود آمده و به نوعی آرمان و اهداف مشترک، منافع همگن، و مهمتر از همه احساس قدرت و توانمندی فوق العاده در ابعاد گوناگون تدریجا جهان اسلام به عنوان یک بازیگر مستقل و یک قدرت مهم چه به صورت بالفعل و چه به صورت بالقوه در ابعاد فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی مطرح گردیده که در گفتمان سیاسی قبل از انقلاب وجود نداشت و جالب اینکه ویژگیهای این بازیگر جدید با سایر بازیگران که در قالب اتحادیهها همچون اتحادیه اروپا شکل گرفته تفاوت اساسی دارد. در این سیستم با آنچه را که قبلا به عنوان معیارهای قدرت مطرح بود تفاوت ماهوی دارد بلکه چیزی به عنوان وجدان عمومی ملتهای مسلمان و ارزشها و آرمانهای مشترک میان گروههای اجتماعی و تودههای مردم پیوند مستحکمی را به وجود آورده است که مرزبندیهای سنتی جغرافیایی، نژادی و قومی را در نوردیده و بعضا تا اعماق سایر جوامع نفوذ میکند حتی از آنچه را که هانتینگتون تمدن اسلامی مینامد گستردهتر بوده و غیر قابل ارزیابی و محاسبه میباشد.
اساس پذیرفته شده برای سنجش و تقسیمبندی کشورها از نظر قدرت برتر ولی مهمتر همانا عوامل مادی قابل اندازهگیری همچون عامل نظامی، اقتصادی، جمعیتی، جغرافیایی و سیاسی بوده که در تقسیمبندی کشورها به ابرقدرتها، قدرتهای بزرگ و قدرتهای کوچک مورد استفاده قرار میگرفت. انقلاب اسلامی که توسط جنبشی مردمی با دست تهی بر یک قدرت تا دندان مسلح و با حمایت همه جانبه قدرتهای بزرگ جهانی غلبه کرد و شکستی که نیروهای حزب الله بر پنج قدرت بزرگ جهانی در لبنان وارد آورد موجب مطرح شدن معیارهای جدیدی از قدرت همچون ایمان، جهاد و شهادت گردید که نه تنها بر قدرتهای مادی غلبه کرده بلکه امکان اندازهگیری و مواجهه با این معیارها را برای غرب مشکل کرده است. شرایطی که رژیم صهیونیستی اکنون با آن مواجه میباشد نشانه ناکامی غرب در برخورد با این پدیده نوظهور از قدرت میباشد.
در نظام بینالملل شکلگرفته بعد از عهدنامه وستفالیا و به رسمیت شناختن نهاد دولت ـ ملت به عنوان بازیگران اصلی و رقابت بر پایه منافع مادی کشورها و همچنین آغاز دوره جدایی دین از سیاست معیار محاسبات در تخاصمات و توافقات بینالمللی تنها عناصر مادی در تعریف از منافع ملی مطرح بوده است. انقلاب اسلامی که بر پایه ارزشهای دینی شکل گرفت و به پیروزی رسید عناصر جدید غیر مادی همچون معنویت، اخلاق و عدالت را به عنوان چارچوبه جدیدی در نظام بینالملل مطرح نموده است که سازش و تفاهم در قبال گذشت از آنها برای بازیگران صحنه جهانی مشکلتر شده است و به همین علت در محاسبات خود و در برخورد با جمهوری اسلامی و جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش گردیده و شکستهای پی در پی را تحمل کردهاند، منجمله غربیها در حمایت نظام اسلامی ایران از حقوق حقه مردم فلسطین دچار مشکل شدهاند و نتوانستهاند در اتخاذ مواضع محکم آن خللی ایجاد کنند و اغلب پیشبینیهای آنها غلط از آب درآمده است.
بعد از ظهور و غلبه نهضت رنسانس در اروپا که نقطه عطف مهمی در تاریخ تمدن غرب تلقی میگردد، غرب حالتی تهاجمی به خود گرفته بود که در ابعاد مختلف نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حرف اول را در دنیا مطرح و جوامع دیگر را بویژه جهان اسلام را در دوران قبل از رنسانس که از تمدن عظیم و شکوفای اسلامی برخوردار بودند وادار به دفاع و انفعال و تبعیت از خود کرده و امیدی هم به تغییر شرایط نمیرفت. انقلاب اسلامی به ناگهان شرایط را تغییر داده برگی دیگر از تاریخ جهان را ورق زده و به دوران انفعال و حالت تدافعی جهان اسلام پایان بخشیده و آن را در حالتی تهاجمی قرار داد، به طوری که امروزه این غرب است که از خود دفاع میکند و نگران فرهنگ و تمدن و آینده خود میباشد. تهاجم جهان اسلام را در مسئله درگیری دختران محجبه در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی با نظام سکولاریستی غرب و عکس العمل انفعالی آنها میتوان مشاهده کرد.
تاریخ قرون وسطی یادآور شکوه و عظمت تمدن اسلامی میباشد. در عین حال که غرب سعی میکرد آن دوره را به فراموشی سپرده و حتی الامکان نادیده بگیرد و از آن دوران به عنوان عصر تاریکی[17] یاد کند و اگر احتمالا از آن دوران شکوفایی تمدن اسلامی یادی میکرد، آن را مربوط به دوران گذشته و تاریخ میدانست و با توجه به سرعت پیشرفت تمدن غرب با تکیه بر صنعت، تکنولوژی و فنآوری امکان تجدید حیات تمدن اسلامی را تقریبا غیر ممکن بلکه محال میدانست. پیروزی انقلاب اسلامی که علیرغم میل و خواسته غرب صورت گرفت و بیداری اسلامی و آثار و تبعات آن حداقل برای مسلمانها این باور را به وجود آورده است که امکان احیای تمدن اسلامی و تجدید دوران با شکوه و عظمت آن امری ممکن بوده بلکه میرود که به صورتی اجتناب ناپذیر و قهری واقعیت یابد. این باور که فساد و تباهی اخلاقی در غرب همه جا گیر شده و بروز و ظهور استعدادهای درخشان در جهان اسلام که در سایه اخلاق و تعالیم اسلامی در حال شکلگیری است، اساس این باور را شکل میدهد.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی عموم نظریهپردازان انقلاب نگرشی ناشی از فروپاشی نظامهای حاکم نه به خاطر قدرت انقلابیون بلکه به خاطر ضعف ساختاری و کاهش توانمندیهای رژیمهای حاکم میدانستند و اصولا معتقد نبودند که میشود علیه یک نظام قدرتمند و مستحکم قیام کرده و آن را شکست داد و به قول اسکاچوپول انقلابها میآیند و ساخته نمیشوند. با پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم قدرتمند شاه در حالی که همه ابزار قدرت را در اختیار داشت و مورد حمایت همه قدرتهای بزرگ جهان هم بود تعجب و حیرت اندیشمندان و نظریهپردازان انقلاب را برانگیخت و موجب تغییر گفتمان انقلاب گردید. از این جهت نظریهپردازان به عامل بسیج نیروهای مردمی، سازماندهی انقلاب، ایدئولوژی و رهبری انقلاب عطف توجه نموده و در واقع انقلاب اسلامی به عنوان پدیده جدیدی مورد بررسی آنها قرار گرفت و به عبارت دیگر اعتراف نمودند که دسته دیگری از انقلابها نیز میتواند وجود داشته باشد که نمیآیند بلکه ساخته میشوند.
اصولا در دنیای مدرن اواخر قرن بیستم این اعتقاد و باور اساسی وجود داشت که امکان تشکیل و تداوم حکومت بر پایه معیارهای دینی و اسلامی و با رعایت اصول و ارزشهای مطرح شده در چهارده قرن قبل وجود ندارد و کشورهای اسلامی راهی جز الگو گرفتن از غرب و نظامهای سکولار ندارند و این باور حتی در بسیاری از دولتمردان و رهبران دلسوز جهان اسلامی هم وجود داشت که مگر میشود نظامی به وجود آورد که بر پایه ارزشهای اسلامی ارائه شده در چهارده قرن قبل قرار گرفته باشد. پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی بر پایه ارزشهای مذهبی و با استفاده از نهادهای تأسیسی و تداوم آن به مدت 25 سال و توفیق آن در برقراری روابط متعادل با سایر دول و حتی اداره هوشمندانه و قدرتمندانه هشت سال جنگ کلاسیک مدرن حیرت همه نظارهگران سیاسی و اندیشمندان درس حکومت و دولت را برانگیخت و ناچار فصل جدیدی در تقسیمبندی حکومتها برای جمهوری اسلامی باز نموده که به عنوان الگو قابل بهرهبرداری و تکرار میباشد که مشابهی برای آن در تاریخ مدرن نمیتوان یافت.
در قاموس علوم سیاسی غرب و با تکیه بر نظریات ماکیاولی ویژگیهای رهبران سیاسی و برجستگی آنها در توانمندی ایشان در غلبه بر رقیبان و پیشبرد اهداف خود با استفاده از هر نوع تدبیر، مکر و دغل خلاصه میگردید و چیزی که مطلقا برای آنها به عنوان یک ویژگی ضروری و لازم مطرح نبود، رعایت اصول و معیارهای اخلاقی، انصاف و صداقت بود.
ظهور رهبران انقلاب اسلامی بویژه امام خمینی (ره) که متعلق به باورها و اخلاق اسلامی بوده و بیش از هر چیز و قبل از آنکه به پیروزی بیندیشند به ادای تکلیف الهی توجه داشتند در صحنه سیاست امری بدیع و استثنایی بود بویژه آنکه این نوع رهبران بتوانند در انجام مأموریتهای سیاسی خود توفیق نهایی هم کسب نمایند. امروزه مطالعه زندگی و سیره این نوع رهبران مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و قانونمندی قبلی مربوط به رهبران سیاسی را زیر سؤال برده است و به همین دلیل غرب تا کنون در پیشبینیهای خود در رابطه با تصمیمگیری و عملکرد رهبران سیاسی و انقلاب دچار اشتباه و گمراهی شده است.
پیروزی انقلاب اسلامی حتی در جوامع مذهبی غیر مسلمان هم آثار خود را بر جای گذاشت. کلیسای مسیحیت که خود را بر این باور ثابت قدم و پایدار میدید که نه حق دارد و نه ضرورت دارد وارد صحنه مبارزات سیاسی علیه رژیمهای خودکامه شود و تنها میتواند به پند و اندرز و نصیحت بسنده کند، با پیروزی انقلاب اسلامی که به رهبری علمای دینی شکل گرفت، بعضی از رهبران مسیحیت را بویژه در امریکای لاتین به فکر انداخت که به علت این بیتوجهی به نیازهای عمومی جایگاه خود را در میان گروههای اجتماعی از دست میدهند، بنابراین با خروج از اصول و معیارهای پذیرفته شده کلیسای واتیکان به انقلابیون پیوسته و اولین تجربه را در انقلاب نیکاراگوئه کسب کردند و فصل جدیدی در نظام کلیسایی به نام الهیات رهاییبخش برای خود باز نمودند و رهبری بخش مهمی از نهضتهای آزادیبخش امریکای لاتین را علیرغم مخالفت واتیکان بر عهده گرفتند.
نوآوری سیاسی انقلاب اسلامی ایران:
وقوع انقلاب های بزرگ جهان را می توان از جمله حوادث مهم و تأثیرگذار در تاریخ معاصر به شمار آورد. بدون شک، انقلاب اسلامی ایران به عنوان بزرگترین انقلاب فکری و معنوی عصر حاضر و از پدیده های مهم و سرنوشت ساز قرن بیستم میباشد که در مقایسه با انقلاب های دو سده اخیر دارای خصوصیات منحصر به فرد بوده و از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از وجوه بارز تمایز این انقلاب، نوآوری هایی است که انقلاب اسلامی در ذات خودش به همراه داشت. به تعبیر رهبر فرزانه و اندیشمند انقلاب، بروز و ظهور انقلاب اسلامی در ایران خود یک نوع آوری به حساب می آمد. از این رو وجود این خصیصه باعث گردید تا همواره مورد تحلیل صاحبنظران سیاسی قرار گیرد و هر یک از منظری خاص به موشکافی و تدقیق در آن بپردازند. آنچه که در این میان از اهمیت شایانی برخوردار بوده، نوآوری های انقلاب ایران به لحاظ سیاسی است که از منظر عمق و دامنه تأثیرگذاری، از مرزهای جغرافیایی نیز فراتر رفته است.
با طلیعه دهه چهارم انقلاب به نام دهه عدالت و پیشرفت که پیش رو خواهیم داشت، به نظر می رسد بازخوانی نوآوری های انقلاب اسلامی از این پس به لحاظ فضای کنونی حاکم بر نظام بین الملل و سیطره خوانی نظام لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا، ضروری به نظر می رسد. نوشتار حاضر اشاره ی گذرا به پاره ای از نوآوری های سیاسی انقلاب اسلامی ایران است.
1- ارایه الگوی معرفتی نظام های سیاسی موجود در جهان، برپایه نظام معرفتی ای شکل گرفته اند که انسان محوری (humanism) اساس آن را تشکیل می دهد. بنیان های فلسفی و شناختی این نظام نیز بر درک نادرست از ماهیت انسان و نیازهای او در جهان هستی استوار گردیده اند. بدین معنا که انسان غربی یعنی انسان مادی و اگر در میان آثار اندیشمندان سیاسی از فضیلت هایی چون عدالت، آزادی و برابری سخن به میان آمده است، در راستای برآوردن نیازهای این جهانی انسان است. در واقع گفتمان نظام های سیاسی موجود، گفتمان انسان سالاری فارغ از نیازهای معنوی انسان است. چنین برداشتی در جهت گیری های سیاسی نظام های موجود نیز تأثیرگذار بوده، به گونه ای که در یک برداشت واقع گرایانه می توان علل چالش های قدیم و جدید سیاستمداران در عرصه ی جهانی را برداشت نادرست از انسان و نیازهای واقعی او در جهان دانست.
تصور موجود از انسان در نقطه مقابل تصور دینداران قرار دارد که خداوند متعال را محور و کانون خلقت می دانند و بر این اعتقادند که همه چیز را باید با آن مبدأ متعال معنا کرد. حتی نحوه معیشت، طرز زندگی و اینکه از طبیعت چه اندازه بهره برداری کند و نحوه ارتباط و طرز سلوکش چگونه باید باشد. به تعبیر بهتر این خدای متعال است که حدود زندگی و نحوره معیشت و ... او را معین می کند. از اینکه تا چه اندازه ای برای دنیا و چه اندازه برای آخرت سرمایه گذاری کند و از بین زندگی دنیا و آخرت، کدام یک اصل و هدف نهایی و کدام یک هدف مقدمی و اصالتی است و در این بین پرستش خدای متعال چه جایگاهی دارد و ...
براساس نگرش اومانیستی و انکار مبداء و معاد، تصویر انسان از خود و جهان به کلی عوض می شود، چرا که اولاً این خدای متعال نیست که باید مشخص کند حدود روابط زندگی چگونه باید باشد و انسان رابطه با خود و طبیعت و رابطه با دیگر انسانها را چگونه تنظیم کند؛ بلکه این خود انسان است که باید همه این ها را مشخص و معین کند و از نو تعریف و بازسازی نماید. دیگر اینکه اخلاق را باید از نو تعریف کرد و همه آداب و رسوم مربوط به مبداء و معاد را کنار گذاشت و کلیه دستور العمل های مربوط به زندگی اجتماعی را که رنگ و بوی آسمانی و الهی دارد، نیز کنار گذاشته و با تکیه بر فهم و درک خود انسان، آنها را کشف نمود و ارایه کرد.
در فرهنگ غربی اومانیسم یعنی؛ مبنا و محور قرار گرفتن انسان در جهان و ابزار و وسیله بودن انسان و غیرانسان جهت رسیدن او به اوج نعمت و بهره برداری از نعمات، امکانات و مواهب جهان و نیز برداشته شدن هرگونه مانعی از سر راه انسان که مانع دست یافتن انسان به مطلق خواهش ها و خواست های او می شود.
نگرش اومانیستی در نقطه مقابل نگرش خدامحوری که دین اسلام به آن توجه دارد، قرار گرفته است. از منظر دین اسلام، انسان و نیازهایش در تمامی ابعاد در رابطه با خدا و دستورهای خداوند باید تعریف شود. به عبارت دیگر نگاه اسلام بر خلاف نگاه اومانیستی، این جهانی صرف نیست، بلکه رویکرد این جهانی و آن جهانی دارد.
بر این اساس نظام های سیاسی معاصر در مواجهه با دو رویکرد اومانیستی و خدامحوری، راه اولی را انتخاب کرده و جهت گیری ها و برنامه ریزی هایشان را نیز بر پایه نگرش انسانی محوری قرار داده اند. اما با شکل گیری انقلاب اسلامی، نظام های موجود با نظامی جدید و ادعایی جدید که در آن خدامحوری و حاکمیت ارزش های الهی و دینی را مبنای برنامه ریزی ها و جهت گیری های سیاسی شان قرار داده اند، مواجه گردیده اند و به نوعی در مسیر راهی که قرار دارند با چالشی جدی مواجه شده که ریشه در همان مبانی معرفت شناسانه از انسان و تأثیر آن در تصمیم گیری های سیاسی دارد.
در انقلاب اسلامی ایران نه به بهانه حاکمیت ارزش های الهی و دینی، "انسان" و به تعبیری دیگر مردم به فراموشی سپرده شده اند و نه با هدف تحقق شعار همه چیز برای انسان و نیازهای او، دستورات الهی و دینی کنار گذاشته شده اند. اسلام برای انسان اصالت قایل است اما نه آن اصالتی که مکاتب غربی برایش قایل هستند که نتیجه اش گرفتار شدن در دام اومانیستی است، بلکه انسان از منظر اسلام یعنی؛ انسان اسلامی که خواسته هایش در رابطه با اسلام تعریف می شود و الا انسان منهای اسلام یعنی انسان غیرتوحیدی. مبنای نظام های سیاسی غرب بر اساس تعریف انسان غیر توحیدی است. از اینرو شاهد نتایج وحشتناکی هستیم که به تبع تصمیمات نادرست سیاستمداران و با همان نگرش اومانیستی در طی چند سده اخیر گریبانگیر بشر گردیده است. نتایجی مانند شکل گیری جنگ های جهانی، بی بند و باری اخلاقی، ابزار قرار گرفتن مصنوعات دست بشری از سوی عده ای خاص و با هدف ارضای همه تمایلات نفسانی و توزیع و ترویج بی عدالتی و فقر جهانی و ... .
انقلاب اسلامی ایران توانست بدعت خطرناکی را که از سوی نظام های سیاسی جهان برای بشریت به ودیعه نهاده شده بود، به زیر سؤال برده و با ارایه الگویی نوین از نظام سیاسی ای که مبنای معرفت شناسانه آن با مبانی معرفت شناسی نظام های سیاسی موجود در جهان تفاوت دارد، سیاستمداران امروزی را به باز تعریفی دوباره از انسان و نیازهای او فرا خواند تا شاید انسان قرن بیست و یکم به واسطه برنامه ریزی های نادرست سیاستمدارانش، در ورطه جنگ و جدال های بیهوده گرفتار نشود و در سایه ایجاد صلح جهانی، زمینه را برای ظهور و حاکمیت مصلح جهانی آماده سازد. مسلماً الگوی انقلاب اسلامی ایران برای ملت ها و کشورهای جهان الگوی بی بدیلی است و اطلاق عنوان "مردم سالاری دینی" دلیل بر بی بدیل بودن آن در جهان است.
2- چالش تئوری های انقلاب وقوع انقلاب اسلامی ایران سبب گردید تا بسیاری از اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان در نظرات و دیدگاه های خویش تجدید نظر نمایند. غالب نظریه پردازان مسایل انقلاب، یا به تک عاملی اعتقاد داشتند و یا به در نظر گرفتن عوامل گوناگون در شکل گیری انقلاب و از آن جمله برای دین و مذهب، نقش و اعتباری قایل نبودند. تا قبل از انقلاب اسلامی ایران عنصری به نام "معنویت" در تحلیل های سیاسی شان جایی نداشت، اما با بروز و ظهور انقلابی در ایران که با خود "اسلامیت" را هم به همراه داشت، ذهن این اندیشمندان از رویکرد تک محوری به پدیده انقلاب ها خارج گردید. در واقع می توان مدعی بود که انقلاب اسلامی ایران تئوری های موجود درباره چرایی پدیده انقلاب ها در جهان را با چالش اساسی مواجه ساخت. تئوری هایی که بستر تحلیل آنها مبتنی بر اقتصاد بود. مانند تئوری های مارکسیستی که مبنای شان بر آراء و دیدگاه های "مارکس" درباره وقوع یک انقلاب تأکید داشت.
استاد شهید "مرتضی مطهری" در کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی" درباره ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی می فرماید:
«در تفسیر و تحلیل انقلاب ما، گروهی معتقد به تفسیر تک عاملی هستند. یک دسته عامل را صرفاً مادی و اقتصادی، دسته ای دیگر عامل را تنها آزادی خواهی و دسته سوم عامل را فقط اعتقادی و معنوی می دانند. در مقابل گروهی معتقدند که در تکوین و ایجاد این انقلاب هر سه عامل بصورت مستقل دخالت داشته اند. اما در کنار این نظرات نظر دیگری وجود دارد که خود ما نیز موافق آن هستیم. انقلاب ایران به اعتقاد بسیاری، یک انقلاب مخصوص به خود است، یعنی برای آن نظیری در دنیا نمی توان پیدا کرد.»
از اینرو با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایده غیر ممکن بودن تشکیل حکومت مبتنی بر دین و معنویت گرایی ممکن گشت. تحقیق عملی این ایده توانست بسیاری از معادلات سیاسی و منطقه ای را در هم ریزد و راه برقراری حکومت دینی را برای سایر ملت های منطقه و جهان فراهم آورد. این راه کماکان در جلوی ملت ها قرار دارد.
انقلاب اسلامی ایران توانست تئوری نوینی را در کنار تئوری های رایج موجود درباره چرایی وقوع انقلاب ارایه دهد. از سویی این انقلاب، خط بطلانی بر آراء و نظرات اندیشمندانی کشید که چندین دهه ذهن پژوهشگران را تنها متوجه عوامل معدود و محدود شکل بخشی به انقلاب ها کرده بودند و از سویی دیگر این انقلاب توانست عنصر دین را در کنار دیگر عناصر مرتبط با مقوله حکومت، وارد جریان حکومت نموده و دولت– ملت سازی را در پرتو در نظر گرفتن عامل دین در جمهوری اسلامی تحقق عینی بخشد، به گونه ای که امروزه چه اندیشمندان مسلمان و چه اندیشمندان غیر مسلمان، از "تئوری دینی" در کنار سایر تئوری های مربوط به حوزه حکومت سخن می گویند. طرح مباحثی جدید در مجامع علمی و فکری نظیر؛ عدالت اجتماعی در عرصه بین الملل، حقوق بین الملل اسلامی، اندیشه سیاسی اسلام، مشارکت سیاسی در اسلام، وحدت ادیان و مذاهب، بازخوانی نقش سازمان های بین المللی در ایجاد صلح جهانی، آگاهی بخشی جهانی نسبت به ماهیت قدرت های بزرگ و ... نتیجه انقلاب اسلامی و تئوری مترقی آن یعنی "ولایت فقیه" است.
بنابراین می توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی ایران ضمن رد و نفی تئوری های مربوط به انقلاب ها، با عرضه تئوری جدید هم در عالم نظریه پردازی و اندیشه ورزی سیاسی جهانی و هم در به زیر سؤال بردن ماهیت حکومت های مبتنی بر این تئوری ها و نادرست جلوه دادن سیاست های آنها، توانست طرحی نو در عرصه جهانی دراندازد. به گونه ای که امروزه جمهوری اسلامی ایران در کانون توجهات منطقه ای و بین المللی قرار دارد.
۳- نفی موازنه قدرت و شکل گیری بلوک جدید
بعد از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی، نزاع میان دو ابرقدرت یعنی آمریکا و شوروی بر سر تصاحب ارضی و غیر ارضی کشورها وجود داشت. در این دوران که از آن به جنگ سرد تعبیر می شود، میان این دو کشور حالتی بین خصومت و عدم خصومت وجود دارد که عواملی مانند ترس از یک جنگ اتمی که منافع هر دو کشور را به خطر خواهد انداخت، سبب گردید تا هیچ یک از این دو ابرقدرت به جنگ گرم متوسل نشوند. در عین حال که در این دوران درگیر رقابت دایم برای کسب امتیازات بیشتر می شدند.
در واقع جهان بعد از جنگ جهانی دوم، عرصه قدرت نمایی دو قطب سوسیالیستی و سرمایه داری بود. خاورمیانه نیز از تنازع آمریکا و شوروی به دور نبود. علی الخصوص اینکه این منطقه به جهت دارا بودن منابع غنی نفت و گاز، همواره مورد توجه قدرت های سلطه طلب در ادوار مختلف تاریخی بوده است. رویارویی این دو ابرقدرت، فضای جهان را دو قطبی کرد و توازن قوا و وحشت، تنها میان این دو ابرقدرت در مقطع سال های پس از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی بر جهان حاکم بود. کشورهای جهان نیز می بایستی زیر چتر یکی از این دو اردوگاه درآیند. از اینرو غالب کشورها یا زیر چتر بلوک سرمایه داری به رهبری ایالات متحده قرار گرفتند و منافعشان را در همراهی و همگامی این کشورها می جستند و یا در حیطه نفوذ شوروی بودند تا در عرصه رقابت، از قافله پیوستن به یکی از دو قدرت برتر عقب نمانند.
در چنین فضای حاکم بودن رقابت فزاینده میان آمریکا و شوروی جهت گسترش حوزه نفوذشان در جهان، انقلابی (غیرقابل پیش بینی از منظر تحلیلگران غربی و کارشناسان امنیتی موساد و سیا) در ایران در سال 1979 به وقوع پیوست که توازن ظاهری توأم با وحشت میان دو ابرقدرت را با چالش مواجه ساخت. انقلاب اسلامی ایران در این مقطع شعارهایی مانند "نه شرقی نه غربی" را طرح کرد که ناشی از بعد استقلال خواهی و عدم وابستگی (به لحاظ ایدئولوژیک) به هر دو بلوک شرق (مبتنی بر ایدئولوژی سوسیالیستی) و غرب (مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیستی) بود.
ایران قبل از انقلاب نیز بعنوان یکی از طرفداران حامی سیاست های آمریکا در منطقه خاورمیانه، نقش ایفا می کرد و عملاً زیر چتر حمایتی بلوک غرب قرار گرفته و در زمره هم پیمانان آمریکا جای داشت. بقیه کشورهای مسلمان و جهان سوم نیز چاره ای نمی دیدند جز اینکه تحت سیطره یکی از دو قطب حاکم آن زمان قرار گیرند. انقلاب اسلامی در این مقطع و با حساسیت های خاص خودش توانست نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران را برچیند و در صحنه منطقه و جهان، نظام سلطه شکل گرفته بعد از جنگ جهانی دوم را نیز با چالش اساسی و جدی مواجه کند. شعارهای انقلاب و سیاسیت های انقلابیون بعد از دست یابی به قدرت، در نقطه مقابل و عکس سیاست های جهانی سلطه آمیزی بود که آمریکا و شوروی دنبال می کردند. از این رو با ایستادگی در مقابل دو قطب، بلوک جدیدی در منطقه و جهان و با محوریت اسلام شکل گرفت. بعد از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی ایران، کشورهای بزرگ و صاحب قدرت در اتخاذ تصمیمات منطقه ای و جهانی مرتبط با منافع جهان اسلام و تئوری های منطقه، همواره ایران را مورد توجه قرار داده و بعنوان یک محور در تصمیم گیری هایشان به حساب می آوردند. تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه ای و جهانی و الگودهی به کشورهای دیگر، بی تردید از نوآوری های بزرگ انقلاب اسلامی ایران در عرصه بین الملل به حساب می آید.
بدین ترتیب انقلاب اسلامی ایران توانست با ارتقای اعتماد به نفس در میان ملت های مسلمان و تحت تأثیر قرار دادن جنبش های آزادی بخش در منطقه و جهان، بر اهمیت بلوک جدید با محوریت جهان اسلام به عنوان بازیگر نوین در نظام بین الملل تأکید ورزیده و موازنه قدرت را به نفع بلوک سومی در نظام بین الملل رقم زند. این بلوک در نقطه مقابل سیاست های جهانی امپریالیستی قرار دارد و نیز نظم نوین جهانی بعد از فروپاشی شوروی به رهبری آمریکا را زیر سؤال برده است.
از زمان فروپاشی شوروی تاکنون و با وجود حاکمیت بلامنازع آمریکا در جهان و نفوذ در سازمان های بین المللی در جهت مشروعیت بخشی تجاوزات به کشورهای دیگر با شعارهایی مانند مبارزه با تروریسم، تغییر رژیم های استبدادی، به ارمغان آوردن آزادی و دموکراسی برای بخشی از کشورهای جهان و ...، بیش از پیش به شعارهای انقلاب اسلامی ایران و مبارزه با سلطه جهانی احساس نیاز می شود و کشورهای منطقه و جهان نیز برای رهایی از سلطه جهانی آمریکا به راهبردهای انقلاب اسلامی ایران در عرصه بین الملل نیاز اساسی دارند.
4- احیای گفتمان های هویت بخش
بزرگترین نوآوری انقلاب اسلامی را می توان احیای گفتمان هایی دانست که در بطن و ذات دین اسلام وجود داشته، اما از سوی کشورهای جهان اسلام به محاق فراموشی سپرده شده بود. گفتمان های هویت بخشی که به کشورهای جهان اسلام و مستضعفان عالم، قدرت و جسارت عرض اندام در مقابل قدرت های استکباری می داد.
از شگردهای نفوذ قدرت های برتر در میان کشورهای اسلامی و استیلای بر آنها، القای برتری فرهنگی غرب و از خود بیگانگی فرهنگی مسلمانان و در نهایت استحاله فرهنگ خودی و پذیرش بی چون و چرای فرهنگ غربی بوده است. آنان به خوبی دریافته اند که با استحاله فرهنگ دینی و اسلامی، نه تنها راه برای تسلط فرهنگ بیگانه و استیلای فرهنگی آنان فراهم می گردد، بلکه تسلط نظامی و اقتصادی نیز به واسطه تهی کردن فرهنگی کشورها امکانپذیر است. از این رو انقلاب اسلامی درصدد آن بوده تا با زنده کردن اسلام و قوانین آن در کشور و الگو بخشی برای کشورهای منطقه و جهان اسلام، آنان را به بازیابی هویت بخش فرا خواند تا در پرتو آن از سیطره بی چون و چرای بیگانگان در زمینه های اقتصادی، سیاسی و نظامی جلوگیری به عمل آورد.
انقلاب اسلامی ایران با تأکید بر قدرت نرم افزاری فرهنگ و تفکر و نیز تفوق اندیشه ورزی بر ابزار انگاری، نوعی فعالیت گری فکری و فرهنگی را رقم زد که بر استقلال فکری و فرهنگی ملت های مسلمان استوار بود. چنین انقلابی که خودکفایی و خوداتکایی علمی بدون وابستگی به قدرتهای خارجی را ترویج می کرد، موجد نوعی جنبش نرم افزاری و تولید علم در جهان اسلام شد که بر حفظ فرهنگ بومی در عین بهره گیری از دستاوردهای تکنولوژی بویژه فناوری های ارتباطی روز تأکید می ورزد. انقلاب اسلامی توانست با نشان دادن ظرفیت تمدن اسلامی به عنوان تمدنی جامع و چند بعدی در عرصه های دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی و نیز بازسازی تمدنی بر اساس غرب پژوهی و بومی گرایی، طلایه دار گفتمان های جدید تعاملی و تبادلی در عرصه های علم، دانش، تکنولوژی و اندیشه باشد. انقلاب اسلامی در عصر انقلاب ارتباطات و همزمان با رشد شبکه های فراملی، موجب بازسازی فکری تمدن اسلامی گردید که بر ویژگی هایی از قبیل فراگیرندگی، چند مرکزیتی و مداومت و پویایی استور بود. احترام به آزادی فکر و اندیشه همزمان با افزایش اهمیت سیاسی دین در روابط بین الملل، موجب افزایش تعامل و مراودات علمی میان حوزه های علمیه از یک سو و نیز میان استادان و روحانیون از سوی دیگر گردید. افزایش روحیه انقلابی گری در دانشگاه های کشورهای اسلامی و ارتقای اهمیت و نقش دانشجویان، موجبات افزایش تعاملات فکری و فرهنگی دانش پژوهان را فراهم آورد. رشد معنویت گرایی، افزایش گرایش و دلبستگی مردم به معنویات و توسعه فرهنگ دینی در کشورهای اسلامی، همزمان با گسترش موج اسلام خواهی و اسلام گرایی و احیاء و نهادینه سازی ارزشهای معنوی و اسلامی، موجب اعطای هویت اخلاقی، معرفتی و معنوی به جوامع مسلمان گردید.
بیداری اسلامی و هویت یابی کشورهای اسلامی به واسطه پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفت. انقلاب اسلامی در اعطای افتخار و ایجاد اعتماد به نفس مسلمانان چه سنی و چه شیعه بدون توجه به ملیت و یا تمایلات سیاسی آنها نقش داشته و توانایی اسلام را برای رهبری مردم سرکوب شده جهت مقابله با استعمار خارجی مشخص کرده است.
با پیروزی انقلاب، عزت و هویت اسلامی در میان ملت های منطقه ایجاد شد. این احساس هویت نه فقط شیعیان بلکه حتی طرفداران اهل سنت را نیز در بر می گرفت. چرا که پیام امام خمینی (ره) به عنوان بنیانگذار و معمار انقلاب اسلامی، یک پیام فراگیر و جهانی و مبتنی بر آموزه های ناب و گرانقدر اسلامی بود.
نتیجه گیری انقلاب اسلامی ایران بزرگترین نوع آوری سیاسی قرن بیستم به حساب می آمد. این انقلاب توانست با ارایه الگوی جدیدی از نظام سیاسی که در تقابل با نظام های موجود قرار داشت، داعیه دار طرحی نو برای اداره و شیوه حکومت برای مردم باشد. از سویی دیگر با تمسک به آموزه های دین اسلام که نقش اساسی در شکل دهی به انقلاب اسلامی داشت، توانست تئوری هایی را که علل شکل گیری انقلابها را در عاملی غیر مذهب و دین جستجو می کردند. به زیر سؤال برده و با اتکاء به آن، نظام جهانی مبتنی بر دو قطبی را با چالش عمده مواجه سازد. ره آورد تأثیر گذار انقلاب اسلامی که سبب ایجاد موجی جدید در میان ملت های مسلمان شد، احیای دوباره گفتمان های به فراموشی سپرده شده هویت بخش به مسلمانان در عرصه سیاست و اجتماع بوده است.
جهان در قرن بیستم، تحولات گسترده و وقایع متنوع، متضاد، تأثیرگذار و در عین حال خیرهکنندهای را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده این تحولات در قرن بیستم به تنهایی با آنچه در قرون پیشین بر جهان گذشته، برابری مینماید. جنگهای جهانی، انقلابها و تعارضات و درگیریهای میان جوامع، بخش قابل توجهی از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص دادند. برخی از این رخدادها با تمامی اهمیت آنها دامنه اثر محدودی از خود به جای نهاده و برخی پویایی جریانات درونی خود را حفظ نموده و گستره کلانی از ساختارها و فرآیندهای نظام بینالملل را تحت تأثیر قرار دادند. وقوع انقلاب اسلامی در کنار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از جمله حوادثی است که تأثیر فوق العاده و شگفتآوری در ورای مرزها و نظام بینالملل بر جای گذارده است. تحولات و وقایع فوق، عناصر درونی نظام بینالملل را به شکل عمیقی تحت تأثیر قرار دادهاند.
حیرت و نگرانی غرب از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال1357 (1979)، نه تنها ناشی از عدم درک و آشنایی صحیح آنها با جریانها و تحرکات داخلی، فرهنگ سیاسی و فکری درون جامعه ایران بود بلکه بروز چالش در منافع سرشار سیاسی و اقتصادی آنها نیز بر ابعاد این نگرانی میافزود. ایران به عنوان یکی از بزرگترین دارندگان منابع گاز و نفت، مرز مشترک2500 کیلومتری با یکی از پایههای نظام دو قطبی در دوران جنگ سرد، جایگاه ایران در کمربند اسلامی به عنوان یکی از قویترین مراکز فکری و فرهنگی اسلامی و همچنین موقعیت بینظیر استراتژیک آن در حساسترین منطقه در گردونه منافع حیاتی و امنیتی غرب و بویژه قدرتهای بزرگ قرار داشت. پیچیدگی رفتار متقابل غرب و ایران فارغ از عنصر زمان، ناشی از عواملی از این دست بوده است. شدت و ضعف برخورد و تعامل غرب با ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب تابع و وابسته به همین گونه عوامل میباشد.
در تاریخ مدرن ایران، این نخستین مرتبهای نبوده که در آن تحول عمدهای رخ داده که مرکز دغدغه بینالمللی شده است. تاریخ رقابت روسیه تزاری با انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی با امریکا در ایران از اواخر قرن 19 میلادی، به خوبی منافع و دغدغههای غرب را در این کشور نمایان میسازد. با وجود تمام رخدادهای تاریخ معاصر در ایران، آن طور که وقوع انقلاب اسلامی غرب را نگران ساخته و به عبارت بهتر به هراس واداشته و متحیر و متأثر ساخته، هیچ حادثه دیگری تا این حد اثرگذار نبوده است.
مطالعه تحولات پیشین و بررسی تاریخ معاصر ایران، خود مؤید این واقعیت است که پس از پیروزی انقلاب، غرب و قدرتهای بزرگ عملا امتیاز حضور و دخالت مستقیم در جریانات جاری جامعه ایران را از دست دادند. در این بین حتی بازیگران حاشیهای را نیز به شدت متأثر ساخت. برای مثال بیش از 80 درصد واردات نفت رژیم صهیونیستی از ایران تأمین میشد که هر گونه خللی در این امر، ضربه سنگینی را به اقتصاد این رژیم وارد میساخت. از سوی دیگر این رژیم؛ همپیمان نظامی نیرومندی را از دست داد و با سیاستهای جدید ایران در قبال فلسطین و حمایت آنها تا سر حد حذف «اسرائیل» عملا منجر به درهم ریختگی برنامهها و سیاستهای آنها شد. «ژروسالم پست» در همین زمینه مینویسد:
«سقوط شاه نه تنها بر وضعیت جغرافیایی و سیاسی خلیج فارس تأثیر خواهد داشت؛ بلکه بر موازنه نیروها به طور اعم تأثیر خواهد گذاشت».
انقلاب اسلامی در شرایطی در ایران به وقوع پیوست که به نظر کمتر کسی ایران را در شرایط انقلابی تصور مینمود. اکثر برآوردها از توان نظام موجود در ایران در نهایت به ثبات نسبی ختم میشد. به عبارت دیگر این انقلاب خاستگاه و بستری غیرمنتظره داشت. چرا که حکومت پهلوی دوم در خاورمیانه برای نظام بینالملل دو قطبی به سرکردگی امریکا و شوروی، جزیرهای کاملا آرام و امن محسوب میشد. قبل از کنفرانس گوادلوپ، کشورهای بزرگ صنعتی و در رأس آنها امریکا، انگلیس و فرانسه هنوز انتظار فروپاشی حکومت پهلوی را نداشتند و به همین دلیل جیمی کارتر ـ رئیس جمهور وقت امریکا ـ چند ماه قبل از آن ایران شاهنشاهی را «جزیره امن»[2] خواند و از سـوی دیگر دیوید اوون ـ وزیر امور خارجه وقت انگلیس ـ با صدور بیانیهای صراحتا موضع کشورش را در برخورد با حرکت انقلابی مردم در ایران جانبداری رسمی از محمد رضا پهلوی و ادامه حکومت سلسله پهلوی اعلام نمود. آنها بر این باور بودند که پیروزی انقلابیون در ایران در نهایت به تأسیس نظام کمونیستی منجر خواهد شد. تقابل غرب لیبرال در مقابل شرق کمونیست تمام ذهنیت قدرتهای رقیب را منحصر به خود ساخته بود؛ به طوری که تحلیلها و برداشتهای مزبور آنها را به شدت تقلیلگرا نموده و منجر به سیاستگذاریها و تصمیمهای متناقضی از سوی آنها در قبال بسیاری از مسائل جاری در نظام دو قطبی شد.
با وجود چنین شرایطی در نظام بینالملل هرگز احتمال نمیرفت که چنین دولت به اصطلاح جاهطلب و مدرنگرا که در تعامل با هر دو قطب نظام بینالملل کنار آمده و پشتیبانی هر دو را همراه داشت به آسانی و در مدت کوتاهی در مقابل جریان انقلاب به زانو درآید. حضور فعال انگلیس و امریکا در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، تصور هر گونه انقلاب را برای حاکم شدن نظام بلشویکی در جهت گسترش نفوذ شوروی و یا هر نوع دیگری از جریانات ضد غربی با یأس مواجه میساخت.
حضور و نمود دو ایدئولوژی مارکسیسم و لیبرالیسم در سیستم نظام دو قطبی و سلطه و استحکام روز افزون بر این سیستم، اکثر کشورها خصوصا کشورهای کوچک و آسیبپذیر را ناگزیر از پیوستن به یکی از این دو قطب نموده بود. هر تحول و تغییری در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی در سایه حضور و پشتیبانی یکی از این دو قطب را محقق میداشت و تقریبا وجهه قانونمند به خود گرفته بود.
به عبارت دیگر نه فقط یکی از دو ابرقدرت در پشت این تغییر و تحولات حضور فعال و نقشی عمده داشتند بلکه آشکارا از یکی از دو طرف حمایت و به آن کمک میکردند. مواردی همچون جنگ ویتنام، بحران کوبا، جنگ دو کره و تحولات اروپای شرقی و بسیاری موارد در رقابت و بعضا رویارویی دو قطب و حمایت آشکار آنها از طرفین منازعه قابل ذکر است.
سیاستهای غرب و در رأس آنها امریکا در منطقه خاورمیانه و همچنین خلیج فارس به واسطه وجود منابع غنی انرژی و مهمتر از آنها ویژگیهای بارز ژئوپلتیک این منطقه، ایران را به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک منحصر به فرد در شرایطی استثنایی قرار داده بود. همسایگی با قدرتی چون اتحاد جماهیر شوروی و برخورداری از پتانسیلهای یک قدرت منطقهای و همچنین سیاستها و گرایشهای غربگرایانه، ایران را به گزینهای مناسب برای اعمال سیاستهای امریکا در منطقه مبدل کرده بود. امریکا علاوه بر پیگیری اهدافی همچون مقابله با نفوذ کمونیسم، تضمین تداوم صدور نفت ارزان از منطقه غرب و همچنین دفاع از رژیمهای محافظهکار و متحدین غرب در منطقه، در پی انتخاب برخی از دولتهای منطقهای به عنوان تکیهگاه اصلی سیاستهای خود در راستای ایجاد توازن قوا در منطقه و تأمین منافع غـرب و شریک استراتژیکی همچون رژیم صهیونیستی بود.
رهیافت دولتمردان امریکا برای نیل به اهداف خود در منطقه در طول دهه 1350 به دلیل درگیری این کشور در بحران ویتنام و امکان تشدید احساسات ناسیونالیستی در منطقه به دلیل حضور مستقیم امریکا بر اساس استراتژی جنگ به دست دیگران برای امریکا شکل گرفته بود. این راهکار در قالب دکترین معروف نیکسون یا گوام تجلی یافت و دو کشور ایران و عربستان، هر کدام به دلایلی خاص محورهای بنیادین اجرای این مأموریت شدند. در رقابت بین این دو کشور، توان و مزیتهای ایران بر عربستان تفوق یافت و مأموریت اصلی در چارچوب دکترین مذکور به ایران واگذار شد. این سیاست در دوران جرالد فورد و کارتر نیز ادامه یافت و پیروزی انقلاب خط بطلان و انتهای این استراتژی بود.
شکی نیست که پس از فرار محمد رضا پهلوی از ایران و بازگشت امام خمینی به کشور، بازیگران صحنه سیاست بینالملل (اعم از دولتها، سازمانهای بینالمللی، شرکتهای چند ملیتی و رسانهها)، همه مجبور بودند این واقعه بسیار بزرگ را در ساخت راهبردی و سیاسی، به مثابه واقعیتی انکارناپذیر باور نمایند. موضعگیریها و عملکرد متفاوت و بعضا متناقض قدرتهای بزرگ، حاکی از سردرگمی و عدم صحت محاسبات آنها بوده و حساسیت آنها در موضعگیریهای اولیه نشان از تأثیرگذاری انقلاب در چنین ابعادی داشت. رویکرد ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بر فرهنگ دینی و ارزشهای سنتی و بومی برای جهان غرب کاملا غیر منتظره بود. کشورهای غربی، ایدئولوژیهای بسیاری نظیر امپریالیسم، نازیسم، رئالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، کمونیسم و … را در روابط بینالملل تجربه کرده بودند؛ اما در قرون اخیر رویکرد دینی یا احیای سنت سیاسی اسلام و یا به قولی اصولگرایی اسلامی و مضامینی همچون جهاد، فتوا، شهادت، امت و امام به هیچ وجه برای غرب قابل هضم نبود. تا آن زمان بیشترین دغدغه غرب در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، حرکتهای ناسیونالیستی و جنبشهای روشنفکری بود.
در این بین نظام سیاسی و اقتصادی اروپا، به طور انفرادی و اشتراکی بیآنکه از این جایگزینی احساس نارضایتی چندانی نماید، در صدد برآمد با دولت موقت به منزله جانشین حکومت پیشین رابطهای معقول و منطقی ایجاد نماید تا منافع اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیکی خود را در ایران حفظ نماید. این در حالی بود که دولتهای انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا نسبت به اوضاع سیاسی داخلی ایران حساسیت بسیاری نشان میدادند. با وجود تمام تقابلهای نظری، نظام بینالملل دو قطبی باز هم در مقام حفظ منافع دراز مدت خود جویای ادامه روابط بازرگانی و سیاسی با ایران بودند.
هر چند این خود ناشی از عدم درک درست شرایط و تحلیل واقعی از وقایع داخلی در ایران بود. مجموعهای از عوامل همچون شرایط خاص و ویژگیهای منحصر به فرد جامعه ایران، ویژگیهای خاص حرکت مردم در جریان انقلاب و سرعت تحولات درون جامعه، غلظت بیش از حد رقابت در نظام دو قطبی، کیفیت و مشخصههای خاص رهبری انقلاب، درک ناظران و بازیگران مستقیم بینالمللی از انقلاب اسلامی را مشوش ساخته بود. تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برخی دولتهای اسلامی محافظهکار روی کار آمده بودند. هر چند حرکتهای ناسیونالیستی تندرو و سکولار نیز در جهان اسلام قابل ملاحظه بود. اما این فقط ایران بود که نخستین جمهوری اسلامی را در جهان تأسیس نمود. به عبارت دیگر این انقلاب نخستین حرکت تودهای مردم در طول تاریخ بود که یک دولت دینی اسلامی به وجود آورد و به لحاظ نظری و اعتقادی با ارائه سیاستها و راهکارهای خاص خود از همان آغاز تضاد و تقابل خود را با سیستم و نظام بینالملل نمایان ساخت.
تصرف سفارت امریکا و مسئله گروگانگیری نخستین تقابل انقلاب با نظام بینالملل بود که با نقض حقوق و عرف دیپلماتیک دستمایه غرب از سوی ایران، چالشهای جدی بین ایران اسلامی و نظام بینالملل آغاز شد. تا آنکه تقابل نظری و عملی جمهوری اسلامی در دوران تکوین و تکامل خود با نظام بینالملل که بر پایه سلطه غرب شکل گرفته بود، بارها نمود یافته و طیف گستردهای را از سیاستهای حمله به ساختار موجود نظام بینالملل با استراتژی صدور انقلاب و تقویت و تجهیز امت اسلامی و نیروهای مستضعف جهان از طریق صدور انقلاب تا بهرهگیری از راهبردهای ظریفتر در جهت اصلاح و تغییر نظام بینالملل به سود خود، شامل میشد.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیامدهای مستقیم و غیر مستقیمی برای نظام بینالملل و عناصر و فرآیندهای درونی آن داشت. خروج ایران از اردوگاه غرب و تقابل اساسی با نظام بینالملل، تأثیرات عمیقی بر معادلات منطقهای وارد نمود. عامل بسیاری از این تأثیرات را میبایست در ویژگیهای منحصر به فرد این انقلاب، چه در بعد نظری و چه در بعد اجرایی جستجو نمود. اگر چه قرن بیستم شاهد تحولات و وقایع متنوعی از این جنس و در این سطح بود اما هیچ کدام از این وقایع در چنین گسترهای بازتاب نداشتند و تأثیرگذار نبودهاند.
نخستین سؤالی که در مقایسه پدیدههایی از این دست به ذهن متبادر میشود اینست که ویژگیهای این پدیده چه بوده و تفاوتهای عمده آن با نمونههای مشابه در راستای تأثیرگذاری بر عناصر و فرآیندهای سیستم و نظام بینالملل کدامند؟ به عبارت دیگر باید وجه تشابه و تمایز انقلاب اسلامی در ایران با وقایع همسطح و همجنس خود استخراج شود و آن دسته از ویژگیهای انقلاب اسلامی که ظرفیت تأثیرگذاری آن بر نظام بینالملل را تقویت مینمایند استخراج نمود. در این راستا، تبیین آرمانهای مطرح و کلی انقلاب، درک ابعاد و گستره تأثیرگذاری را تسهیل خواهد نمود.
از منظر میشل فوکو نظریهپرداز فرانسوی، انقلاب سال 9 ـ 1978 متضمن امتناع کل یک فرهنگ و یک ملت از رفتن زیر بار یک جور نوسازی است که در نفس خود کهنهگرایی است. چنین انقلابی به مثابه انقلابی بدون تشکیلات، غیر حزبی و در نوع خود بینظیر است. در تحلیل خصایص و ویژگیهای انقلاب اسلامی میبایست به عناصری همچون جایگاه ایران در نظام بینالملل، وضعیت و سطح توسعه جوامع، مفاهیم و ادبیات مرتبط با آن توجه خاص نمود.
انقلاب اسلامی در برههای از زمان به وقوع پیوست که به اعتقاد فوکو در قرن بیستم برای سرنگونی یک رژیم بیش از این که احساسات تند لازم باشد، اسلحه لازم است، ستاد فرماندهی تدارکات و... آنچه در ایران اتفاق میفتد باعث سردرگمی ناظران امروزی است. نه نشانی از چین در آن میبینند، نه از کوبا و نه از ویتنام، بلکه زلزلهای بدون دستگاه و نظام، بدون پیشرو و بدون حزب.
در فرآیند این انقلاب انسان تهی از هر طبقه و صنف، در سلسلهای سازواره با مشتی واحد (بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در مقابل رژیمی کاملا مسلح صف آرایی کرد. به تعبیر دیگری از فوکو، این پدیده انقلابی با دستهای تهی بود که ویژگیهای متضاد را در دل خود جای داده بود. نخست تناقض منازعه مردمی پابرهنه با دستهای خالی با یکی از مجهزترین رژیمهای عالم است. دوم فقدان هر گونه تضاد و تعارض در شبکههای مختلف اجتماع در تدبیر تحرک انقلابی است; چرا که در خلال توسعه و بسط منازعات، هیچ گونه مخالفتی بین نهادهای واپسگرا و پیشرو و عناصر درونی جامعه تظاهر ننمود. در این میان اسلام به عنوان کنش مردم در صحنه در شکلدهی آگاهی ملی و جمعی و تبدیل آن به یک منبع تحریک و تهییج و تغییر و دگرگونی نقش مهمی ایفا نموده است.
از جمله ویژگیهای تأثیرگذار و حیرتآور انقلاب اسلامی برای غرب و حتی جهان اسلام، احیای افکار و اندیشههای اسلامی در سراسر جهان بود. تلاش و برنامههای غرب تا آن روز صرف این شده بود تا ریشههای اسلام در جوامع مختلف خشکانده شده و مفاهیم و آموزههای آن تقلیل یابد. بر همین اساس دائما بر این نکته تأکید میشد که باید اسلام را در صفحات تاریخ جستجو نمود چرا که دیگر اثری از آن در جوامع باقی نمانده است. البته در این راه تلاشهای آتاتورک نهایت بهرهوری را در راستای حذف اسلام از جوامع برای غرب ارائه نمود و تمام امیدها را برای بازگشت اسلام از میان برده بود.
مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزشها و آگاهیهای اسلامی، القای تفکر اسلام سیاسی بود. اسلامی که به زعم بسیاری در صفحات کهن تاریخ فرتوت شده و از اذهان رخت بر بسته بود، اینک با هستهای قدرتمند و امواجی فراتر از مرزهای ملی بازگشته و به جریان افتاده بود. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه نرسیده است بلکه مجددا به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری احیای شده و دنیای مادیگرای معنویتگریز را متوقف ساخته و دریچهای از معنویات و اعتقادات مذهبی را در راستای رستگاری و رهایی بشریت از قید قدرتهای استعمارگر گشوده است.
در این میان نقش امام خمینی (ره) به عنوان نظریهپرداز و احیاگر تفکر دینی از انظار دور نمانده و به اعتقاد و اعتراف بسیاری از اندیشمندان و شرق شناسان، اسلام شناسان و جامعه شناسان غربی، ایشان بزرگترین احیاگر تفکر و ارزشهای اسلامی میباشند که آنچه اصلاحگران، تجدیدگرایان، متجددها و بیدارگرایان اسلامی از قرن 19 میلادی تا زمان آغاز نهضت در ایران صرفا به عنوان یک آرمان تبلیغ میکردند، امام خمینی (ره) در صحنه عمل پیاده کرد و دوران جدید رنسانس را آغاز نمود.
تلاشهای چندین دههای استعمارگران چنان برنامههای مذهبزدایی را پیش برده بود که ظهور و بروز اسلام، آن هم به مثابه نیروی بالقوه فرهنگی و اجتماعی در صحنه جوامع در باور کمتر کسی میگنجید که آنچنان از نظر سیاسی احیا گردد که چنین ابعاد مستحکم و فراگیری یابد. انقلاب اسلامی ایران نیز در ردیف بزرگترین انقلابهای جهان با برنامه سیاسی خاص به منظور تأسیس نهاد و نظام برخاسته از انقلاب و پیادهسازی اصول اسلامی در حکومت و تشکیل حکومت اسلامی واقعی و همچنین تغییر ساختار نظام بینالملل با صدور انقلاب اسلامی همگان را در تحیر فرو برد و حساسیت بسیاری را برانگیخت.
سلسله تحولاتی که در ایران رخ میداد علاوه بر تغییرات بنیادین در نظام سیاسی و جامعه ایران فراسوی مرزها نیز حرکت میکرد و بقای خود را در گسترش ایدئولوژی در ابعاد جهانی میدید. به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفین و موافقین انقلاب، بیشترین تأثیر این انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشی از این منطقه انقلاب منبع الهام و تحرک بوده و برای برخی دیگر انقلاب اسلامی ایران و امواج حاصل از آن منبع تهدید جدی ثبات بوده است. هراس دولتهای خاورمیانه و عرب ناشی از احساس جنبههای تهدیدی انقلاب اسلامی بوده است.
تمام کسانی که از مادیگرایی افراطی در رویکرد به غرب نفرت و انزجار پیدا کرده بودند، با پیروزی انقلاب اسلامی شادمان گشته، تشویق شده و روحیه و هویت جدیدی یافتند. در حقیقت انقلاب اسلامی برای آنها الهامبخش بوده و موجب حرکتهای نوین و قابل ملاحظهای در جهان اسلام شد که تفاوتهای عمده شکلی و محتوایی با آنچه در گذشته رخ میداد، میتوان یافت. در گذشته جوامع اسلامی و رهبران آنها در مقابل امواج تجددگرایی و غربزدگی حالتی منفعلانه داشتند. پیروزی انقلاب اسلامی آموزههای جدیدی در بعد نظری و عملی در اختیار آنها قرار داد که از موضع انفعال خارج شده و خود را در حالت تهاجمی و دارای نقش بازیگری یافتند.
شاید مهمترین سؤالی که در اذهان مسلمین جهان وجود داشت نحوه پیروزی انقلاب اسلامی بود و اینکه چه مؤلفههایی در مکتب انقلاب و تاکتیکهای به کار برده شده آن وجود داشت که ملتی با دست خالی بر رژیم تا دندان مسلح پهلوی فائق آمد. بر همین اساس مؤلفههای خاص انقلاب اسلامی برجستگی یافت و مسئله الگو قرار دادن قیام عاشورای حسینی و مقایسه شاه با یزید و امام خمینی با امام حسین، عنصر شهادت، ویژگیهای مشروعیت رهبران انقلاب به عنوان جانشین امام غایب، موضوع اجتهاد و تقلید، مکتب تشیع و اصل ولایت فقیه همه از مؤلفههایی بود مختص مکتب تشیع و ایران که به خودی خود افکار مسلمانان و بویژه اندیشمندان جهان اسلام را به خود جلب نمود.
این در حالی بود که از دید جهان غرب انقلاب اسلامی نماد تروریسم، گروگانگیری، حمله به سفارتخانهها و منبع تهدید و همچنین حمایت از اعمال و رفتار انقلابی به شمار میرفت. برای مثال دولت ریگان، رئیس جمهوری وقت امریکا، انقلاب اسلامی را مترادف با تروریسم به کار میگرفت. هر چه پیامهای انقلاب و گفتمان غالب ارائه شده از سوی امام و همچنین وقایع انقلابی سایر گفتمانها همچون جهتگیریهای ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری و طبقه مرفه تمایلات و گرایشهای مردمی، تکیه بر مردم تهیدست و پابرهنه، نوید جامعه عاری از سلسله مراتب اشرافی، نشاندن کار به جای سرمایه و ترجیح مالکیت عمومی بر مالکیت خصوصی و تأکید بر آزادی و استقلال، تأکید بر رهایی تمامی ملتهای دربند، محترم شمردن حقوق انسانها و … و همچنین مصادیق به مراتب مترقیتر، کاربردیتر، با روحتر و البته بومیتر در بین جوامع اسلامی مورد پذیرش واقع میشد، بالعکس غرب دچار هراس شده و در موضع انفعالی قرار گرفته و تمامی برداشتهای غرب کانالیزه میگردید. فهم و درک واقعیات انقلاب و شرایط جامعه ایران به شدت تحت تأثیر اینگونه تنگنظریها و سوء برداشتهای غرب و بویژه امریکا قرار داشت.
در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیدهاند بلکه مجددا به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند. قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد. پیروزی انقلاب اسلامی چون داروی شفابخشی موجب احیای افکار و اندیشههای اسلامی در سراسر جهان گردید و موجب افزایش روحیه و تقویت بنیادهای فکری گردید، به طوری که از حالت تدافعی در آمده و حالت تهاجمی به خود گرفته است.
اینکه چگونه بدون دخالت نهادها و سازمانها و تشکیلات سیاسی، حزبی و انجمنی، انسجامی به حرکت تودهای و مردمی داده شده و نظم برخاسته از آن تابع چه ضوابط و معیارهایی بود، همه این موارد سؤال برانگیز بود. نقش مسجد، استقلال ائمه جماعات و روحانیون از دولت و وجود نوعی حاکمیت دوگانه در کشور ایران به صورت بالقوه زمینه لازم را برای چنین انقلابی فراهم کرد.
مسلمانان جهان با پیروزی انقلاب اسلامی و احیای ارزشهای اسلامی که تجربه شکست از رویکرد به غرب را به همراه داشته و قبل از آن با تحریم نفتی سال 1351، احساس قدرت، غرور و موفقیت نمودند. در عین حال انقلاب ایران اولین انقلاب سیاسی ـ اجتماعی اسلامی موفق را به جهان ارزانی داشت؛ انقلابی که با نام اسلام تحت شعار الله اکبر و بر پایه این ایدئولوژی و سمبلهای اسلامی و شیعی و تحت رهبری روحانیتی که با مفاهیم اسلامی پرورش یافته بود، مبارزه کرده و پیروز شد.
در نتیجه مسلمانان در سراسر جهان توانستند به هویت اسلامی خود و از تجدید حیات اسلامی در جایی که برای مدت طولانی تحت سلطه قدرتهای بزرگ خارجی قرار داشتند، احساس غرور و قدرت نموده و به خود ببالند.
از طرف دیگر امام خمینی به صورت روشنی تجربه ایران را به عنوان راهی به گذار سیاسی و ایدئولوژیک جامعه جهانی از اسلام ارائه داد. دستور کار او اتحاد همه مسلمانان در تلاشهای فرهنگی و سیاسی در مقابل شرق و غرب بود. با پیروزی در این تلاشها ایران به اثبات رساند که در اجرای اصول و آرمانهایش در کشور و گسترش آن در خارج موفق بوده است. فعالان اسلامی در سراسر جهان تـوانستند خودشان را با بسیاری از اصول ارزشی انقلاب اسلامی همخوان و همآواز ببینند.
در میان این اصول چندی را میتوان نام برد:
1. طرح مجدد اسلام به عنوان مجموعه کاملی از شیوه زندگی
2. اعتقاد بر این اصل که مدل غربی جدایی دین از سیاست موجب همه مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی جوامع اسلامی بوده است.
3. این عقیده که قدرت و موفقیت مسلمانان در بازگشت به اسلام که بر اساس وعده و تضمین الهی میباشد، تنها جایگزین مناسب برای سرمایهداری غربی و سوسیالیسم و مارکسیسم شرقی است.
4. طرح مجدد شریعت به عنوان قوانین الهی برای ایجاد جامعه مطلوب و برقراری جامعهای بر پایه عدالت اجتماعی و اخلاقیات.
5. طرح مجدد جهاد مقدس علیه همه بتها و آمادگی برای شهادت در راه خدا به عنوان تنها راه مبارزه و پیروزی.
استقبال اولیه از پیروزی انقلاب اسلامی توسط نخبگان و فرهیختگان جوامع اسلامی در سراسر جهان، نگرانی دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی را نیز فراگرفت. این رهبران و نمایندگان از سراسر جهان از امریکای شمالی تا آسیای جنوب شرقی برای عرض تبریک به امام به تهران سفر کردند. شیعیان در کشورهای حاشیه خلیج فارس که تحت حاکمیت امرای سنی بودند در حالی که اقلیت جمعیت آن شیخ نشینان را تشکیل میدادند با احساس قدرت و غرور در صدد کسب هویت مجدد، قدرت و اجرای اعمال مذهبی بوده و عدم رضایت خود را نسبت به حکام ارتجاعی بروز دادند. گروههای شیعه و سنی از مصر همچون اخوان المسلمین و جهاد اسلامی تا جنبش مسلمانان مجاهد و حزب سلمانه اسلامی در مالزی، الهامات زیادی از انقلاب اسلامی گرفتند.
یاسر عرفات، سرخورده از گرایش انور سادات به آشتی با رژیم صهیونیستی و آغاز مذاکرات کمپ دیوید با عجله هر چه بیشتر و در رأس یک گروه از ساف به تهران آمده و سفارت فلسطین را در مقر دفتر تجاری رژیم اشغالگر فلسطین در تهران افتتاح نمود. در همین حال حکام اسلامی به طور فزایندهای مخالفین اسلامی خود را به عنوان طرفداران جنبشی خارجی متهم کردند و یا اینکه ایران را متهم به دخالت در امور داخلی کشور خود نمودند.
یکی از تصورات و ذهنیات غلطی که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بر علاقهمندان و حتی مخالفین انقلاب در داخل و خارج حاکم بوده اینکه بر اساس تئوری دومینو با پیروزی انقلاب اسلامی دولتهای حاکم بر جوامع اسلامی در اثر الگوبرداری آن جوامع و قیام مردمی یکی پس از دیگری سقوط کرده و نظامهای مشابهی بر سایر کشورهای اسلامی حاکم خواهد شد. در حالی که اگر لحظهای در شرایط ویژه تاریخی سیاسی ایران و تفاوت آن با سایر جوامع اسلامی درنگ میکردند، متوجه این ذهنیت نادرست میشدند، زیرا که یک انقلاب تمام عیار مانند انقلاب اسلامی در ایران نه تنها از نظر تئوریک بلکه از نظر واقعی ساز و کارهای مناسب خود را میطلبد.
کشوری مانند ایران دارای قدرت و فرهنگ و تمدن دیرینه میباشد و متجاوز از یکصد سال سابقه مبارزاتی علیه حکام وقت داشته و تجربه حداقل دو پیروزی را بر حکام عصر خود در نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت داشته و از دوران صفویه با اقتدار فزاینده علمای شیعه، نوعی قدرت اجتماعی به موازات قدرت سیاسی تحمل گردیده و رشد یافته است و بهتر از آن برخورداری از رهبری بینظیری همچون امام خمینی در این دوران دست به دست هم داده و کمک کرده است تا این انقلاب به پیروزی برسد مجموعه چنین شرایطی حداقل در حال حاضر در سایر کشورها و جوامع اسلامی به چشم نمیخورد و بنابراین تکیه به تئوری دومینو نباید به معنای عدم موفقیت انقلاب اسلامی در صدور انقلاب تلقی گردد.
حوادث و اتفاقاتی که بلافاصله و آن هم به حالت عکسالعملی در بیشتر کشورهای اسلامی رخ داده خود بر این امید و تصور نابجا افزود. حوادث کربلا، نجف و کوفه در سال 1358 و حادثه اشغال مسجد الحرام در 1357 و به دنبال آن آتش زدن سفارت امریکا در اسلام آباد و تظاهرات و شورشهای منطقه نفت خیز الحصا در عربستان، جریان کودتای نافرجام در بحرین و... همه از جمله حوادثی بوده که بر احتمال تحقق نظریه دومینو میافزود.
اما از دیدگاه غرب و رسانههای غربی انقلاب اسلامی و پیامهای این انقلاب بر پایه بنیادهای شیعه شکل گرفت. هر چند با وجود روحیه قوی غربستیزی و بویژه مخالفت با امریکا و پیگیری اصل؛ نه شرقی ـ نه غربی؛ این امر کاملا طبیعی مینمود. در عین حال از همان نخستین روزهای انقلاب، یک تصویر جهانی از انقلاب ارائه شد که در آن آمال و آرزوهای جهانی ملتها نیز ترسیم شده بود. از دیدگاه امام، انقلاب اسلامی ریشه در اعتقادات مشترک اسلام داشته و مربوط به تمام مستضعفان عالم بود. اصل یازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر همین اساس نگاشته شده است.
غرب در تحلیل انقلاب اسلامی گرفتار بررسیهای تکساحتی و محدود و غرضآلود شده است. رویکردهای تئوریک در غرب جهت تبیین ابعاد پیچیده انقلاب مناسب نبوده و باید بر آن امر اشاره داشت که غرب از زوایای خاص و کاملا یکسویه به انقلاب اسلامی نگریسته و آن را به یک حرکت فرقهای تندرو و تروریستی تقلیل داده است. انقلاب اسلامی بر این نکته تأکید نمـود که سوء برداشتها تا چه حـد میتواند مشکلات ناخوشایندی را در بر داشته باشد. کمبود اطلاعات قابل اعتماد، تکیه بر رفتارهای قالبی از سوی ایران و دشمنان خارجیاش سناریوهایی که بر اساس بدترین شرایط طراحی شده بودند؛ تکیه بر شهادت و ادعاهای یک جانبه تبعیدشدگان پناهندگان و دلالان و … به استحکام این دیوار بیاعتمادی و شکنندهتر شدن شرایط میافزود. نتیجه تمام این بزرگ نماییها و احساس خطر؛ میل شدید به بهرهگیری از زور علیه ایران و دستپاچگی و عدم تلاش در جهت بهبود شرایط و روابط بوده است.
انقلاب اسلامی با تکیه بر توانمندیها و ویژگیهای شخصی امام (ره) و با پشتوانه مردمی، بهرهمندی از اندیشه مذهبی و ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژیهای غرب و شرق و همچنین سیطره فرهنگی غرب را به چالش کشید. اساسا بحث از انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی جدای از امام (ره) ناقص خواهد بود. برخی از نویسندگان پیشتر رفتهاند و انقلاب اسلامی را با واژه خمینیس به طور یکسان به کار بردهاند.آبراهامیان بر این اعتقاد است که یکی از نکات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامی ایران، توانایی بالای گفتمان اسلامگرایی در خلق یک ذهنیت جدید بود. یعنی پرورش یک مسلمان به عنوان یک عنصر سیاسی ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی. اصولا مسلمان بودن به معنای ضدیت با پهلوی، امریکا، صهیونیسم و در نهایت حمایت از امام (ره) و جمهوری اسلامی بود.
نوع انقلاب ایران بیانگر استقرار و تثبیت یک ذهنیت سیاسی اسلامی بود. با استقرار جمهوری اسلامی ایران که ماحصل تفکرات سیاسی امام و پشتیبانی توده مردم بوده و ریشه در برداشتهای سیاسی از اسلام داشت، به شکلی بینظیر در مأموریت سیاسی اسلام نهادینه شد. برای نخستین بار یک نظام سیاسی برخاسته از اسلامگرایی به شیوهای انقلابی جایگزین یک رژیم سکولار غربگرا و متحد استراتژیک غرب گردید و به اعتقاد بسیاری از مسلمانان این تحول؛ پیروزی اسلام بر سلطهجویی قدرتهای استعماری بویژه ابرقدرت امریکا بود.
پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری مسلمانان (در سراسر جهان) فصل جدیدی از تقابل اسلام و غرب فراهم کرد. هر چند، این روند امر جدیدی نبود و جهان اسلام چندین نوبت در طول تاریخ با غرب مواجه شده بودند. بسیاری حوادث اخیر (11 سپتامبر) در امریکا و حمله تروریستی به این کشور را اوج تقابل اسلام و غرب میدانند. اما بدون شک، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تبعات ناشی از آن تا انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی توسط سلمان رشدی اوج تقابل اسلام و غرب بود.
هراس غرب از اسلام ناشی از ریشههای مذهبی آن نبوده بلکه از ریشههای سیاسی اسلام بود که غرب را به وحشت افکنده است. مذهب همیشه بوده است اما این برداشت سیاسی از مذهب است که برای غرب مشکلآفرین گردید. آنچه امروز ادبیات اسلام در بردارد، منبع مهمی برای مرعوب ساختن کسانی است که با اسلام خصومت دارند.
جهاد به عنوان یکی از واژگان بنیادین در ادبیات اسلام باعث وحشت غرب در طرحریزی سیاست خارجی خود با جهان اسلام شده است. کاربرد این واژه امروزه در بحران افغانستان و کمک برخی طرفداران سلفیگری در پاکستان به گروه تندرو طالبان و شبکه القاعده، تحت عنوان جهاد علیه غرب و نماد آن امریکا، مؤید همین امر است. طلاب حوزههای پاکستان برای حمایت از اندیشه سلفیگری طالبانی عملا در جبهه طالبان علیه غرب و امریکا به جهاد پرداختند. در حقیقت بیشترین وحشت غرب از اسلام ناشی از تحمیل احکام و دستورات سیاسی اسلام بر دیگران است اما باید پذیرفت که نه برداشت یک دستی از اسلام وجود دارد و نه اسلام سیاسی یک دستی که بتوان چنین حکمی را عمومیت بخشید. نگاه مختصری به آثار خاورشناسان این امر را روشن میسازد که ایشان در تحقیقات خود همیشه در پی القای این عقیده بودند که باید با اسلام مبارزه شود.
در همین زمینه ماکسیم رودینسون خاورشناس معروف فرانسوی در کتاب جاذبه اسلام ضمن انتقاد تلخ از خطوط فکری ناصواب خاورشناسان مینویسد.… البته همیشه هدف از تحقیقات خاورشناسی درباره اسلام این بود که با اسلام مبارزه شود.
عموما دیدگاه غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی بسیار محدود و تنگنظرانه بوده است. حتی در جریان پیروزی انقلاب، تمرکز رسانهها و نمایندگیهای غرب نسبت به کلیت حرکت اسلامی و انقلابی در ایران صرفا بر تأثیرات آن بر منافع سیاسی و بازرگانی بریتانیا و امریکا متمرکز شده بود. همین دیدگاه تنگنظرانه و تک بعدی گفتمان اسلام سیاسی ایران را ستیزهجو و افراطی میدانست. از این منظر آنچه از دولت جدید انقلابی در ایران برداشت میشد، نه تنها ناشی از ستیزهجویی گفتمان اسلام سیاسی بلکه ناشی از تمایلات ایران برای گسترش نفوذ در منطقه بود و اینکه انقلاب اسلامی بقا و هویت خود را در صدور انقلاب میدید. هر چند در خصوص راهکارهای عملی و شیوههای صدور انقلاب اختلاف نظرهایی در داخل مشاهده میشد و حتی برخی کلا با این نظر مخالفت مینمودند، اما به هر حال کلام امام(ره) به عنوان مرکزیت گفتمان مسلط این استراتژی را به خوبی نمایان میسازد. به اعتقاد امام (ره):
ما باید سعی کنیم انقلابمان را صادر کنیم. تمام ابرقدرتها و قدرتهای دیگر در صدد نابودی ما هستند، اگر ما در یک محیط بسته بمانیم عاقبت با شکست مواجه خواهیم شد.
ما بر این اعتقادیم که:
ـ نهضتی را که امام خمینی آغاز کرد، تأثیر جهانی داشت و بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد.
ـ برداشتهای غرب از جهان اسلام سیاسی است. علاوه بر این عدم وجود آگاهی و اطلاعات کافی و مستدل از دولتهای انقلابی و شرایط پیرامونی و درونی آنها و همچنین عدم برآورد دقیق از جایگاه و توان خود و شرایط نظام بینالملل از سوی رهبران کشورهای انقلابی، سوء برداشتها افزایش یافته و منجر به اعمال افراطی، جنونآمیز و جنگ گردید.
ـ بر همین اساس هراس غرب از اسلام سیاسی، درک و فهم تنگنظرانه و تک بعدی رهبران غربی را در پی داشته که خود منشأ بسیاری از تحولات و برخوردها شده است.
ـ در تعیین بازتابهای انقلاب اسلامی چه از سوی موافقین و چه از سوی مخالفین برداشتهای غلط و انحرافی صورت گرفته است.
ـ اسلام سیاسی در حرکتهای اسلامی هویت خود را در تعارض با فرهنگ حاکم بر غرب تعریف میکند.
ـ برداشتهای یکدست و یکسانی از انقلاب اسلامی وجود ندارد. فاکتور قدرت، عموما، نوع برداشتها را تعیین کرده است. برداشتهای جهان اسلام نیز بر همین اساس بوده است.
ـ روند بازتابهای انقلاب اسلامی با تحولات درونی و فراز و نشیبهای داخلی و همچنین تحولات نظام بینالملل دچار تحول شده است.
با عنایت به موارد فوق:
پژوهش حاضر بر انگارههایی استوار است که در پیوستگی درونی با یکدیگر قرار دارند.
1. با وجود تمام سوء برداشتها، برآوردها و برخوردهای غرب به عنوان مرکزیت نظام بینالملل انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن این گفتمان بسیاری از عناصر مرکز محوریت غرب را تحت تأثیر قرار داده است. بازیگران نظام بینالملل (قدرتهای بزرگ و ابرقدرتها)، محیط بازی و قواعد نظام بینالملل تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته و عکس العمل نشان دادهاند. غرب ستیزی و گفتمان رقیبی که اسلام سیاسی ارائه داده، بنیادهای نظام وستفالیایی را هدف قرار داده و در پی ستیز با نظم کهن به دنبال ایجاد نظمی جدید برای اسلام و بر اساس اصول اسلامی میباشد.
2. انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصههای مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهانشمولی که اندیشه غرب ارائه میدهد قرار داده است.
3. هر چند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بینالملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامعتر اسلام ترغیب نمود. بر همین اساس مطالعات اسلامی و اسلامشناسی به سرعت جای شرقشناسی را گرفت.
4. گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده؛ قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی میباشد.
اکنون با گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن تحولات و دگرگونیهای عظیم در نظام بینالملل، زمان آن رسیده تا با دیدی واقعبینانه و بدون افراط و تفریط به بررسی بازتاب و تأثیرات انقلاب اسلامی بپردازیم. نقاط قوت و ضعف و روندهای تداوم متغیر در این جریان را بازشناسیم. بیشک نتایج حاصل تصمیمسازان و سیاستگذاران نظام را در ارزیابی دقیقتر برنامهها و راهبردها و همچنین اتخاذ راهکارهای مناسبتر یاری خواهد رساند. فهم و شناخت ابعاد مختلف و روندهای جاری در این خصوص، برآورد دقیق و علمی دیگران از خود به شکلی قانعکننده هزینههای تصمیمگیری را کاهش داده و آستانههای امنیتی را بالا خواهد برد. امکان بهرهگیری از فرصتها و کاهش تهدیدات در گرو همین شناخت و فهم است.
اساسا ایدئولوژی ماهیتی جهانشمول دارد. انقلابهای ایدئولوژیک نیز با بهرهگیری از همین خصیصه در پی گسترش و همهگیر شدن خویشند و آمال خود را در گسترش دامنه نفوذ و جهان گستری جستجو میکنند و از این طریق در پی کسب مشروعیت و پیشبرد برنامه و اهداف خود میباشند. اما در این راه عوامل و شرایط بسیاری مانع از تسلط آنها میشوند. مقاومت گفتمان یا گفتمانهای غالب عوامل محیطی، ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی، قدرت و توان موتور محرک ایدئولوژی از جمله عوامل مؤثر در روند جهانشمولی ایدئولوژیها میباشند. به عبارت دیگر اثرات پدیدهها جدای از ویژگیهای خود پدیده، شرایط پیرامونی و همچنین خصوصیات موضوع، اثرپذیرنده نخواهد بود و تمام این عوامل در یک پیوستگی درونی با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
بر همین اساس بازشناسی بازتابهای انقلاب اسلامی بر نظام بینالملل بدون توجه به ویژگیهای انقلاب، شرایط و تحولات نظام بینالملل، جایگاه و نقش قدرتهای بزرگ و شناسایی روندهای جاری نظام بینالملل تلاشی بیثمر خواهد بود.
بدیهی است بازتابهای انقلاب اسلامی در طول این ربع قرن با تغییر و تحولات داخلی و سیستمی دچار تحول و دگرگونی شده است. برای مثال میتوان به برخورد غرب با پیام صدور انقلاب در دهه اول انقلاب و اثرات و تحولات ناشی از تغییرات درونی و پیرامونی بر برداشت غرب اشاره کرد.
درک و برداشت اندیشمندان غرب از اسلام دچار تحول عمیقی شد و متوجه عدم وجود برداشتهای یکدست، حتی در جهان اسلام، از مفاهیم اسلامی شدهاند و اکنون سعی میکنند بین اسلام به عنوان یک دین با ابعاد سیاسی ـ اجتماعی به اسلام نظیر بنیادگرایی اسلامی، ستیزهجویی اسلامی، تروریسم و اسلام سیاسی تفاوت قائل شوند. در همین خصوص رشد تولید ادبیات در مورد اسلام و ابعاد گوناگون آن (که بیشک از جمله بازتابهای اساسی انقلاب اسلامی است) قابل توجه است.
ابعاد وسیع انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف ساخته است. هر چند برخی با دغدغههای دولتی بر آن نگریستهاند و محدودیتهای نگاههای سیاسی قدرتهای ریز و درشت را در نوشتهها و تحلیلهای خود اعمال نمودهاند؛ اما بسیاری نیز از دریچه نگاه تحلیلگرانه و عالمانه به کنکاش در جوانب امر برآمدهاند. بهت و شگفتزدگی نه تنها در بین سیاستمداران بلکه عرصههای دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و اکثر پژوهندگان در پی ریشهیابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمدند. بخش عمدهای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شده است.
نوشتههای پژوهشگرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، بری روزن، اسکاچ پل، اسپوزیتو همایون کاتوزیان، فرهاد کاظمی، سعید امیر ارجمند، حامد الگار، … در این مجموعه قرار میگیرند. بخش عمدهای از نوشتهها نیز به سیاستهای ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران را با قدرتهای بزرگ بررسی نمودهاند. غالب پژوهشها به رفتار خارجی ایران و اعمال سیاست خارجی پرداختهاند. که این بخش با بیشترین تنگنظری و نقد مواجه شده است. برای مثال نوشتههای خلیل زاد و فرد هالیدی؛ به وضوح تحلیلهای یک جانبهای از انقلاب را ارائه نمودهاند.
علاوه بر انتشار کتب و مقالات بسیار فراوان در خصوص انقلاب اسلامی ریشههای بروز تحولات؛ روابط با قدرتها؛ نقش عوامل مختلف در پیروزی و …. کنفرانسها و میزگردهای بسیار فراوانی در سراسر جهان برگزار گردیده تا جوانب گوناگون این پدیده منحصر به فرد را بررسی نماید. نخستین همایش بینالمللی در این خصوص در ایالات متحده امریکا و از سوی کالج بروکلین در سال 1361 و پس از خاتمه بحران گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران؛ برگزار شد و مجموعه مقالات آن نیز با تلاش بری روزن در سال 1363 منتشر شد. تمرکز عمده این مقالات بر جنبههای ملموس و مشخص این پدیده؛ ابعاد ایدئولوژیک و آینده روابط ایران با کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ میباشد.
البته برداشتهای قدرتهای بزرگ و برخی از همسایگان ایران در خصوص انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار گرفته است. اندیشمندان و پژوهشگران مشهوری همچون نیکی کدی؛ بری رابین؛ خلیل زاد و ریچارد کاتام تحولات ایران را در این همایش بررسی کردهاند. مهمترین تلاش دیگر در خصوص بررسی بازتابهای انقلاب اسلامی بر جهان از سوی جان اسپوزیتو؛ جیمز پیسکاتوری؛ و کریستوفر ون هالن در سال 1367 انجام شد که نتیجه این کنفرانس که پس از اوج تقابل اسلام و غرب در جریان انتشار کتاب آیات شیطانی بود؛ در مجموعهای به چاپ رسید. در این همایش سعی شد تا مقالات بر اساس چهار حوزه جغرافیایی و یک جمعبندی پایانی بر اساس بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی طراحی شود. هر چند اسپوزیتو در دو فصل پایانی این کتاب سعی نموده تا به ابعاد جهانی این بازتابها بپردازد اما صرفا به بیان کلیات اکتفا نموده و بررسی بیشتر آن را به بعد موکول کرده است.
یک بررسی کلی در متون موجود در این خصوص نشان میدهد که تا کنون در موضوع مورد نظر (بازتاب جهانی انقلاب اسلامی) پژوهش قابل توجهی صورت نگرفته و به شکل منسجم به این موضوع پرداخته نشده است. این در حالیست که متون فارسی نیز بیشتر به ابعاد داخلی انقلاب پرداختهاند.
غالب متون غیر فارسی با دیدی غرضورزانه به شکلی افراطی با این موضوع برخورد کردهاند. علی رغم همه اینها نباید تحولات عمدهای را که در سالهای اخیر در بخش مطالعات اسلامی و مطالعات ایران صورت پذیرفته نادیده گرفت ...
در این پژوهش تلاش گردید تا یک بررسی همه جانبهای از آثار و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی به عمل آید. در گفتار اول اهمیت بررسی آثار و ویژگیهای برونمرزی انقلاب اسلامی، علل و عوامل پیروزی و تداوم آن و تفاوتی که این انقلاب با سایر انقلابهای بزرگ جهان دارد که آن را به عنوان یک پدیده سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد در تاریخ مشخص میکند پرداختیم و در عین حال به موضوع پر اهمیت صدور انقلاب و تفاوت آن با بازتاب انقلاب پرداخته و نشان دادیم که صدور انقلاب یک برنامه و اقدام و یا سیاستی است که ازطرف دست اندرکاران انقلاب در جهت تأثیرگذاری بر سایر جوامع اتخاذ میگردد در حالی که بازتاب انقلاب اسلامی به نتیجه و آثار بر جای مانده در بیرون مرزهای کشور انقلاب کرده پرداخته و لزوما نمیتواند حاصل و نتیجه برنامهریزی و اعمال سیاستهای اتخاذ شده در صدور انقلاب باشد بلکه عموما در اثر مشاهدات و وجود ارتباطات میان جامعه انقلاب کرده و جوامع دیگر آثار مهمی را بر جای گذارده که نه تنها برای آن برنامهریزی نشده بلکه حتی پیشبینی چنین آثاری هم نمیگردید.
در گفتار دوم و سوم با استفاده از نظریه سطوح مختلف تحلیلی و با شیوهای استقرایی به بررسی نزدیک از آثار انقلاب اسلامی بر جامعه جهانی و جهان اسلام پرداخته و با تفکیک میان دولتها و ملتها و با پرداختن به تفاوتهای اساسی که جوامع مختلف در اثر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیدا کردهاند دقت لازم در شناسایی این اثرگذاری و عمومیت دادن آنها به عمل آورده و به یک جمعبندی کلی رسیدهایم که میتوان حداقل این نتایج را در سه بخش کلی، نظام جهانی و جهان اسلام مورد توجه قرار داد.
ناگفته نماند که به خاطر عظمت انقلاب اسلامی و ویژگیهای منحصر به فرد و همچنین حوزه وسیع اثرگذاری آن، آنچه را که در این پژوهش انجام شده است نه کافی و وافی به مقصود میباشد و نه در توان یک مؤلف خواهد بود بلکه ضرورت دارد مطالعات وسیعتر و گستردهتری و حتی الامکان به صورت میدانی توسط محققان و پژوهشگران متعدد صورت گرفته و به صورت یک مجموعه در اختیار دانشپژوهان وعلاقهمندان قرار گیرد و این حرکت باید آغازی بر انجام چنین پروژه کلانی تلقی گردد.
رویکردی نظری به انفلاب های منطقه ای:
1 ـ با وقوع انقلاب در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا توجه پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی یکبار دیگر به مفهوم انقلاب معطوف شده است و این سوال را پیش روی گذاشته است که این تحولات در کجای تاریخ انقلابهای جهان قرار می گیرند و مشترکات و وجوه تمایز آنها با دیگر انقلابها چیست؟
2 ـ با وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران از آن به عنوان اخرین نمونه از انقلاب های بنیادین از ان نوعی که در کتاب ها و نظریات تحول اجتماعی و انقلاب از آن «کالبد شکافی» کرده بودند یاد کردند. در اینگونه انقلاب ها تحولات اساسی در نظام ارزشی جامعه رخ می دهد و به دنبال نارضایتی فراگیر در میان آحاد مردم رویگردانی از سیستم حاکمیت پدید می آید و رهبری انقلاب طرحی نو در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ارائه می نماید و الگویی جدید از توسعه اجتماعی در همه ابعاد آن با ویژگی های ملی و فراملی عرضه می شود.
انقلاب اسلامی ایران که موجب تحولات ریشه ای در نظام اجتماعی و سیاسی کشور شد و بازتاب جهانی گسترده ای در میان ملل مسلمان و ستمدیده داشت نه تنها نظام سلطه و ارزش های یک طرفه حاکم بر سازمان های بین المللی را به چالش کشید بلکه بر چارچوب نظری تئوری های انقلاب نیز که مبتنی بر دیدگاه های متعارف اجتماعی و سیاسی نیمه دوم قرن بیستم بود اثراتی عمیق به جای گذاشت.
انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی بود در روند بیداری اسلامی که از اواخر قرن نوزدهم میلادی در میان ملل مسلمان شکل گرفت و مهمترین ویژگی این روند در احیاء ارزش های دینی بود در جامعه، نفی استبداد داخلی و سلطه خارجی در کشورهای اسلامی بود.
3 ـ وقوع انقلاب های رنگی در جمهوری های استقلال یافته شوروی سابق نمونه ای دیگر از تحولات اجتماعی بود که اگر چه انقلاب نام گرفت اما با توجه به عدم مشاهده تحولات بنیادین و وقوع آنان در یک بازه زمانی کوتاه همیشه این تردید را در ذهن تحلیل گران به جای گذاشت که آیا انقلاب نامیدن آنها ممکن است یا نه؟ قرار گرفتن این جمهوری ها در دوره ملت سازی و دولت سازی و در نتیجه ضعف دولت در این کشورها در کنار تاثیرگذاری فراوان عوامل خارجی در این روند گذار و حتی در برخی موارد حضور آشکار عامل خارجی در طراحی این تحولات موجب شد که اینگونه تغییرات تنها رنگی از انقلاب داشته باشند و به عنوان تحولاتی با ویژگی جوامع پسا شوروی شناخته شوند.
این انقلابها عموماً در دوره ای رخ داد که ایالات متحده آمریکا در خلاء پس از نظام دوقطبی تلاش گستردهای را برای تسلط بر جهان از طریق نظم ادعایی نوین جهانی و در چارچوب روند جهانی شدن و با استفاده از عناصر ضروری خود از جمله ماشین نظامی، تسلیحاتی انجام می داد.
4 ـ تحولات در تونس، مصر، لیبی، بحرین و دیگر کشورهای عربی در زمانی رخ می دهد که شکست نظم ادعایی نوین و نظریه نظام تک قطبی آشکار شده، اعتراض به ناعادلانه بودن ساختار و قواعد بین المللی و عدم تناسب آنها با شرایط امروز نه تنها در ذهن ملل مسلمان بلکه در کشورهای مستقل و غیر متعهد نیز فراگیر شده است، اسلام و مسلمانان در جامعه جهانی جایگاه و نقش جدی تری یافته اند، کوس رسوایی دموکراسی صادراتی به ویژه با ناکامی عمیق آمریکا و متحدینش در عراق و افغانستان زده شده است و نهایتاً هیبت کشورهایی که الگوی توسعه خویش را "پایان تاریخ" قلمداد می کردند فرو ریخته است.
5 ـ عمق اعتراضات، فراگیر بودن درخواست برای تغییر در انقلابهای شمال آفریقا و خاورمیانه عربی تردید به جا نمی گذارد که حوادث اخیر در منطقه را در عداد انقلاب های جهان قرار دهیم. در همه این موارد بخش عمده مردم در صحنه حضور دارند، خواست دگرگونی از جانب مردم ساختار نظام سیاسی کشور را نشانه می گیرد، نارضایتی عمومی است و ارزشهای بنیادین اجتماعی و نظام سیاسی در حال تغییر است.
اگرچه تلاش های فراوانی از سوی آمریکا و اروپا از یکسو و برخی نخبگان سیاسی این کشورها از سوی دیگر وجود دارد که حرکت گسترده مردم مسلمان را مدیریت نموده و آن را در ذهن مردم منطقه و جهان به یک اعتراض محدود، کودتا و یا تغییر دولت تقلیل دهد اما علائم فراوانی در این تحولات وجود دارد که نشان می دهد تحولات اخیر انقلاب هایی اساسی هستند که اگرچه نظام سلطه در صدد مدیریت و به تعبیری ناکام گذاشتن آنان است اما در ابعاد نظری رویکردی جدید را در عرصه نظریه انقلاب عرضه خواهد کرد که نمونههایی جدید از انقلاب در دوره معاصر را تحلیل می نماید. بدون تردید عدم حضور عامل خارجی در شکل گیری این تحولات آنها را در فاصله زیادی از تحولات رنگی در جمهوری ها پسا شوروی و در کنار انقلابهای بنیادین قرار می دهد.
6 ـ مردم منطقه در راهپیمایی ها و نمایش های خشم خود اگرچه نارضایتی خود را از شرایط اقتصادی، فقر، فساد و تبعیض نشان داده اند، به طور صریح بیزاری خود را نیز از استبداد و انزجار خویش را از نظام های دیکتاتوری بیان کرده اند. در واقع همین استبداد و انسداد سیاسی در خاورمیانه است که کاسه صبر مردم را لبریز نموده و آنها را به خیابان ها آورده است.
وابستگی شدید نظام های حاکم به آمریکا، کوتاهی در پیگیری منافع ملی و مصالح امت مسلمان و در مقابل پیروی بی چون و چرا از سیاست های دیکته شده از سوی آمریکا، دنبال کردن سیاست سازش با رژیم صهیونیستی و بی سرانجام بودن آن و در نتیجه تحقیر مردم مسلمان در مقابل تجاوزات مکرر و زیاده خواهی های رژیم غاصب اسرائیل از جمله عواملی است که موجب انسجام و قوت در صفوف انقلابیون در کشورهای منطقه شده است. نشانه های فراوانی در حرکات، شعارها، خواست ها و گروه بندی های معترضین وجود دارد که نشان می دهد اعتراضات موجود اگرچه ممکن است در مقایسه با انقلاب اسلامی ایران در سطوح متفاوت تری تعریف شوند اما و بدون تردید در چارچوب بیداری اسلامی تعریف می شوند.
7 ـ انقلاب های شمال آفریقا و خاورمیانه عربی بدون تردید بازتاب آرمان های انقلاب اسلامی ایران در میان مردم منطقه و در راستای اهداف بلند آن است. تحلیل گران خارجی و مراکز عمده پژوهشی کشورهای اروپایی، آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز در روزهای اخیر به همسویی اهداف این جنبشها با انقلاب اسلامی ایران به صراحت اشاره نموده اند.
تردیدی نیست که این جنبش ها به زوال حکومت های وابسته در منطقه، برجستگی نقش مردم مسلمان منطقه در تعیین سرنوشتشان، حضور گروه های اسلامگرا در صحنه سیاسی این کشورها، تضعیف و زوال رویکرد سازش و تقویت رویکرد مقاومت در منطقه و در یک کلمه استقلال بیشتر در تصمیم گیری کشورهای اسلامی و عربی منطقه خواهد شد که اینها در راستای اهداف انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران قرار دارد.
تغییر در نوع نگاه کشورهای بزرگ به حل و فصل مسائل، بازنگری در ساختار و قواعد نظام بین المللی، پرهیز از یکجائبه گرایی و پذیرش جایگاه و نقش مسلمانان در عرصه جهانی و آغاز روند معکوس در رژیم صهیونیستی در ابعاد داخلی و منطقه ای و جهان ضرورت هایی هستند که اگر مورد توجه کشورهای بزرگ قرار نگیرند در اعتراضات مکرر و امواج انقلابی و مردمی اکنون در جهان اسلام و پس از این در بسیاری کشورهای دیگر به نمایش گذاشته خواهند شد.
8 ـ اهداف جنبش ها و اعتراضات در منطقه به هر اندازه محقق شود، جهان پس از این با خاورمیانه ای دیگر روبرو خواهد بود. نظام سلطه تلاش خواهد کرد شرایط سیال کنونی را به سمت و سوی مطلوب خویش سوق دهد. از این روست که وظیفه سنگینی به دوش سیاست خارجی ما در رصد کردن دقیق حوادث و تمهید طرح های متناسب قرار دارد.
تأثیر انقلاب اسلامی بر کشورهای خاورمیانه :
1. لبنان
وقوع انقلاب اسلامی زمینه ساز نهضت شیعی در کشور لبنان و الهام بخش رهایی مردم شیعه ی مناطق جنوب این کشور شد. این امر، بخصوص با توجه به سال های اقامت امام موسی صدر در کشور لبنان و نیز اشغال جنوب این کشور در ژوئن 1980 م توسط اسرائیل، این کشور را به صورت مناسب ترین محل رشد و پرورش افکار انقلابی شیعه درآورد. آمیختگی تشیع و سیاست در لبنان، با وقوع انقلاب اسلامی شدت یافت. از سال 1981 م طرف داران اندیشه ی اسلامی در درون گروه «امل» فعالیت های خود را گسترش دادند. این گروه آشکارا از اندیشه های پان اسلامیسم حمایت می کردند و از اندیشه های انقلابی ایران متأثر بودند. انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک الگوی مهم، به شیعیان لبنان نشان داد که یک نهضت اسلامی خالص و کاملا سازمان یافته و دارای انگیزه می تواند دستاورد عظیمی در مقابله با ستمگری و بی عدالتی داشته باشد.
اما ملموس ترین پدیده متأثر از انقلاب اسلامی، سازمان «حزب الله» لبنان است. این سازمان به عنوان یک جنبش مخالف سیاسی و اجتماعی، به دنبال شکست لبنان از اسرائیل و تحت تأثیر آرمان های انقلاب اسلامی در میان شیعیان پدید آمد. سید عباس موسوی، رهبر سابق «حزب الله»، می گوید:
پیروزی انقلاب اسلامی ایران اعتماد به نفس را به مسلمانان بازگرداند و آنها را از میزان قدرت و توانایی، که در اسلام و اندیشه های اسلامی نهضت است، آگاه ساخت. مقاومت اسلامی در لبنان ملهم از انقلاب اسلامی شکل گرفت.
سید حسن نصرالله، دبیر کل «حزب الله»، نیز حرکت «مقاومت» را به عنوان پاسخ گویی و استجابت به یک تکلیف الهی می داند که امام خمینی رحمه الله معین کرد که واجب است با رژیم اشغالگر قدس مبارزه کنیم و سرزمینمان را از اشغال آزاد کنیم. وی می گوید:
گروه های مختلف معتقدی که با عناوین مختلفی فعالیت می کردند، بر اساس دو محور هماهنگ شدند و به یکدیگر پیوستند: محور نخست ایمان به ولایت فقیه و التزام به رهبری حکیمانه ی امام خمینی، و محور دوم ضرورت قیام و مبارزه با دشمن اسرائیلی. بر اساس این دو محور، تمام گروه های اسلامی به یکدیگر پیوستند و حرکت واحدی را سازمان دادند که امروز به «حزب الله» معروف است.
2. پاکستان
درپاکستان، پیروزی انقلاب ایران موجب ارتقای سطح فکری و بینش سیاسی نسل جوان شیعی و پیدایش «نهضت اجرای فقه جعفری» گردید که از افق مشابهی با انقلاب اسلامی برخوردار است. اما پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، علمای شیعه ی پاکستان حضور چندانی در صحنه های سیاسی و اجتماعی نداشتند و بیشتر به اجرای مراسم سنتی، ضیافت و اعیاد معصومان علیهم السلام و به ویژه عزاداران سیدالشهداء علیه السلام اکتفا می کردند و در
این امور هم نقش سازنده ای نداشتند؛ زیرا در خلال این گونه فعالیت ها، به اختلافات بین شیعه و سنی بیشتر توجه می شد. اما پس از وقوع انقلاب اسلامی، علمای شیعه در حرکت های مذهبی و اجتماعی خود، مردم را به مشارکت در مسائل سیاسی دعوت می کردند.
اما باید گفت: تأثیر انقلاب در این کشور به شیعیان ختم نمی شود، بلکه پیروان اهل سنت هم حمایت خود را از آن اعلام کردند. همچینن بیشتر جمعیت اهل تسنن پاکستان نیز انقلاب اسلامی ایران را به دیده ی احترام می نگرند. موضع «جماعت اسلامی» در برابر انقلاب اسلامی در فتوای ابوالاعلی مودودی تجلی یافت که گفت:
انقلاب امام خمینی یک انقلاب اسلامی است و دست اندر کار آن جماعت اسلامی و جوانانی هستند که در دامن حرکت های اسلامی تربیت شده اند و بر تمامی مسلمانان و حرکت های اسلامی واجب است که آن را تأیید و با آن همکاری کنند.
3. افغانستان
در افغانستان، به دلیل اشتراکات فرهنگی و زبانی، تأثیر بخشی انقلاب اسلامی حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز شد و در مقاومت مردم در برابر کودتای کمونیستی طرفدار شوروی (سابق) نمود یافت. اگر چه قسمت اعظم مردم افغانستان را اهل تسنن تشکیل می دهند، اما سرنگونی شاه را از طریق بسیج سراسری مسلمانان مورد تحسین قرار دادند. افغان ها به دلیل آنکه خود سرگرم مبارزه با یک رژیم سرکوبگر و دست نشانده بودند، انقلاب ایران را مایه ی الهام خویش قرار دادند و برخی از تاکتیک های موفقیت آمیز ایرانیان مخالف شاه را درپیش گرفتند. در یک مورد، شهروندان کابل بر فراز بام های منازل خود، فریاد «الله اکبر» سردادند.
در عین حال، شیعیان افغان با شور و حرارت بیشتری نسبت به دیگران، به انقلاب اسلامی ایران پاسخ گفتند. از مدت ها پیش، بسیاری از شیعیان افغانستان مرجعیت شرعی و مذهبی ایران از جمله امام خمینی رحمه الله را پذیرا شده بودند. پس از انقلاب، پشتیبانی از امام خمینی رحمه الله به شدت افزایش یافت و همچنان که حمایت از گروه های سیاسی اسلام افزایش یافت، ناسیونالیسم هزاره و گروه های مائوئیست - که واکنش هایی در مقابل روند مدرنیزه شدن کشور بودند - تضعیف گردیدند.
4. فلسطین
تأثیر انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله در فلسطین قوی تر از هر مکان دیگری بود؛ زیرا مسلمانان فلسطین در حالی که تحت اشغال وحشیانه ی صهیونیستی به سر می بردند، ناامیدتر و فروپاشیده تر از تمامی ملل مسلمان بودند. در چنین شرایطی، سرزمین های اشغالی شاهد حرکت بزرگ و عظیم بیداری اسلامی به عنوان بخشی از نهضت اسلامی گسترش یافته در منطقه بودند که با قیامت و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شد و بدین سان، اسلام ثابت کرد که قادر به حرکت مردم و انقلاب و به دست آوردن پیروزی و تأسیس جمهوری اسلامی است. از همین رو، همان گونه که امام خمینی رحمه الله به زندگی ایرانیان معنا و مفهوم بخشید، به میلیون ها انسان مسلمان و مستضعف نیز امید بخشید و مسلمانان فلسطین نیز احساس کردند که می توان اسرائیل را از میان برد.
یکی از پدیده هایی که تأثیر انقلاب اسلامی را بهتر از هر چیزی در فلسطین نشان می دهد، قیام مردم فلسطین در قالب جنبش «انتفاضه» است. این جنبش در میان سخت ترین شرایط بین المللی و منطقه ای و محلی، همچنان در طی مسیر خود تا رسیدن به احقاق حقوق مردم فلسطین، اصرار دارد.
همچنین انقلاب اسلامی موجب گسترش مفاهیم و اصول مذهب شیعه از جمله اصول جهاد، شهادت و فداکاری در راه هدف، که نمادهای شیعیان و شعارهای انقلاب ایران بود، در بین طرف داران جنبش های اسلامی اهل سنت در فلسطین گردید.
مروری بر انقلاب الجزایر :
انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی که به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار، تجربه تلخ کشمکشهای درونی و تصفیههای سیاسی را از سر گذراند.
در سوم ژوئیه 1962 (12 تیر 1341) کشور الجزایر بعد از 132 سال که تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اکتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموکراتیه الشعبیه (جمهوری دموکراتیک مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. از 1954 تا روز استقلال یعنی مدت هشت سال «جبهه آزادیبخش ملی» مبارزه مسلحانه خود را علیه اشغالگران فرانسوی بهشدت ادامه داد.
ملت الجزایر یک میلیون قربانی داد و در تاریخ کشورهای عرب و شمال آفریقا، الجزایر به عنوان «ارض میلیون شهید» سرزمین یک میلیون شهید معروف شد.
این تعداد شهدای الجزایر غیر از شهدایی است که الجزایریها به رهبری امیر عبدالقادر در جنگ با ارتش فرانسه در آخر قرن نوزدهم در راه آزادی میهن خویش فدا ساختند.
چگونگی سلطه فرانسه بر الجزایر
از قرن شانزدهم میلادی به بعد امپراتوری عثمانی بر سراسر شمال آفریقا از جمله الجزایر مسلط شد. حکام محلی با گرفتن لقب «بیک» از دربار قسطنطنیه و فرستادن مالیات سالیانه به دربار عثمانی، خلعتی به نام جبه قرمز دریافت میکردند که نمایانگر اطاعت از دربار عثمانی بود.
فرمانروایان و به عبارتی بیکهای الجزایر در بعضی موارد مستقل بودند و با هر کشوری که قراردادی امضا میکردند، دربار عثمانی آن را تایید میکرد. در 1797 میلادی در زمان حکومت هیاتمدیره (دایرکتوار) بر فرانسه، دولت فرانسه گندمهای فراوانی به مبلغ پنج میلیون فرانک از «بیک حسین» فرمانروای الجزایر خریداری کرد ولی بعد از تحویل گندمها پول آن را نپرداخت.
بیکحسین به کنسول فرانسه در الجزیره اعتراض کرد و ضمن صحبت در حال عصبانیت مگسپرانی را که در دست داشت به صورت کنسول فرانسه کوبید. دولت فرانسه که از دیرزمان قصد تصرف الجزایر را داشت، این امر را بهانه قرار داد و ارتش فرانسه با یکصد کشتی جنگی و 36 هزار سرباز بنادر الجزایر را به گلوله بست و سپاهیان فرانسه شهر الجزیره را گرفتند و بیکحسین در پنج ژوئیه 1830 با تمام وجوه نقدی که میتوانست به آن دسترسی پیدا کند، به عثمانی فرار کرد. این واقعه در زمان سلطنت «شارل دهم» (charlesx) اتفاق افتاد.
پس از سقوط شارل دهم، «لوئی فیلیپ» (Louis philippe) بخش عظیمی از سربازان خود را از الجزایر خارج کرد و فقط هشت هزار سرباز در آنجا نگه داشت.
در 1835 مقاومت مردم در برابر اشغالگران آغاز شد، لذا دولت فرانسه در 1836 تصمیم گرفت، ضمن سرکوب جنبش مردم الجزایر، همه خاک الجزایر را تصرف کند لذا شهر کنستانتین را تصرف کرد. فرانسویها در جریان تصرف این شهر سه هزار و 500 نفر تلفات دادند (13 اکتبر 1837) ولی برای تسخیر مناطق جنوبی الجزایر با مقاومت سردار رشیدی مانند «امیرعبدالقادر» که فردی مسلمان و وطنپرست بود روبهرو شدند. امیر عبدالقادر مدت 14 سال با دولت فرانسه جنگید.
جنگهای امیر عبدالقادر با فرانسویان و نتایج آن
(Abd-el-KAadir) «امیر عبدالقادر» فرزند محیالدین از اعراب ناحیه «اران» و از طایفه «مرابطون» بود. او فردی با معلومات و به مبانی اسلام مومن بود.
او برای جهاد علیه فرانسویان قبایل الجزایری را متحد ساخت و شکست سختی به فرانسویان در 1837 وارد آورد به طوری که طی قرارداد 28 می 1837 دولت فرانسه مجبور شد که به جز بخش ساحلی، بقیه الجزایر را به امیر عبدالقادر بسپارد. اما امیر عبدالقادر بعد از این قرارداد، اعلام کرد که قوای فرانسه باید ساحل الجزایر را نیز ترک کند، لذا دولت فرانسه نیرویی به فرماندهی ژنرال «بوژو» (Gen –Bugeaud) با 115 هزار نیرو از طریق بندر «طنجه» در مراکش قوای عبدالقادر را به محاصره درآورد و باعث شکست وی در 1845 شد.
ولی عبدالقادر برای جمعآوری نیرو به کوهستانهای الجزایر رفت و توانست تجدیدقوا کرده و راه سپاهیان فرانسه را به سمت جنوب مسدود کند. اما بهواسطه آنکه امیر مراکش مرزهای کشور خویش را روی سربازان عبدالقادر بست، امیر عبدالقادر دچار شکست شد و سربازان فرانسوی او را اسیر کردند. با شکست او، الجزایر کاملا به تصرف فرانسه درآمد. امیر عبدالقادر به دمشق منتقل شد و تا آخر عمر در تبعید به سر برد و در 1883 در آن شهر درگذشت.
دولت فرانسه از این جهت، اکثر کشورهای شمالی آفریقا بهویژه الجزایر را مستعمره خویش گردانید که از این سرزمین برای اسکان فرانسویان جهت «کوچنشینی» (colonizer) و چنگ انداختن به بارورترین زمینهای زراعتی استفاده کنند. از طرفی دولت فرانسه، هنگام بروز جنگ جهانی اول، جوانان الجزایری را به جبهههای جنگ اروپا میفرستاد.
در 1917، تعداد 173 هزار جوان الجزایری به جبههها اعزام شدند و 25 هزار نفر کشته شدند. پس از جنگ جهانی اول، «امیر خالد»، نوه امیر عبدالقادر دنباله اقدامات جد خویش را گرفت و ضمن نوشتن نامهای به «ادوارد هریو» (Edovrd Herriot) در 1924 درخواست کرد که مردم الجزایر نیز در پارلمان فرانسه عضو باشند و در حقوق شهروندی با مردم فرانسه برابر باشند.
بعد از او «احمد مصالی الحاج» جنبش استقلالطلبانه مردم الجزایر را رهبری کرد و در 1927 در کنگره اتحاد علیه امپریالیسم در بروکسل شرکت کرد و در آن کنفرانس استقلال مردم الجزایر را از فرانسه خواستار شد. او سپس در الجزایر انجمن «ستاره شمال آفریقا» را با هدف تساوی فرهنگ فرانسوی و عربی پایهریزی کرد ولی روانه زندان شد.
بعد از آنکه او به زندان افتاد فردی به نام «عبدالحمیدبن بادیس» به کمیسر عالی فرانسه در الجزایر پیشنهاد کرد که در تمامی مدارس و در همه سطوح قرآن و زبان عربی در کنار زبان فرانسه تدریس شود. او خواستههای خود را در مجلهای به نام «شهاب» منتشر کرد.
در این هنگام به موازات مبارزات مصالی الحاج و عبدالحمیدبن بادیس، فرحت عباس تحصیلکرده فرانسه و عضو حزب «اتحاد مردم الجزایر» که توانسته بود در 1946 به عضویت مجلس موسسان فرانسه پذیرفته شود، وارد صحنه شد. او ضمن آنکه پایبند افکار اسلامی بود، از افکار مصالی الحاج که دربردارنده شعار «اسلام دین ما، عربی زبان ما» و «زمین متعلق به زارعان»، پشتیبانی میکرد.
فرحت عباس جنبش دانشجویان مسلمان را در پاریس تشکیل داده بود. وی برای جلب پشتیبانی سوسیالیستهای فرانسه از جنبش آزادیخواهی مردم الجزایر تمایلات سوسیال دموکراسی پیدا کرد.
تلاش برای استقلال
فرحت عباس در خلال جنگ جهانی دوم «حزب بیانیه آزادی مردم الجزایر» را بنیاد نهاد و خواهان آزادی الجزایر در قالب یک جمهوری شد.
در همین زمان عدهای از جوانان الجزایری تحصیلکرده فرانسه به توصیه فرحت عباس در 1950 به عضویت یک سازمان سری (مخفی) که برای آزادی الجزایر فعالیت میکرد، درآمدند. این افراد عبارت بودند از: احمدبن بلا، یوسفبن خده، هواری بومدین، رابح بیطاط، شاذلی بن جدید، محمد بوضیاف، عبدالعزیز بوتفلیقه، کریم بلقاسم، محمد خیضر، آیت احمد و عدهای دیگر. این سازمان فعالیتهای نظامی و سیاسی را در برنامه خویش جهت ریسدن به آزادی الجزایر گنجانیده بود.
آنها توانستند «جبهه آزادیبخش ملی» (Front de Liveration Nationl)=(FLN) را در 1954 تشکیل دهند، درون این جبهه سیاسی یک جبهه نظامی به نام «ارتش آزادیبخش الجزایر» تشکیل دادند که فرماندهی آن با هواری بومدین بود. آنها پایگاههایی در مراکش، تونس و الجزایر داشتند و زمانی که جمال عبدالناصر به ریاستجمهوری مصر رسید، قاهره تبدیل به پایتخت حکومت موقت الجزایر به ریاست فرحت عباس درآمد.
تمامی اعلامیههای جبهه آزادیبخش ملی از طریق رادیو «صوتالعرب» از قاهره پخش میشد. در اول نوامبر 1954 پس از آنکه دومین بیانیه نظامی جبهه آزادیبخش ملی از رادیو قاهره منتشر شد، عملیات چریکی و مسلحانه را از کوههای «کابیلی» در الجزایر آغاز کردند.
این عملیات تا مرز تونس ادامه داشت. گهگاهی «محمد پنجم»، پادشاه مغرب نیز کمکهایی به آنان میکرد. به طوری که سران جبهه آزادیبخش ملی بین قاهره و تونس و مراکش در رفتوآمد بودند تا عملیات ضدفرانسوی را سامان دهند. در چنین وضعیتی در روستاها و شهرها، عملیات مسلحانه ضدفرانسوی در جریان بود و عده زیادی از طرفین کشته می شدند.
در اوت 1956 در یکی از مناطق «کاپیلی» در الجزایر یک کنفرانس محرمانه با شرکت احمدبن بلا، حسن آیتاحمد، محمد بوضیاف و رابح بیطاط تشکیل شد تا در مورد خطمشی سیاسی – نظامی آینده تصمیم گرفته شود. این گروه سپس به مراکش رفتند تا از آنجا با هواپیمایی که سلطان محمد پنجم در اختیار آنان گذاشته بود به تونس یا به قاهره پرواز کنند.
هویت اصلی آنان بر خلبان پوشیده بود. اما چون یکی از کمکخلبانان بنبلا را شناخت، هواپیما را به فرودگاه الجزیره هدایت کرد و بنبلا و همه دوستانش بهوسیله پلیس فرانسه بازداشت و به زندان فرانسه منتقل شدند. در خلال دورانی که بنبلا و دوستانش در زندان فرانسه به سر میبردند، ارتش آزادیبخش ملی به رهبری سرهنگ هواری بومدین، ضربات سختی را بر پیکر ارتش فرانسه وارد ساخت به طوری که فرانسویان مقیم الجزایر، گروهگروه کشور را ترک میکردند.
بنبلا تا زمان گفتوگوهای صلح «اویان» در 1962 در زندان فرانسویها بود. به علت بالا گرفتن جنگ در الجزایر در ژانویه 1960 ژنرال دوگل، رئیسجمهور فرانسه طی نطقی از مردم الجزایر خواستار برقراری صلحی شجاعانه شد و ضمن سفری که به الجزایر کرد با اغلب سران قبایل ملاقات و نسبت به اعطای استقلال به الجزایر اظهار تمایل کرد.
ژنرال دوگل اعلام کرد که به شرط تشکیل یک کنفرانس صلح میان سران جبهه آزادیبخش ملی و دولت فرانسه در شهر «اویان» و انجام یک رفراندوم حاضر به قبول استقلال الجزایر است.
در 18 مارس 1962 پس از آنکه فرحت عباس موافقت خود را در شهر قاهره به اعضای جبهه آزادیبخش ملی در مورد مذاکرات اویان ابلاغ کرد - این کنفرانس به ریاست کریم بلقاسم تشکیل شد- فرانسه قبول کرد که به الجزایر استقلال دهد و زندانیان الجزایری مانند بنبلا و همراهان او را آزاد کند.
در اول ژوئیه 1962 طی یک رفراندوم، 90 درصد از مردم الجزایر خواهان جدایی از فرانسه و استقلال کشور خویش شدند و مقرر شد که سوم ژوئیه 1962 رسما به این کشور استقلال داده شود. از زمان نطق ژنرال دوگل درباره اعطای استقلال به مردم الجزایر، ارتش سری فرانسه (Secret Army organization) (OAS) به رهبری ژنرال «سالان» (salan) تشکیل شد که با خطمشی سیاسی – نظامی ژنرال دوگل مخالف بود.
این ارتش عده زیادی از اعضای ارتش آزادیبخش الجزایر و مردم عادی را میکشت و حتی یکی از اعضای گفتوگوکننده در کنفرانس «اویان» نیز به دست گروه ارتش سری به هلاکت رسید. اما ژنرالهای طرفدار دوگل، سالان را دستگیر و به این نافرمانی پایان دادند.
رویارویی برادران همسنگر
بعد از آنکه قطعی شد که الجزایر بعد از گفتوگوهای اویان به استقلال خواهد رسید، با موافقت فرحت عباس که مقیم قاهره بود تا زمانی که وی از قاهره به الجزیره نیامده بود، «احمد عبدالرحمان فارس» (Ahmed Abderahman Fares) رئیسجمهور موقت شد و یوسفبن خده به نخستوزیری رسید.
پس از آنکه الجزایر رسما استقلال یافت، فرحت عباس به ریاستجمهوری رسید و احمد بنبلا به معاونت ریاستجمهوری برگزیده شد.
اما در 26 سپتامبر 1962 با آنکه احمد بنبلا، محمد بوضیاف، حسن آیت احمد، یوسف بنخده و سرهنگ بومدین رئیس ارتش آزادیبخش ملی خود را سوسیالیست و متحد میدانستند، در مقابل یکدیگر ایستادند. به طوری که فرحت عباس اعلام کرد که با تندرویهای سیاسی بنبلا مخالف است و لذا از ریاستجمهوری استعفا کرد و سرهنگ بومدین طی کودتایی، محمد بوضیاف، حسن آیت احمد و محمد فیضر را کنار زد و بنبلا را به قدرت رسانید.
بنبلا در مسند قدرت
با به قدرت رسیدن بنبلا، عصر میانهروهایی مانند فرحت عباس و بنخده به پایان رسید و آنها خانهنشین شدند. احمد بنبلا دولت خویش را بر پایه ایدئولوژی سوسیالیسم اعلام کرد. بنبلا در طی رفراندوم 13 سپتامبر 1963 به مدت پنج سال به ریاستجمهوری رسید و الجزایر را به سوی نظام تکحزبی سوق داد. به طوری که فرحت عباس با آنکه در منزل خویش در بازداشت محترمانه قرار داشت، طی اعلامیهای بنبلا را به دیکتاتوری متهم کرد.
بنبلا اعلامیه فرحت عباس را عدول از اهداف انقلاب الجزایر تلقی کرد و گفت که فرحت عباس یک عنصر لیبرال است و خواستار یک سیستم چند حزبی مانند فرانسه است. او با عناصر بورژوازی رابطه مستقیم دارد. به دستور بنبلا، فرحت عباس در پنج ژوئن 1964 بازداشت شد.
بنبلا سپس، حسن آیتاحمد را که رقیب خود میدانست از مقامات حزبی – دولتی برکنار کرد. حسن آیتاحمد این بار خواست به کمک سرهنگ شعبانی، بنبلا را ساقط کند که توطئه او فاش و سرهنگ شعبانی اعدام شد و آیتاحمد پس از مدتی که در زندان گذرانید، به خارج تبعید شد.
بنبلا بعد از تصفیه رقبای خود طی مصاحبهای گفت که یک سوسیالیست است ولی کمونیست نیست. منشور ملی الجزایر که همان قانون اساسی کشور بود، الجزایر را با سیستم تکحزبی سوسیالیست معرفی کرده بود. بنبلا در 1964 جایزه صلح لنین را از روسها دریافت کرد.
او میخواست در ژوئن 1965 کنفرانس سران آسیا و آفریقا را که کنفرانس باندونگ دوم باشد در الجزایر برپا کند. حتی یک روز قبل از سقوطش از سالن کنفرانس بازدید کرد ولی نمیدانست که در فردای آن روز، بومدین به عمر حکومت او پایان خواهد داد.
از کودتای سرهنگ بومدین تاکنون
«سرهنگ هواری بومدین» (Houari Boumedienne) در بامداد روز 19 ژوئن 1965 طی جلسهای که با احمد بنبلا، رئیسجمهور و عبدالعزیز بوتفلیقه از اعضای جبهه آزادیبخش ملی و از مشاوران بومدین تشکیل داده بود، به صورت غیرمنتظره بنبلا را بازداشت کرد و به دستور سرهنگ طاهر زبیری، از افسران وفادار به بومدین همه مواضع حساس را اشغال و حاکمیت بنبلا را ساقط کرد.
در اعلامیه صادره از سوی شورای انقلاب، عبدالعزیز بوتلفیقه به وزارت خارجه رسید و حکومت دوره بنبلا را دیکتاتوری نامیدند. سرهنگ هواریبومدین که از جوانی با ارتش آزادیبخش بزرگ شده بود و بنبلا را در مقابل فرحت عباس یاری کرده بود، خود فرمانروای مطلق الجزایر و بنبلا زندانی شد و تا 1979 مدت 14 سال زندانی بود. بعد از مرگ بومدین از زندان آزاد و به سوئیس رفت و در زمان ریاستجمهوری بوضیاف به کشورش بازگشت.
سرهنگ هواری بومدین متولد 23 اوت 1927 در الجزیره، بعد از تحصیلات مقدماتی در شهر کنستانتین به مصر رفت و دانشگاه الازهر را طی کرد و سپس به تونس رفت و مدتی نیز در دانشگاه زیتون تحصیل کرد.
او در دوره استیلای فرانسه بر الجزایر، تحصیلات نظامی خود را در فرانسه طی کرد و پس از بازگشت به الجزایر مدت کمی آموزگار شد و سپس به جبهه آزادیبخش ملی پیوست. در مبارزات بنبلا، همدوش او بود و سپس به ریاست ستاد ارتش منصوب شد تا آنکه توانست به کمک بوتفلیقه، بنبلا را ساقط کند.
او حکومت الجزایر را دموکراتیک خلق (دیمقراطی الشعبی) و مجلس آن کشور را مجلس خلق (المجلس الشعبی) نامید. او به سبب خودکامگی که داشت مخالفان زیادی برای خود دستوپا کرد.
به طوری که رجال پیشکسوت مانند بنخده و فرحت عباس او را به دیکتاتوری متهم کردند و حتی سرهنگ طاهر زبیری قصد کودتا بر ضد او را داشت که با شکست روبهرو شد. بومدین در 1978 به بیماری سرطان کبد مبتلا شد و برای معالجه به شوروی رفت ولی عاقبت در 27 دسامبر 1978 درگذشت. بومدین در 1975 کوشش موفقیتآمیزی برای حل اختلافات ایران و عراق کرد.
بدینترتیب که در خلال کنفرانس سران اوپک در الجزیره در شش مارس 1975 بین محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران و صدامحسین میانجیگری کرد و اختلافات دو کشور طی مسافرتهای هویدا به بغداد و صدام به تهران به پایان رسید. طبق بیانیه مارس 1975 که با حضور بوتفلیقه، وزیر خارجه الجزایر و عباسعلی خلعتبری، وزیر خارجه وقت ایران و سعدون حمادی، وزیر خارجه عراق به صورت قراردادی به امضا رسید، حقانیت ایران در مساله اروندرود به اثبات رسید.
بعد از مرگ بومدین، رئیس مجلس یعنی رابح بیطاط موقتا به ریاستجمهوری رسید. (27 دسامبر 1978). شاذلیبن جدید که در زمان بومدین کفالت وزارت دفاع را بر عهده داشت، سابقا از افسران جبهه آزادیبخش ملی بود که در زمان سلطه فرانسویان، در ارتش فرانسه خدمت کرده و به شیوههای دموکراتیک فرانسه خو کرده بود.
شاذلیبن جدید در فوریه 1989 دستور داد که تا درباره شکل احزاب الجزایر، همهپرسی به عمل آید و نتیجه آن شد که الجزایر طی همهپرسی 23 فوریه 1989 از سیستم تکحزبی خارج شد و در انجمنهای ایالتی و ولایتی که انتخابات آن در 12 ژوئن 1990 برگزار شد، شیخ عباس مدنی، رهبر نهضت اسلامی به پیروزی رسید. اما تحتفشار نظامیان همکار شاذلیبن جدید، برای جلوگیری از حکومت اسلامگرایان، در سراسر کشور حکومت نظامی اعلام شد و شیخ عباس مدنی زندانی شد.
اما شاذلی بنجدید برای دلجویی از فرحت عباس به مناسبت جشن استقلال الجزایر او را که از زمان بنبلا زندانی بود آزاد کرده و مورد تجلیل قرار داد. فرحت عباس در 25 دسامبر 1985 درگذشت.
حکومت نظامیان در الجزایر
ظامیان الجزایر که همگی طرفدار حکومت لائیک بودند در 11 ژانویه 1992 سرهنگ شاذلیبن جدید را مجبور به استعفا کرده و به دستور شورای نظامی که زیر نظر ژنرال خالدنزار اداره میشد، فعالیتهای نهضت اسلامی ممنوع شد.
ژنرال «خالد نزار» (khaled Nazar) مقام ریاستجمهوری و ریاست شورای موقت امنیت و حکومت نظامی کشور را به دست گرفت. خالد نزار برای آنکه به ملت الجزایر بفهماند که غیرنظامیان حاکم کشور هستند در 16 ژانویه 1992، محمد بوضیاف را که سابقا عضو جبهه آزادیبخش ملی بود و در مراکش بهسر میبرد به الجزیره آورد و او رئیسجمهور شد. ولی فعالیتهای او زیر ذرهبین نظامیان قرار داشت.
بوضیاف برای ایجاد آشتی ملی اعلان کرد که محاکمه سران نهضت اسلامی را به تعویق میاندازد اما طولی نکشید که بعد از این تصمیم در 29 ژوئن 1992 بوضیاف هنگام سخنرانی در شهر «عنابه» ترور شد. شایع شد که ارتش در ترور او دست داشته است.
در 2 ژوئیه 1992 سرهنگ علی کافی از جانب شورای امنیت حاکم بر الجزایر به ریاستجمهوری رسید. او تظاهرات مردم را در هم کوبید و عده زیادی را دستگیر و اعدام کرد و در یک دادگاه نظامی شیخعباس مدنی و علی بلحاج را به 12 سال زندان محکوم کردند. جبهه نجات اسلامی چند روز بعد جواب سرهنگ علی کافی را با ترور سرهنگ قاصدی مرباح، رئیس ضداطلاعات ارتش الجزایر، داد.
یک دوره ترور از دو طرف آغاز شد و خشونتهای خیابانی و بمبگذاری در معابر عمومی همه کارهای این کشور را تحتالشعاع قرار داد تا آنکه با ترور چد نفر فرانسوی خروج اتباع بیگانه از الجزایر شدت گرفت و وضع کشور بحرانیتر شد. در 30 ژانویه 1994 ژنرال امین زروال، وزیر دفاع الجزایر با تصویب شورای امنیت کشور و تایید ژنرال خالد نزار به ریاستجمهوری رسید.
او برای آشتی ملی دستور داد تا رهبر جنبشهای اسلامی از زندان آزاد و در منازلشان تحتنظر باشند. امین زروال گفت که از بین بردن تروریسم و ناامنی در الجزایر با زور میسر نمیشود بلکه احتیاج به راههای مسالمتآمیز دارد. زروال اعلام کرد که در آوریل 1999 با انتخابات آزاد ریاستجمهوری، تکلیف کشور را روشن خواهد کرد.
از اینرو کسانی چون عبدالعزیز بوتفلیقه، وزیر خارجه دوران بنبلا و بومدین، مولود همروش، احمد ابوطالب ابراهیمی، عبدالله جابالله، حسن آیتاحمد، مقداد صیفی و یوسف الخطیب، کاندیدای ریاستجمهوری شدند و اوضاع تا حدی برای انتخابات آرام شد.
اما طی ملاقاتهایی که بین ژنرال امین زروال و تمامی کاندیداها به جز بوتفلیقه انجام شد، همه از کاندیداتوری ریاستجمهوری منصرف شدند و عبدالعزیز بوتفلیقه طی یک انتخابات تکنامزدی در 16 آوریل 1999 به ریاستجمهوری رسید.
نگاهی به مفهوم جهاد اقتصادی:
در باب مفهوم و نسبت دو کلمه جهاد و اقتصاد در عبارت «جهاد اقتصادی» که نام سال 90 شمسی لقب گرفته، شش نکته اهمیت دارد:
نکته نخست: این که مفهوم جهاد اقتصادی و به ویژه کلمه جهاد یک تعبیر استعارهگونه و دارای معانی و دلالتهای خاصی است. کلمه جهاد، معمولاً به نوعی تلاش مقدس اطلاق میشود و یکی از کلماتی است که در گفتمان دینی ما معنا پیدا میکند و همیشه صبغه تقدس را در درون خودش دارد.
نکته نخست اینجاست که ، رهبر انقلاب ابعاد دنیوی را با ابعاد مقدس اسلامی درهم آمیخته و همگون میبینند. برای همین هم کار کردن برای مسائل اقتصادی، پیشرفت و آبادانی و عمران کشور را با مسأله مقدسی به اسم جهاد تلفیق میکنند.
این یکی از پیامهای بزرگ انقلاب اسلامی ایران است که مسائل معنوی و مادی و یا به عبارت دیگر، حسنه دنیا و حسنه آخرت چگونه میتوانند با یکدیگر همراستا شوند. اگر مسئولان از ظرفیتهای معنوی، انسانی و فرهنگی کشور به درستی استفاده کنند، ما از کلمه جهاد میتوانیم برکات زیادی را نصیب این مرز و بوم کنیم، همان گونه که در تاریخ معاصرمان هم میبینیم، حضرت امام(ره) درباره سازندگی از این استعاره استفاده میکنند و جهاد را وارد صحنههای سازندگی میکنند و این تعابیر استعارهگونه به نوعی مسبوق به سابقه از سوی حضرت امام(ره) نیز هست.
نکته دوم آن است که در گفتمان دینی ما، کلمه جهاد در کنار کلماتی مانند هجرت، ایمان، عبادت و... پازل گفتمانی دین را تکمیل میکند. در برخی موارد، مفاهیم دینی به ما اشاره میکنند که باید مانع را دور بزنید، مثل کلمه هجرت، ولی کلمه جهاد همیشه برخورد با مانع و رفع مانع را مورد توجه دارد. این در معنای جهاد حالت تأکید و تصریح دارد.
در همین راستا، یکی از استراتژیهایی که در سال پیش روی (سال 90) باید سرلوحهمان باشد، این است که باید جهاد عظیمی در شناسایی موانع اقتصادی کشور صورت دهیم؛ موارد و موانعی که دست و پا گیر است. معمولاً در نگاه نهادی برخی از مقررات، آییننامهها یا ترکیبهای نهادی و یا به تعبیر دانشگاهی برخی از مواد یا تفاسیر قانونی که امروزه در بدنه اجرایی ما وجود دارد، معمولاً به شکل مانع عمل میکنند، در صورتی که ما به یک جهاد فراگیر در همه عرصههای اقتصادی برای آسیبشناسی و مانعشناسی نیاز داریم تا بتوانیم برای رفع این موانع برخیزیم.
جهاد کردن به رفع موانع پیشرفت ما برمیگردد. حال برخی از این موانع، داخلیاند و برخی، خارجی هستند که باید در عرصه اقتصاد بینالملل هم ببینیم که موانع اقتصاد کشور ما چه بوده است.
نکته سوم این که جهاد معمولاً استعارهای است که ما از فضای نظامی داریم و به همین دلیل، دلالتهایی به ذهنمان راه می یابد؛ برای نمونه، هر گونه جهادی نیازمند دیدهبانی و رصد دقیق است.استراتژی دومی که اقتصاد ایران در عرصههای گوناگون کشاورزی، صنعتی، خدماتی، معدنی و... باید لحاظ کند، یک دیدهبانی و رصد جامع و فراگیر است. ما باید دقیقاً رصد کنیم که تحولات جهانی در اثر چیست و به چه راهی کشانده می شود.
ما باید افق بیست سال آینده اقتصاد دنیا را و همچنین مزیتهای نسبی کشور خودمان را رصد کنیم و بشناسیم. ما باید سریع خودمان را برای دهههای آینده به کمک رصد و دیدهبانی که صورت میدهیم، ارتقا دهیم و به مسائلی که از راه علم تولید ثروت میکنند، بیشتر توجه کنیم.
تأکیداتی که رهبر معظم انقلاب در این چند سال نیز داشتند، همه و همه ناظر به این مسأله بوده است. باید از صنایع تک به سراغ صنایعی برویم که فرصتهای تولید درآمدی و تولید ثروت آن فراوان است.
معمولاً در اقتصاد، صنایع کوچک در آغاز نوآوری و خلاقیت، ثروت خوبی را برای کشور به بار میآورند و فرصتهای خوب اشتقالزایی ایجاد میکنند، اما در مسیر چرخه تولید و چرخه عمر یک کالا، معمولاً سود آنها کم میشود، چراکه کشورهای دیگر هم نظیر آن کالا را تولید میکنند و به تعبیر عامیانه دست زیاد میشود، ولی این مسأله به روشنی قابل مشاهده است که کشورهای پیشرفته، دقیقاً در پی این تغییربخشی و رفتن به سمت تولید کالاهای هایتک و تولید ثروت و سودآوری از طریق تولید علم هستند.
برای نمونه، در عرصه بینالمللی ما نسبت به گروه «جیبیست» و تصمیمات گرفته شده در آن توسط کشورهای استکباری باید بسیار حساس بوده و مشارکت غیر مستقیمی را پیشاپیش در آن تصمیمات جهانی داشته باشیم.
نکته چهارم؛ یکی دیگر از استعارههایی که کلمه جهاد برای ما به ارمغان میآورد، بحث نقشه و طرح است. ما میدانیم که هر جهادی، نیازمند طراحی نقشه عملیاتی است؛ این دقیقاً خواستهای است که سال گذشته از سوی رهبر معظم انقلاب در نخستین نشست اندیشههای راهبردی مطرح شد که گفتمانسازی و ظرفیتسازی بسیار خوبی نیز در جامعه نخبگانی کشور در مورد آن ایجاد شد.
نکته پنجمی که در راستای مفهوم جهاد باید به آن اشاره کرد، مسائل مربوط به آرایش جهادی است. دستگاههای اجرایی کشور، دستگاههای قانونگذار، نهادهای قضایی، بخشهای مردمی، بخشهای غیر انتفاعی و خصوصی کشور، باید با یک راهبردی که از سوی دستگاههای سیاستگذار مشخص میشود، یک آرایش جهادی به خود گیرند.
نکته ششمی هم که در مفهوم جهاد معنا مییابد، بحث آموزش نیروهاست؛ مثل هر عملیاتی که اگر آموزش نیرو نداشته باشیم و نیروهای اقتصادی کشور را آماده نکنیم، در صحنه جهاد دچار مشکل خواهیم شد. بخشی از آموزش نیروها بحث عمومی است؛ یعنی بدنه آموزش و پرورش و دانشگاههای کشور و سرانجام، رسانهها و به طور مشخص رسانه ملی، باید حرکتی جهادی داشته باشند و یک برنامه مدون در راستای آموزش نیروهای کشور نسبت به مقتضیات یک جهاد اقتصادی ارایه و اجرا کنند.
پاتکهای احتمالی دشمن
1. تبلیغات در راستای ناکارآمد جلوه دادن نظام
هنگامی که میخواهیم در شرایط حمله قرار بگیریم و جهادگونه برای کشور کار کنیم، قطعاً این مسأله در پی خود، پاتکهایی را از جانب دشمن به دنبال خواهد داشت. یکی از ترفندهایی که دشمن در سالهای اخیر در مورد جمهوری اسلامی سرمایهگذاری کرده است، ناکارآمد جلوه دادن نظام است و در واقع، تلاش کرده است تا نظام دینی و الگوی حکومت مردمسالارانه دینی ناکارآمد نشان دهد؛ البته خوشبختانه در عرصههای گوناگونی که دشمن این امر را مطرح کرده با شکست روبهرو شده است.
در مسائل امنیتی در این سی سال، کشور ما چه در جریان جنگ تحمیلی و چه در مسأله امنیت داخلی و چه در عرصه اتحاد و یکپارچگی و وحدت ملی و چه در مسأله امنیت مرزها ـ با توجه به حساسیت مرزهای ما به دلیل وجود شرایط ویژه و شرایط همسایگان ما ـ موفق بودهایم. در عرصه کارآمدیهای سیاسی همچون مشارکتهای مردمی، مشارکتهای سیاسی، همکاری و هماهنگی قوا و... نسبت به نظامهای سیاسی مشابه، کارآمدی خیلی خوبی را نشان دادهایم. ما میتوانیم، با شاخصهای علمی متعددی نشان دهیم که کشور در افزایش ضریب امنیتی، دفاعی و عرصه سیاسی کارنامه درخشانی را داشته است. البته منظور از شاخصها، شاخصهای خودساخته استکباری که بعضاً با حب و بغض و نیات خاصی دستکاری میشوند، نیست.
اما بخش دیگر کارآمدی یک نظام، کارآمدی اقتصادی است. دشمن وقتی در عرصههای امنیتی، سیاسی و حتی به نحوی فرهنگی در ایران شکست خورد، تنها برگ برندهای که در این هفت، هشت سال اخیر در دستانش باقی مانده، ناکارامدی اقتصادی است. جالب این که دشمن، باز هم میبیند در عرصه زیرساختها انقلاب اسلامی ایران پیشرفتهای چشمگیری داشته است، به گونه ای که سازمانهای بینالمللی حتی در رنکینگ و شاخصبندیهای خودشان، کشور ما را جزو کشورهای نخست و بعضاً در جایگاه اول معرفی کردند.
ما در عرصه بهداشت، زیرساختهای درمانی، شاخصهای توسعه انسانی، شاخصهای دسترسی به آب سالم و دسترسی به آموزش حتی در روستاها ارتقای بسیار شگرفی را داشتهایم. این قبیل کارآمدیها بهرغم تلاش نظام سلطه که به شکل رسانهای تلاش میکند پیشرفتهای رقیب خود را در عرصه بینالمللی نشان ندهد، جلوهگر شده است.
همچنین ما در عرصه مدیریتهای کلان اقتصادی، فراز و نشیبهایی داشته و داریم که ممکن است برای دشمن، فرصتهایی را پدید آوریم که باید از آن جلوگیری کرد. همیشه دشمن به دلیل ناتوانی در جنگیدن با واقعیتهای اقتصادی ایران، تلاش کرده است تا به سراغ اذهان و ادراک مردم برود.
برای نمونه، اگر درباره وضع اقتصادی از مخالفان دولت فعلی یا حتی مخالفان انقلاب اسلامی ایران و ایرانیانی که در داخل هستند، ولی با نظام مخالفت دارند، پرسیده شود، بلاشک همه و همه اذعان میکنند، در سی سال اخیر، سبد مصرفی و بهرهمندی مردم از مواهب گوناگون دنیوی و مادی افزایش پیدا کرده است. این را کسی شک نمیکند که تعریف فقر در ایران از سی سال پیش با مقولهای که هم اکنون در برخی عرصهها متصور است، متفاوت است.
مصرف مردم نسبت به مواد پروتئینی، حمل و نقل، داشتن وسیله نقلیه، رفتن به مسافرتها و... مؤید این مطلب است. امروزه آمارها نشان میدهد در یک تعطیلات نوروز، بالغ بر پنجاه میلیون جابهجایی در ایران صورت میگیرد. این نشاندهنده آن است که مسافرت به عنوان یک تفریح سالم در سبد کالایی مردم قرار گرفته است. همچنین بهرهمندی مردم از مواهب ارتباطاتی همچون موبایل، اینترنت و مسائل آموزشی و... همین نکته را نشان میدهد.
دشمن وقتی میبیند، با واقعیتهای اقتصادی ایران نمیتواند بجنگد، به سراغ ادراک کلمه اقتصاد میرود؛ برای نمونه، در کشوری مثل چین درآمد متوسط هر چینی زیر پانصد دلار است؛ یعنی استفاده از مواهب دنیا به طور متوسط در سال، نزدیک چهارصد و بیست یا سی دلار است. به عبارتی، روزانه کمتر از یک و نیم دلار. در حالی که ایرانیها در این سالها درآمد سالیانه خوب و با رشد قابل توجهی داشتهاند. کافی است هر جوان یا هر میانسال ایرانی سبد مصرفی خودش را با پدر خودش در سی سال قبل مقایسه کند. وقتی دشمن میبیند که اینجا دچار مشکل شده، به ادراک فقر دامن میزند؛ یعنی چه بسا درآمد سالانه ما نسبت به سی سال قبل چند برابر شده باشد اما مردم حس کنند که حس رضایتمندیشان کم است.
مثلاً میزان مصرف مواد پروتئینی بسیار بالا رفته، ولی باز هم فکر میکنند که کم است یا مطالبه دارند که دولت باید گوشت و میوه ما را با قیمت ارزانی در اختیار ما قرار دهد. این مطالبه مصرفی، ناشی از این نیست که واقعاً نیاز مصرفی هست، چون نیاز مصرفی در حد بسیار خوبی رشد کرده است.
بنا بر شاخصهای سازمانهای بینالمللی، میزان کالریهای مصرفی که در کشور داریم، حتی در روستاهای فقیرنشینمان هم از سطح متوسط جهانی بسیار بالاتر است. اما چه میشود که ادراک فقر در شهرهای بزرگ شکل میگیرد؟
به نظر من، این یکی از آن هدفگذاریهایی است که دشمن کرده و ما در سال جهاد اقتصادی باید توجه خاص و ویژهای به ادراک اقتصادی مردم داشته باشیم که مردم این رشدها و پیشرفتها را چگونه درک میکنند.
2. بحرانی نشان دادن اوضاع داخلی
دشمن میخواهد وضع درونی کشور را بحرانی نشان دهد، به ویژه در سال گذشته ـ که شخصاً رصد میکردم ـ دشمن روی تحریمهای اقتصادی به شدت مانور میداد. برنامههای دنبالهدار و سریالی رسانههای خارجی همواره تأکید داشت که تحریمهای اقتصادی چه مشکلات بزرگی را برای ایران به وجود آورده است. البته که تحریمها برای ما بدون مشکل نبوده و مسائلی را برای ما ایجاد کرده است، ولی هر تحریمی طبق تئوریهای اقتصاد بینالملل، در کنار هزینهاش، فرصتهای مناسب و مزیتهای نسبی هم به همراه دارد.
کالایی که پیشتر تولید آن در کشور برای ما نمیصرفید و ارزانِ آن از بیرون قابل تهیه بود، وقتی دشمن ما را تحریم میکند، قیمت تمام شده آن برای ما بالا میرود و نمیتوانیم آن را از بازارهای جهانی خریداری کنیم. همین که دسترسی ما به این کالا سخت شد، باعث میشود، جوانان ما آن را خودشان تولید کنند. وقتی تولید آغاز شد، در مرحله تولید، طبق تئوریهای اقتصادی هزینه تمام شده کاهش مییابد و ما پس از چند سال به این نقطه میرسیم که خودمان این کالا را با همان قیمت تمام شده خارجی که پیش از تحریم داشتیم، تولید و عرضه میکنیم.
تاثیر انقلاب اسلامی بر کشورهای منطقه خلیج فارس :
به نظر می رسد هیچ جنبه ی دیگری از انقلاب اسلامی به اندازه ی مسئله ی «صدور انقلاب» و تهدید ثبات منطقه و امنیت منافع غرب، ترس دولت های غربی و دولت های دست نشانده ی آنها را در منطقه برنینگیخته باشد. به عبارت دیگر، رویکرد انقلابی نظام اسلامی ایران به لحاظ موفقیتی که در پی ریزی بستری مناسب برای تثبیت نظام اسلامی ایران و زمینگیر کردن دشمنان خارجی خود داشت، به مثابه ی الگویی برای دیگر جنبش های اسلامی در سراسر جهان اسلام به شمار می آید. هر چند در این زمینه، با استقبال متفاوتی از سوی شیعیان و اهل سنت منطقه رو به رو شد.
در این میان انقلاب اسلامی بیش از هر کشور دیگری در کشورهای حوزه ی خلیج فارس و خاورمیانه سرمنشأ تحولات دامنه دار از درون و بیرون گردید. ایده های انقلاب اسلامی به راحتی در منطقه ی خاورمیانه گسترش یافت و موجب بی ثباتی های داخلی در بسیاری از کشورها گردید. رژیم هایی همچون عراق و عربستان، که با ثبات ترین کشورهای منطقه به شمار می آمدند، به شکل ناگهانی به آسیب پذیری خود پی بردند. هر چند ایران در تنش های داخی این کشورها به شکل مستقیم مداخله نداشت، اما پر واضح است که امواج انقلاب اسلامی تأثیر خود را خواهد گذاشت. کشورهایی که دارای جوامع شیعی بودند بیشترین تأثیر را از انقلاب اسلامی پذیرفتند. ناآرامی های شیعیان در کشورهای کویت، بحرین، عراق و عربستان نشان داد که چگونه تأثیر انقلاب اسلامی موجب شد آنها به ظلمی که بر آنان تحمیل شده بود پی ببرند و دست به قیام بزنند.
در ادامه، مواردی از تأثیر افکار انقلابی اسلامی بر کشورهای منطقه را مطرح کنیم:
1- عراق
در بین کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، صدور افکار انقلابی بیش از همه موجودیت عراق را تهدید می کرد و اگر عراق سقوط می نمود، کشورهای کوچک حاشیه ی خلیج فارس یکی پس از دیگری سقوط می کردند. هر چند شیعیان در عراق، به ویژه از انقلاب اسلامی (1920 م) عراق تاکنون، همواره در حال مبارزه با حکومت های حاکم بر عراق بوده اند، ولی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران، این مبارزات به علت وجود مذهب مشترک و تأثیر پذیری از انقلاب اسلامی، شدت بیشتری یافته است.(1)
به نظر می رسد مهم ترین زمینه ای که تأثیر گذاری انقلاب ایران را برای شیعیان عراق تسهیل و پذیرفتنی می کند، اشتراکات ایدئولوژیکی میان آنهاست. یکی از اساسی ترین مفاهیم مشترک مذهبی مفاهیم «جهاد» و «شهادت» است که از واقعه ی تاریخی شهادت امام حسین علیه السلام الهام گرفته. این مفاهیم عناصر مبارزه طلبانه ی خاصی در خود دارند که مستمسک مناسبی برای قیام علیه ظلم به دست می دهند؛ زیرا پیام و گوهر اصلی واقعه ی کربلا قیام علیه حکومت جائر نامشروع است. اگر چه شیعه نتوانسته است از آن - چنان که لازم است - بهره ببرد و مبارزه جویی جای خود را به غم گساری و عزاداری سالانه برای امام حسین علیه السلام داده است، اما در دهه ی هفتاد میلادی روشن فکران و رهبران شیعه با آگاهی از کارایی این نماد مهم، در پی بازبینی و احیای آن برآمدند و تعریفی جدید با تأکیدی خاص بر حق شورش و قیام علیه حکومت فاسد و ظالم ارائه دادند، به گونه ای که هم زمان بحث «حکومت بدیل» نیز مطرح شد.
مسئله ی «حکومت اسلامی» یکی از مسائل مهم شیعه پس از غیبت امام دوازدهم علیه السلام است که به گونه ای نظام مند با مسئله ی اعتراض و حق شورش پیوند دارد.
اعتقاد شیعه مبنی بر نامشروع بودن همه ی حکومت های دنیوی، مسئله ی برخورد با این گونه حکومت ها را در پرده ای از ابهام قرار داده بود. در طول زمان (از دوره ی صفویه)، علما اگر چه رسما حکومت را به رسمیت شناختند، اما به طور کامل، نواهای مخالفت به خاموشی نگرایید، تا اینکه در نیمه ی دوم قرن بیستم مسئله ی حکومت اسلامی با ولایت فقها را جدی گرفتند. بر این اساس، بر مردم فرض بود که علیه حکومت نامشروع و ظلم به پا خیزند و مقدمات برپایی حکومت اسلامی را فراهم نمایند. دعوی حاکمیت علما و حکومت اسلامی جای هیچ گونه مصالحه و حتی فرصتی برای اصلاح حکومت ها باقی نگذاشت. شارح این نظریات در ایران، امام خمینی رحمه الله و در عراق، شهید محمد باقر صدر رحمه الله بود. (2)
به هر حال، پیروزی انقلاب اسلامی ایران با زمینه ی ایدئولوژیکی مأنوس برای شیعیان، دریچه ی امیدی برای آنان گشود. در واقع، پیروزی انقلاب اسلامی ایران الگوی عینی و عملیاتی این اندیشه قلمداد شد؛ به ویژه که آنها خواستند آموزه ها و دستاوردهای انقلاب را صادر و کسانی را که خواهان دگرگونی وضعیتشان هستند، یاری کنند؛ چنان که خانم کبری می نویسد:
ایدئولوژی انقلاب ایران و حمایتش در عراق، در اصول گرایی شیعیان لبنان، کودتای نافرجام بحرین و در جنبش شیعیان عربستان بسیار اهمیت داشته است. حتی در جاهایی نظیر عراق و لبنان، که جنبش های شیعه با تملایلات سیاسی قبل از ایران وجودداشت، نفوذ موفقیت های انقلاب و ایدئولوژی امام خمینی با پافشاری موفقیت آمیز بر اسلام مردمی. قویا احساس می شد. بسیاری از جنبش های اعتراض شیعه پس از انقلاب ایران روی داد. در واقع، پیروزی انقلاب به طور اتوماتیک، باعث برانگیختگی جنبش های شیعه گردید؛ چه، آن پیروزی معادل با پیروزی شیعه تصور شد. (3)
در عراق هم، که شیعه با فعالیت های ایدئولوژیکی و سیاسی شهید محمد باقرصدر رحمه الله تجهیز شده بود، با انقلاب ایران به خروش آمد و تقاضای ایران را تکرار کرد، گرچه به شدت سرکوب شد، ولی این رویکرد بار دیگر در انتفاضه 1991 خود را نشان داد و این بار نیز سرکوب شد.
به هر حال، جنبش شیعیان عراق و گروه های معارض عراقی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران، به دلایل گوناگون، مهم ترین کانون پذیرش و ترویج آمال و اهداف انقلاب در جهان اسلام بود که علل آن - به مثابه ی مبانی همبستگی فرهنگی و تاریخی - عبارتند از: (4)
- مذهب تشیع دوازده امامی و ارتباط معنوی خاصی که شیعیان هر دو کشور را با توجه به اعتقادات مشترک سیاسی به هم پیوند داده است.
- وجود عتبات عالیات در شهرهای نجف، کربلا، کاظمین، سامراء در عراق و شهرهای مشهد و قم در ایران که موجب رفت و آمد زائران و در نتیجه، عامل پیوند دو ملت می گردد.
- بافت فرهنگی و اجتماعی مشابه دو کشور با توجه به سوابق تاریخی؛
- تعداد زیاد ایرانیان مقیم عراق و نیز عراقیان مقیم ایران؛
- وجود حوزه های علمیه در دو کشور و ارتباط علمی و فرهنگی بین آنها؛
- همسایگی و وجود مرزهای مشترک طولانی، به ویژه که ساکنان نواحی مرزی اغلب به صورت عشایری زندگی می کنند و قبلا که کنترلی وجود نداشت، در دو طرف مرز به ییلاق و قشلاق می پرداختند.
- مرجعیت یا زعامت واحد شیعه برای شیعیان دو کشور در طول تاریخ. برای نمونه، می توان به فتوای تاریخی آیت الله العظمی میرزا حسن شیرازی، مرجع تقلید وقت و رهبر جنبش تنباکو، اشاره کرد.
بنابراین، وجود اصول اعتقادی مشترک (مبانی نظری مشترک اسلام و به ویژه مذهب شیعه)، نقش مؤثر مقوله ی «مرجعیت»، سابقه ی اقامت مرجع تقلید وقت (امام خمینی رحمه الله) در عراق، وجود عتبات عالیات، و مراودات بین حوزه های علمیه ی دو کشور از جمله شاخص های مهمی هستند که همبستگی ایدئولوژیکی و همگرایی تاریخی - فرهنگی بین نظام اسلامی و معارضان عراق، بخصوص شیعیان، را طی 25 سال اخیر موجب شده اند. (5)
از همین روست که بلافاصله پس از وقوع انقلاب در ایران، با توجه به آثار انکار ناپذیر انقلاب اسلامی در کشورهای منطقه، گروه های معارض عراقی نیز نظام نوپای اسلامی را به مثابه ی قبله ی آمال و ام القرای جهان اسلام تلقی نمودند و چون بین شیعیان عراقی و ساختار سیاسی حاکم بر این کشور نوعی تعارض وجود داشت، بستر مناسبی برای طرح اندیشه های انقلابی ایران فراهم آمد و هواداران را به سوی خود جلب کرد. الگوی ایران برای رهبران شیعی عراق می توانست مفید باشد؛ زیرا کاستی های آنها را در عمل جبران می نمود.
از جمله تأثیرهای رهبری انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های اسلامی عراق، می توان به مورد ذیل اشاره کرد:
در عراق، وجود «حزب الدعوه الاسلامی»، «جماعه العلماء»، «حزب الفاطمی»و دیگر احزابی که نظریات فقهی امام خمینی رحمه الله را قبول داشتند، تحت تأثیر حرکت ایشان بودند. علاوه بر این، امام راحل رحمه الله مهم ترین بحث سیاسی خود «ولایت فقیه» را در حوزه علمیه ی نجف اشرف شروع کرد و به پایان رساند و شاگردان ایشان تنها روحانیان ایرانی نبودند، بلکه علما و طلاب عراقی نیز در درس ایشان شرکت می کردند. از جمله، شهید محمد باقر صدر رحمه الله رهبر وقت عراق در درس ایشان شرکت داشت و بسیاری از افکار انقلابی حضرت امام رحمه الله توسط ایشان به شیعیان عراق انتقال پیدا کرد.
- شهید آیت الله صدر و رهبری ایشان تأثیری تعیین کننده در عراق داشت. در بین مراجع بزرگ عراق، در چند دهه ی اخیر، تنها آیت الله صدر دیده می شود که هم در زمینه ی غنا بخشیدن به اندیشه ی سیاسی اسلام کار کرده و هم عملا وارد عرصه ی عملی سیاست شده و رهبری سیاسی مردم عراق، به ویژه پس از کودتای عبدالکریم قاسم در سال 1968، را بر عهده گرفته است.
- حرکتی را که آیت الله صدر در الگو قرار دادن انقلاب اسلامی ایران و پیروی از آن برای رسیدن به پیروزی در عراق به وجود آورد، خاندان بزرگ حکیم و شاگردان و پیروان آیت الله صدر نیز دنبال کردند.
- بسیاری از عراقیان از امام خمینی، آیت الله مرعشی نجفی و آیت الله گلپایگانی رحمه الله تقلید می کردند و این تقلید مختص مسائل فقهی نبود، در مسائل سیاسی نیز بود. (6)
به هر حال، قیام 13 رجب سال 1399 ه ق / 1979 م اولین قیام مردمی شیعیان عراقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که تا شروع جنگ تحمیلی (1980 م) ادامه یافت. این حرکت در واقع، بازتاب مستقیم و فوری انقلاب اسلامی ایران بر شیعیان عراق به شمار می آید.
2. عربستان
در عربستان نیز به دنبال انقلاب اسلامی در ایران، چالش های چند جانبه ای بروز کرد و این کشور را با سخت ترین خطرات در قرن بیستم مواجه ساخت؛ چالش های مذهبی، ایدئولوژیکی و عملی برای مشروعیت حاکمیت خاندان آل سعود.
دو رویداد مهمی که پس از انقلاب اسلامی، عربستان را به لرزه درآورد، نخست قیام شیعیان و دیگری حادثه ی تسخیر مسجدالحرام بود. وقوع انقلاب اسلامی تأثیر مستقیمی در مناطق شیعه نشین این کشور داشت؛ از جمله، آنان برای نخستین بار، مراسم سوگواری خود را در ایام محرم علنی کردند و نیز مردم ایالت شرقی در 29 نوامبر 1979 م دست به راه پیمایی زدند. در شهر قطیف، قریب 30.000 نفر دست به تظاهرات زدند، ولی با واکنش دولت مواجه شدند، اما نارضایتی و مخالفت مردم شیعه ی این مناطق همچنان تداوم یافت و شیعیان این کشور در چند گروه و سازمان به مخالفت علیه دولت عربستان ادامه دادند.(7)
سازمان های مخالف دولت عربستان عبارتند از:
1. سازمان انقلاب اسلامی شبه جزیره ی عربستان (شیعه)؛
2- حزب آزادی بخش شبه جزیره ی عربستان (شیعه)؛
3. «جماعه الدعوه» (سنی)؛
4. «اخوان المسلمین»(سنی).(8)
حادثه ی دیگری که همزمان با انقلاب اسلامی در عربستان اتفاق افتاد واقعه ی تسخیر مسجدالحرام توسط ابن سیف العطیبی بود. دعوت او در کتاب هفت رساله، که به طور غیر قانونی چاپ و توزیع شد، بیان گردیده است. او دعوت خود را با اشغال مسجد الحرام در 20 نوامبر 1979 م آغاز کرد. این حادثه سؤالاتی جدی در مورد نظام سیاسی عربستان مطرح ساخت که مهم ترین آنها بی کفایتی پادشاه در حفظ امنیت داخلی کشور بود.
جهیمان العطیبه در یک سخنرانی، اهداف خود را این گونه اعلام کرد:
1. پایان دادن به حکومت خاندان سعودی؛ چون دین را نابود کرده اند.
2. قطع روابط با کشورهای مسیحی و در رأس آنها آمریکا؛
3. از بین بردن فساد و فحشا و اجرای قوانین اسلامی.
حسین هیکل این حادثه را یکی از خارق العاده ترین حوادث اخیر در تاریخ خاورمیانه می داند که به طور مستقیم، از انقلاب اسلامی ایران ناشی شده است. (9)
بدین سان، انقلاب اسلامی ایران بر ذهنیت و موقعیت دینی - سیاسی مسلمانان و مشروعیت دولت حاکم تکان شدیدی وارد ساخت و دوباره نقش دین و مذهب را در جامعه و سیاست مطرح کرد. اقشار و طوایف سنتی مسلمان عربستان، اعم از سنی و شیعه دوباره به سمت دین گرایش پیدا کردند. رژیم سعودی از یک سو، با توجه به رشد تمایلات بنیادگرایانه ی وهابیان داخلی و از سوی دیگر، به دلیل جلب نظر مساعد مسلمانان جهان فراتر از قالب محدود وهابیت، دوباره به صبغه ای مذهبی روی آورد.
3- بحرین
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، فصل نوینی برای اسلام گرایان، به ویژه شیعیان کشورهای عربی خلیج فارس، گشود. این انقلاب، بخصوص موجب تحرک افکار و ایده های مذهبی و سیاسی اقلیت شیعه ی این کشورها شد. تا زمان وقوع انقلاب اسلامی، جامعه ی شیعه ی این کشورها جامعه ای حاشیه ای و فاقد تحرک و پویایی سیاسی در صحنه ی رسمی به شمار می آمد. این اقلیت اگرچه از وضعیت خود ناراضی بود، اما هیچ گاه شکایت و نارضایتی خود را به صورت قیام و طغیان بروز نداد. وقوع انقلاب اسلامی باعث تحرک و جنبش سیاسی آنها شد و به دنبال آن، تظاهرات و راهپیمایی هایی خودجوش در این کشورها رخ داد.
در سال 1360 ش، یک کودتای ناموفق برای سرنگونی نظام حاکم بر بحرین از جانب شیعیان این کشور انجام شد. این کشور، چه قبل و چه بعد از انقلاب، کانون رستاخیز شیعه در ممالک عربی خلیج فارس بود و به لحاظ جمعیت بالای شیعیان در این کشور، خصومت با دولت مرکزی همواره ادامه داشته است.
نمود عمده ی پیکارجویی شیعه در این کشور، «جبهه اسلامی برای آزادی بحرین» بود. در سال 1979، هادی مدرسی، یکی از رهبران این جبهه، از بحرین اخراج شد. او پس از تبعید، فعالیت های ضد حکومتی خود را به شدت ادامه داد. ترس از فعالیت گروه های شیعه موجب شد دو دولت عربستان و بحرین در 20 دسامبر 1981 م پیمان امنیتی مشترکی منعقد کنند. (10)
4- کویت
در کویت نیز پس از وقوع انقلاب، مجموعه ای از بمب گذاری ها و فعالیت های ضد دولتی انجام گرفت و ترس از شدت یافتن فعالیت ها و تحرکات بنیادگرایی اسلامی، به ویژه اقلیت شیعه، همواره از نگرانی های عمده ی این کشور بوده است. (11)
5- امارات
در جبهه ی داخلی امارات نیز بومیان ناسیونالیست و بنیادگرایان طبقه ی متوسط در اثر موفقیت انقلاب ایران، تشویق شدند تا برای یک اتحاد فدرالی متمرکز، اعمال محدودیت بر مهاجرانی خارجی، مشارکت واقعی سیاسی و توزیع عادلانه تر ثروت فشار وارد آورند.
دفاع مقدس | |
|