جهان در قرن بیستم، تحولات گسترده و وقایع متنوع، متضاد، تأثیرگذار و در عین حال خیرهکنندهای را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده این تحولات در قرن بیستم به تنهایی با آنچه در قرون پیشین بر جهان گذشته، برابری مینماید. جنگهای جهانی، انقلابها و تعارضات و درگیریهای میان جوامع، بخش قابل توجهی از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص دادند. برخی از این رخدادها با تمامی اهمیت آنها دامنه اثر محدودی از خود به جای نهاده و برخی پویایی جریانات درونی خود را حفظ نموده و گستره کلانی از ساختارها و فرآیندهای نظام بینالملل را تحت تأثیر قرار دادند. وقوع انقلاب اسلامی در کنار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از جمله حوادثی است که تأثیر فوق العاده و شگفتآوری در ورای مرزها و نظام بینالملل بر جای گذارده است. تحولات و وقایع فوق، عناصر درونی نظام بینالملل را به شکل عمیقی تحت تأثیر قرار دادهاند.
حیرت و نگرانی غرب از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال1357 (1979)، نه تنها ناشی از عدم درک و آشنایی صحیح آنها با جریانها و تحرکات داخلی، فرهنگ سیاسی و فکری درون جامعه ایران بود بلکه بروز چالش در منافع سرشار سیاسی و اقتصادی آنها نیز بر ابعاد این نگرانی میافزود. ایران به عنوان یکی از بزرگترین دارندگان منابع گاز و نفت، مرز مشترک2500 کیلومتری با یکی از پایههای نظام دو قطبی در دوران جنگ سرد، جایگاه ایران در کمربند اسلامی به عنوان یکی از قویترین مراکز فکری و فرهنگی اسلامی و همچنین موقعیت بینظیر استراتژیک آن در حساسترین منطقه در گردونه منافع حیاتی و امنیتی غرب و بویژه قدرتهای بزرگ قرار داشت. پیچیدگی رفتار متقابل غرب و ایران فارغ از عنصر زمان، ناشی از عواملی از این دست بوده است. شدت و ضعف برخورد و تعامل غرب با ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب تابع و وابسته به همین گونه عوامل میباشد.
در تاریخ مدرن ایران، این نخستین مرتبهای نبوده که در آن تحول عمدهای رخ داده که مرکز دغدغه بینالمللی شده است. تاریخ رقابت روسیه تزاری با انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی با امریکا در ایران از اواخر قرن 19 میلادی، به خوبی منافع و دغدغههای غرب را در این کشور نمایان میسازد. با وجود تمام رخدادهای تاریخ معاصر در ایران، آن طور که وقوع انقلاب اسلامی غرب را نگران ساخته و به عبارت بهتر به هراس واداشته و متحیر و متأثر ساخته، هیچ حادثه دیگری تا این حد اثرگذار نبوده است.
مطالعه تحولات پیشین و بررسی تاریخ معاصر ایران، خود مؤید این واقعیت است که پس از پیروزی انقلاب، غرب و قدرتهای بزرگ عملا امتیاز حضور و دخالت مستقیم در جریانات جاری جامعه ایران را از دست دادند. در این بین حتی بازیگران حاشیهای را نیز به شدت متأثر ساخت. برای مثال بیش از 80 درصد واردات نفت رژیم صهیونیستی از ایران تأمین میشد که هر گونه خللی در این امر، ضربه سنگینی را به اقتصاد این رژیم وارد میساخت. از سوی دیگر این رژیم؛ همپیمان نظامی نیرومندی را از دست داد و با سیاستهای جدید ایران در قبال فلسطین و حمایت آنها تا سر حد حذف «اسرائیل» عملا منجر به درهم ریختگی برنامهها و سیاستهای آنها شد. «ژروسالم پست» در همین زمینه مینویسد:
«سقوط شاه نه تنها بر وضعیت جغرافیایی و سیاسی خلیج فارس تأثیر خواهد داشت؛ بلکه بر موازنه نیروها به طور اعم تأثیر خواهد گذاشت».
انقلاب اسلامی در شرایطی در ایران به وقوع پیوست که به نظر کمتر کسی ایران را در شرایط انقلابی تصور مینمود. اکثر برآوردها از توان نظام موجود در ایران در نهایت به ثبات نسبی ختم میشد. به عبارت دیگر این انقلاب خاستگاه و بستری غیرمنتظره داشت. چرا که حکومت پهلوی دوم در خاورمیانه برای نظام بینالملل دو قطبی به سرکردگی امریکا و شوروی، جزیرهای کاملا آرام و امن محسوب میشد. قبل از کنفرانس گوادلوپ، کشورهای بزرگ صنعتی و در رأس آنها امریکا، انگلیس و فرانسه هنوز انتظار فروپاشی حکومت پهلوی را نداشتند و به همین دلیل جیمی کارتر ـ رئیس جمهور وقت امریکا ـ چند ماه قبل از آن ایران شاهنشاهی را «جزیره امن»[2] خواند و از سـوی دیگر دیوید اوون ـ وزیر امور خارجه وقت انگلیس ـ با صدور بیانیهای صراحتا موضع کشورش را در برخورد با حرکت انقلابی مردم در ایران جانبداری رسمی از محمد رضا پهلوی و ادامه حکومت سلسله پهلوی اعلام نمود. آنها بر این باور بودند که پیروزی انقلابیون در ایران در نهایت به تأسیس نظام کمونیستی منجر خواهد شد. تقابل غرب لیبرال در مقابل شرق کمونیست تمام ذهنیت قدرتهای رقیب را منحصر به خود ساخته بود؛ به طوری که تحلیلها و برداشتهای مزبور آنها را به شدت تقلیلگرا نموده و منجر به سیاستگذاریها و تصمیمهای متناقضی از سوی آنها در قبال بسیاری از مسائل جاری در نظام دو قطبی شد.
با وجود چنین شرایطی در نظام بینالملل هرگز احتمال نمیرفت که چنین دولت به اصطلاح جاهطلب و مدرنگرا که در تعامل با هر دو قطب نظام بینالملل کنار آمده و پشتیبانی هر دو را همراه داشت به آسانی و در مدت کوتاهی در مقابل جریان انقلاب به زانو درآید. حضور فعال انگلیس و امریکا در ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، تصور هر گونه انقلاب را برای حاکم شدن نظام بلشویکی در جهت گسترش نفوذ شوروی و یا هر نوع دیگری از جریانات ضد غربی با یأس مواجه میساخت.
حضور و نمود دو ایدئولوژی مارکسیسم و لیبرالیسم در سیستم نظام دو قطبی و سلطه و استحکام روز افزون بر این سیستم، اکثر کشورها خصوصا کشورهای کوچک و آسیبپذیر را ناگزیر از پیوستن به یکی از این دو قطب نموده بود. هر تحول و تغییری در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی در سایه حضور و پشتیبانی یکی از این دو قطب را محقق میداشت و تقریبا وجهه قانونمند به خود گرفته بود.
به عبارت دیگر نه فقط یکی از دو ابرقدرت در پشت این تغییر و تحولات حضور فعال و نقشی عمده داشتند بلکه آشکارا از یکی از دو طرف حمایت و به آن کمک میکردند. مواردی همچون جنگ ویتنام، بحران کوبا، جنگ دو کره و تحولات اروپای شرقی و بسیاری موارد در رقابت و بعضا رویارویی دو قطب و حمایت آشکار آنها از طرفین منازعه قابل ذکر است.
سیاستهای غرب و در رأس آنها امریکا در منطقه خاورمیانه و همچنین خلیج فارس به واسطه وجود منابع غنی انرژی و مهمتر از آنها ویژگیهای بارز ژئوپلتیک این منطقه، ایران را به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک منحصر به فرد در شرایطی استثنایی قرار داده بود. همسایگی با قدرتی چون اتحاد جماهیر شوروی و برخورداری از پتانسیلهای یک قدرت منطقهای و همچنین سیاستها و گرایشهای غربگرایانه، ایران را به گزینهای مناسب برای اعمال سیاستهای امریکا در منطقه مبدل کرده بود. امریکا علاوه بر پیگیری اهدافی همچون مقابله با نفوذ کمونیسم، تضمین تداوم صدور نفت ارزان از منطقه غرب و همچنین دفاع از رژیمهای محافظهکار و متحدین غرب در منطقه، در پی انتخاب برخی از دولتهای منطقهای به عنوان تکیهگاه اصلی سیاستهای خود در راستای ایجاد توازن قوا در منطقه و تأمین منافع غـرب و شریک استراتژیکی همچون رژیم صهیونیستی بود.
رهیافت دولتمردان امریکا برای نیل به اهداف خود در منطقه در طول دهه 1350 به دلیل درگیری این کشور در بحران ویتنام و امکان تشدید احساسات ناسیونالیستی در منطقه به دلیل حضور مستقیم امریکا بر اساس استراتژی جنگ به دست دیگران برای امریکا شکل گرفته بود. این راهکار در قالب دکترین معروف نیکسون یا گوام تجلی یافت و دو کشور ایران و عربستان، هر کدام به دلایلی خاص محورهای بنیادین اجرای این مأموریت شدند. در رقابت بین این دو کشور، توان و مزیتهای ایران بر عربستان تفوق یافت و مأموریت اصلی در چارچوب دکترین مذکور به ایران واگذار شد. این سیاست در دوران جرالد فورد و کارتر نیز ادامه یافت و پیروزی انقلاب خط بطلان و انتهای این استراتژی بود.
شکی نیست که پس از فرار محمد رضا پهلوی از ایران و بازگشت امام خمینی به کشور، بازیگران صحنه سیاست بینالملل (اعم از دولتها، سازمانهای بینالمللی، شرکتهای چند ملیتی و رسانهها)، همه مجبور بودند این واقعه بسیار بزرگ را در ساخت راهبردی و سیاسی، به مثابه واقعیتی انکارناپذیر باور نمایند. موضعگیریها و عملکرد متفاوت و بعضا متناقض قدرتهای بزرگ، حاکی از سردرگمی و عدم صحت محاسبات آنها بوده و حساسیت آنها در موضعگیریهای اولیه نشان از تأثیرگذاری انقلاب در چنین ابعادی داشت. رویکرد ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بر فرهنگ دینی و ارزشهای سنتی و بومی برای جهان غرب کاملا غیر منتظره بود. کشورهای غربی، ایدئولوژیهای بسیاری نظیر امپریالیسم، نازیسم، رئالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، کمونیسم و … را در روابط بینالملل تجربه کرده بودند؛ اما در قرون اخیر رویکرد دینی یا احیای سنت سیاسی اسلام و یا به قولی اصولگرایی اسلامی و مضامینی همچون جهاد، فتوا، شهادت، امت و امام به هیچ وجه برای غرب قابل هضم نبود. تا آن زمان بیشترین دغدغه غرب در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، حرکتهای ناسیونالیستی و جنبشهای روشنفکری بود.
در این بین نظام سیاسی و اقتصادی اروپا، به طور انفرادی و اشتراکی بیآنکه از این جایگزینی احساس نارضایتی چندانی نماید، در صدد برآمد با دولت موقت به منزله جانشین حکومت پیشین رابطهای معقول و منطقی ایجاد نماید تا منافع اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیکی خود را در ایران حفظ نماید. این در حالی بود که دولتهای انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا نسبت به اوضاع سیاسی داخلی ایران حساسیت بسیاری نشان میدادند. با وجود تمام تقابلهای نظری، نظام بینالملل دو قطبی باز هم در مقام حفظ منافع دراز مدت خود جویای ادامه روابط بازرگانی و سیاسی با ایران بودند.
هر چند این خود ناشی از عدم درک درست شرایط و تحلیل واقعی از وقایع داخلی در ایران بود. مجموعهای از عوامل همچون شرایط خاص و ویژگیهای منحصر به فرد جامعه ایران، ویژگیهای خاص حرکت مردم در جریان انقلاب و سرعت تحولات درون جامعه، غلظت بیش از حد رقابت در نظام دو قطبی، کیفیت و مشخصههای خاص رهبری انقلاب، درک ناظران و بازیگران مستقیم بینالمللی از انقلاب اسلامی را مشوش ساخته بود. تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برخی دولتهای اسلامی محافظهکار روی کار آمده بودند. هر چند حرکتهای ناسیونالیستی تندرو و سکولار نیز در جهان اسلام قابل ملاحظه بود. اما این فقط ایران بود که نخستین جمهوری اسلامی را در جهان تأسیس نمود. به عبارت دیگر این انقلاب نخستین حرکت تودهای مردم در طول تاریخ بود که یک دولت دینی اسلامی به وجود آورد و به لحاظ نظری و اعتقادی با ارائه سیاستها و راهکارهای خاص خود از همان آغاز تضاد و تقابل خود را با سیستم و نظام بینالملل نمایان ساخت.
تصرف سفارت امریکا و مسئله گروگانگیری نخستین تقابل انقلاب با نظام بینالملل بود که با نقض حقوق و عرف دیپلماتیک دستمایه غرب از سوی ایران، چالشهای جدی بین ایران اسلامی و نظام بینالملل آغاز شد. تا آنکه تقابل نظری و عملی جمهوری اسلامی در دوران تکوین و تکامل خود با نظام بینالملل که بر پایه سلطه غرب شکل گرفته بود، بارها نمود یافته و طیف گستردهای را از سیاستهای حمله به ساختار موجود نظام بینالملل با استراتژی صدور انقلاب و تقویت و تجهیز امت اسلامی و نیروهای مستضعف جهان از طریق صدور انقلاب تا بهرهگیری از راهبردهای ظریفتر در جهت اصلاح و تغییر نظام بینالملل به سود خود، شامل میشد.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیامدهای مستقیم و غیر مستقیمی برای نظام بینالملل و عناصر و فرآیندهای درونی آن داشت. خروج ایران از اردوگاه غرب و تقابل اساسی با نظام بینالملل، تأثیرات عمیقی بر معادلات منطقهای وارد نمود. عامل بسیاری از این تأثیرات را میبایست در ویژگیهای منحصر به فرد این انقلاب، چه در بعد نظری و چه در بعد اجرایی جستجو نمود. اگر چه قرن بیستم شاهد تحولات و وقایع متنوعی از این جنس و در این سطح بود اما هیچ کدام از این وقایع در چنین گسترهای بازتاب نداشتند و تأثیرگذار نبودهاند.
نخستین سؤالی که در مقایسه پدیدههایی از این دست به ذهن متبادر میشود اینست که ویژگیهای این پدیده چه بوده و تفاوتهای عمده آن با نمونههای مشابه در راستای تأثیرگذاری بر عناصر و فرآیندهای سیستم و نظام بینالملل کدامند؟ به عبارت دیگر باید وجه تشابه و تمایز انقلاب اسلامی در ایران با وقایع همسطح و همجنس خود استخراج شود و آن دسته از ویژگیهای انقلاب اسلامی که ظرفیت تأثیرگذاری آن بر نظام بینالملل را تقویت مینمایند استخراج نمود. در این راستا، تبیین آرمانهای مطرح و کلی انقلاب، درک ابعاد و گستره تأثیرگذاری را تسهیل خواهد نمود.
از منظر میشل فوکو نظریهپرداز فرانسوی، انقلاب سال 9 ـ 1978 متضمن امتناع کل یک فرهنگ و یک ملت از رفتن زیر بار یک جور نوسازی است که در نفس خود کهنهگرایی است. چنین انقلابی به مثابه انقلابی بدون تشکیلات، غیر حزبی و در نوع خود بینظیر است. در تحلیل خصایص و ویژگیهای انقلاب اسلامی میبایست به عناصری همچون جایگاه ایران در نظام بینالملل، وضعیت و سطح توسعه جوامع، مفاهیم و ادبیات مرتبط با آن توجه خاص نمود.
انقلاب اسلامی در برههای از زمان به وقوع پیوست که به اعتقاد فوکو در قرن بیستم برای سرنگونی یک رژیم بیش از این که احساسات تند لازم باشد، اسلحه لازم است، ستاد فرماندهی تدارکات و... آنچه در ایران اتفاق میفتد باعث سردرگمی ناظران امروزی است. نه نشانی از چین در آن میبینند، نه از کوبا و نه از ویتنام، بلکه زلزلهای بدون دستگاه و نظام، بدون پیشرو و بدون حزب.
در فرآیند این انقلاب انسان تهی از هر طبقه و صنف، در سلسلهای سازواره با مشتی واحد (بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در مقابل رژیمی کاملا مسلح صف آرایی کرد. به تعبیر دیگری از فوکو، این پدیده انقلابی با دستهای تهی بود که ویژگیهای متضاد را در دل خود جای داده بود. نخست تناقض منازعه مردمی پابرهنه با دستهای خالی با یکی از مجهزترین رژیمهای عالم است. دوم فقدان هر گونه تضاد و تعارض در شبکههای مختلف اجتماع در تدبیر تحرک انقلابی است; چرا که در خلال توسعه و بسط منازعات، هیچ گونه مخالفتی بین نهادهای واپسگرا و پیشرو و عناصر درونی جامعه تظاهر ننمود. در این میان اسلام به عنوان کنش مردم در صحنه در شکلدهی آگاهی ملی و جمعی و تبدیل آن به یک منبع تحریک و تهییج و تغییر و دگرگونی نقش مهمی ایفا نموده است.
از جمله ویژگیهای تأثیرگذار و حیرتآور انقلاب اسلامی برای غرب و حتی جهان اسلام، احیای افکار و اندیشههای اسلامی در سراسر جهان بود. تلاش و برنامههای غرب تا آن روز صرف این شده بود تا ریشههای اسلام در جوامع مختلف خشکانده شده و مفاهیم و آموزههای آن تقلیل یابد. بر همین اساس دائما بر این نکته تأکید میشد که باید اسلام را در صفحات تاریخ جستجو نمود چرا که دیگر اثری از آن در جوامع باقی نمانده است. البته در این راه تلاشهای آتاتورک نهایت بهرهوری را در راستای حذف اسلام از جوامع برای غرب ارائه نمود و تمام امیدها را برای بازگشت اسلام از میان برده بود.
مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزشها و آگاهیهای اسلامی، القای تفکر اسلام سیاسی بود. اسلامی که به زعم بسیاری در صفحات کهن تاریخ فرتوت شده و از اذهان رخت بر بسته بود، اینک با هستهای قدرتمند و امواجی فراتر از مرزهای ملی بازگشته و به جریان افتاده بود. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه نرسیده است بلکه مجددا به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری احیای شده و دنیای مادیگرای معنویتگریز را متوقف ساخته و دریچهای از معنویات و اعتقادات مذهبی را در راستای رستگاری و رهایی بشریت از قید قدرتهای استعمارگر گشوده است.
در این میان نقش امام خمینی (ره) به عنوان نظریهپرداز و احیاگر تفکر دینی از انظار دور نمانده و به اعتقاد و اعتراف بسیاری از اندیشمندان و شرق شناسان، اسلام شناسان و جامعه شناسان غربی، ایشان بزرگترین احیاگر تفکر و ارزشهای اسلامی میباشند که آنچه اصلاحگران، تجدیدگرایان، متجددها و بیدارگرایان اسلامی از قرن 19 میلادی تا زمان آغاز نهضت در ایران صرفا به عنوان یک آرمان تبلیغ میکردند، امام خمینی (ره) در صحنه عمل پیاده کرد و دوران جدید رنسانس را آغاز نمود.
تلاشهای چندین دههای استعمارگران چنان برنامههای مذهبزدایی را پیش برده بود که ظهور و بروز اسلام، آن هم به مثابه نیروی بالقوه فرهنگی و اجتماعی در صحنه جوامع در باور کمتر کسی میگنجید که آنچنان از نظر سیاسی احیا گردد که چنین ابعاد مستحکم و فراگیری یابد. انقلاب اسلامی ایران نیز در ردیف بزرگترین انقلابهای جهان با برنامه سیاسی خاص به منظور تأسیس نهاد و نظام برخاسته از انقلاب و پیادهسازی اصول اسلامی در حکومت و تشکیل حکومت اسلامی واقعی و همچنین تغییر ساختار نظام بینالملل با صدور انقلاب اسلامی همگان را در تحیر فرو برد و حساسیت بسیاری را برانگیخت.
سلسله تحولاتی که در ایران رخ میداد علاوه بر تغییرات بنیادین در نظام سیاسی و جامعه ایران فراسوی مرزها نیز حرکت میکرد و بقای خود را در گسترش ایدئولوژی در ابعاد جهانی میدید. به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفین و موافقین انقلاب، بیشترین تأثیر این انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشی از این منطقه انقلاب منبع الهام و تحرک بوده و برای برخی دیگر انقلاب اسلامی ایران و امواج حاصل از آن منبع تهدید جدی ثبات بوده است. هراس دولتهای خاورمیانه و عرب ناشی از احساس جنبههای تهدیدی انقلاب اسلامی بوده است.
تمام کسانی که از مادیگرایی افراطی در رویکرد به غرب نفرت و انزجار پیدا کرده بودند، با پیروزی انقلاب اسلامی شادمان گشته، تشویق شده و روحیه و هویت جدیدی یافتند. در حقیقت انقلاب اسلامی برای آنها الهامبخش بوده و موجب حرکتهای نوین و قابل ملاحظهای در جهان اسلام شد که تفاوتهای عمده شکلی و محتوایی با آنچه در گذشته رخ میداد، میتوان یافت. در گذشته جوامع اسلامی و رهبران آنها در مقابل امواج تجددگرایی و غربزدگی حالتی منفعلانه داشتند. پیروزی انقلاب اسلامی آموزههای جدیدی در بعد نظری و عملی در اختیار آنها قرار داد که از موضع انفعال خارج شده و خود را در حالت تهاجمی و دارای نقش بازیگری یافتند.
شاید مهمترین سؤالی که در اذهان مسلمین جهان وجود داشت نحوه پیروزی انقلاب اسلامی بود و اینکه چه مؤلفههایی در مکتب انقلاب و تاکتیکهای به کار برده شده آن وجود داشت که ملتی با دست خالی بر رژیم تا دندان مسلح پهلوی فائق آمد. بر همین اساس مؤلفههای خاص انقلاب اسلامی برجستگی یافت و مسئله الگو قرار دادن قیام عاشورای حسینی و مقایسه شاه با یزید و امام خمینی با امام حسین، عنصر شهادت، ویژگیهای مشروعیت رهبران انقلاب به عنوان جانشین امام غایب، موضوع اجتهاد و تقلید، مکتب تشیع و اصل ولایت فقیه همه از مؤلفههایی بود مختص مکتب تشیع و ایران که به خودی خود افکار مسلمانان و بویژه اندیشمندان جهان اسلام را به خود جلب نمود.
این در حالی بود که از دید جهان غرب انقلاب اسلامی نماد تروریسم، گروگانگیری، حمله به سفارتخانهها و منبع تهدید و همچنین حمایت از اعمال و رفتار انقلابی به شمار میرفت. برای مثال دولت ریگان، رئیس جمهوری وقت امریکا، انقلاب اسلامی را مترادف با تروریسم به کار میگرفت. هر چه پیامهای انقلاب و گفتمان غالب ارائه شده از سوی امام و همچنین وقایع انقلابی سایر گفتمانها همچون جهتگیریهای ضد امپریالیستی و ضد سرمایهداری و طبقه مرفه تمایلات و گرایشهای مردمی، تکیه بر مردم تهیدست و پابرهنه، نوید جامعه عاری از سلسله مراتب اشرافی، نشاندن کار به جای سرمایه و ترجیح مالکیت عمومی بر مالکیت خصوصی و تأکید بر آزادی و استقلال، تأکید بر رهایی تمامی ملتهای دربند، محترم شمردن حقوق انسانها و … و همچنین مصادیق به مراتب مترقیتر، کاربردیتر، با روحتر و البته بومیتر در بین جوامع اسلامی مورد پذیرش واقع میشد، بالعکس غرب دچار هراس شده و در موضع انفعالی قرار گرفته و تمامی برداشتهای غرب کانالیزه میگردید. فهم و درک واقعیات انقلاب و شرایط جامعه ایران به شدت تحت تأثیر اینگونه تنگنظریها و سوء برداشتهای غرب و بویژه امریکا قرار داشت.
در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیدهاند بلکه مجددا به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند. قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد. پیروزی انقلاب اسلامی چون داروی شفابخشی موجب احیای افکار و اندیشههای اسلامی در سراسر جهان گردید و موجب افزایش روحیه و تقویت بنیادهای فکری گردید، به طوری که از حالت تدافعی در آمده و حالت تهاجمی به خود گرفته است.
اینکه چگونه بدون دخالت نهادها و سازمانها و تشکیلات سیاسی، حزبی و انجمنی، انسجامی به حرکت تودهای و مردمی داده شده و نظم برخاسته از آن تابع چه ضوابط و معیارهایی بود، همه این موارد سؤال برانگیز بود. نقش مسجد، استقلال ائمه جماعات و روحانیون از دولت و وجود نوعی حاکمیت دوگانه در کشور ایران به صورت بالقوه زمینه لازم را برای چنین انقلابی فراهم کرد.
مسلمانان جهان با پیروزی انقلاب اسلامی و احیای ارزشهای اسلامی که تجربه شکست از رویکرد به غرب را به همراه داشته و قبل از آن با تحریم نفتی سال 1351، احساس قدرت، غرور و موفقیت نمودند. در عین حال انقلاب ایران اولین انقلاب سیاسی ـ اجتماعی اسلامی موفق را به جهان ارزانی داشت؛ انقلابی که با نام اسلام تحت شعار الله اکبر و بر پایه این ایدئولوژی و سمبلهای اسلامی و شیعی و تحت رهبری روحانیتی که با مفاهیم اسلامی پرورش یافته بود، مبارزه کرده و پیروز شد.
در نتیجه مسلمانان در سراسر جهان توانستند به هویت اسلامی خود و از تجدید حیات اسلامی در جایی که برای مدت طولانی تحت سلطه قدرتهای بزرگ خارجی قرار داشتند، احساس غرور و قدرت نموده و به خود ببالند.
از طرف دیگر امام خمینی به صورت روشنی تجربه ایران را به عنوان راهی به گذار سیاسی و ایدئولوژیک جامعه جهانی از اسلام ارائه داد. دستور کار او اتحاد همه مسلمانان در تلاشهای فرهنگی و سیاسی در مقابل شرق و غرب بود. با پیروزی در این تلاشها ایران به اثبات رساند که در اجرای اصول و آرمانهایش در کشور و گسترش آن در خارج موفق بوده است. فعالان اسلامی در سراسر جهان تـوانستند خودشان را با بسیاری از اصول ارزشی انقلاب اسلامی همخوان و همآواز ببینند.
در میان این اصول چندی را میتوان نام برد:
1. طرح مجدد اسلام به عنوان مجموعه کاملی از شیوه زندگی
2. اعتقاد بر این اصل که مدل غربی جدایی دین از سیاست موجب همه مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی جوامع اسلامی بوده است.
3. این عقیده که قدرت و موفقیت مسلمانان در بازگشت به اسلام که بر اساس وعده و تضمین الهی میباشد، تنها جایگزین مناسب برای سرمایهداری غربی و سوسیالیسم و مارکسیسم شرقی است.
4. طرح مجدد شریعت به عنوان قوانین الهی برای ایجاد جامعه مطلوب و برقراری جامعهای بر پایه عدالت اجتماعی و اخلاقیات.
5. طرح مجدد جهاد مقدس علیه همه بتها و آمادگی برای شهادت در راه خدا به عنوان تنها راه مبارزه و پیروزی.
استقبال اولیه از پیروزی انقلاب اسلامی توسط نخبگان و فرهیختگان جوامع اسلامی در سراسر جهان، نگرانی دولتهای حاکم بر کشورهای اسلامی را نیز فراگرفت. این رهبران و نمایندگان از سراسر جهان از امریکای شمالی تا آسیای جنوب شرقی برای عرض تبریک به امام به تهران سفر کردند. شیعیان در کشورهای حاشیه خلیج فارس که تحت حاکمیت امرای سنی بودند در حالی که اقلیت جمعیت آن شیخ نشینان را تشکیل میدادند با احساس قدرت و غرور در صدد کسب هویت مجدد، قدرت و اجرای اعمال مذهبی بوده و عدم رضایت خود را نسبت به حکام ارتجاعی بروز دادند. گروههای شیعه و سنی از مصر همچون اخوان المسلمین و جهاد اسلامی تا جنبش مسلمانان مجاهد و حزب سلمانه اسلامی در مالزی، الهامات زیادی از انقلاب اسلامی گرفتند.
یاسر عرفات، سرخورده از گرایش انور سادات به آشتی با رژیم صهیونیستی و آغاز مذاکرات کمپ دیوید با عجله هر چه بیشتر و در رأس یک گروه از ساف به تهران آمده و سفارت فلسطین را در مقر دفتر تجاری رژیم اشغالگر فلسطین در تهران افتتاح نمود. در همین حال حکام اسلامی به طور فزایندهای مخالفین اسلامی خود را به عنوان طرفداران جنبشی خارجی متهم کردند و یا اینکه ایران را متهم به دخالت در امور داخلی کشور خود نمودند.
یکی از تصورات و ذهنیات غلطی که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بر علاقهمندان و حتی مخالفین انقلاب در داخل و خارج حاکم بوده اینکه بر اساس تئوری دومینو با پیروزی انقلاب اسلامی دولتهای حاکم بر جوامع اسلامی در اثر الگوبرداری آن جوامع و قیام مردمی یکی پس از دیگری سقوط کرده و نظامهای مشابهی بر سایر کشورهای اسلامی حاکم خواهد شد. در حالی که اگر لحظهای در شرایط ویژه تاریخی سیاسی ایران و تفاوت آن با سایر جوامع اسلامی درنگ میکردند، متوجه این ذهنیت نادرست میشدند، زیرا که یک انقلاب تمام عیار مانند انقلاب اسلامی در ایران نه تنها از نظر تئوریک بلکه از نظر واقعی ساز و کارهای مناسب خود را میطلبد.
کشوری مانند ایران دارای قدرت و فرهنگ و تمدن دیرینه میباشد و متجاوز از یکصد سال سابقه مبارزاتی علیه حکام وقت داشته و تجربه حداقل دو پیروزی را بر حکام عصر خود در نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت داشته و از دوران صفویه با اقتدار فزاینده علمای شیعه، نوعی قدرت اجتماعی به موازات قدرت سیاسی تحمل گردیده و رشد یافته است و بهتر از آن برخورداری از رهبری بینظیری همچون امام خمینی در این دوران دست به دست هم داده و کمک کرده است تا این انقلاب به پیروزی برسد مجموعه چنین شرایطی حداقل در حال حاضر در سایر کشورها و جوامع اسلامی به چشم نمیخورد و بنابراین تکیه به تئوری دومینو نباید به معنای عدم موفقیت انقلاب اسلامی در صدور انقلاب تلقی گردد.
حوادث و اتفاقاتی که بلافاصله و آن هم به حالت عکسالعملی در بیشتر کشورهای اسلامی رخ داده خود بر این امید و تصور نابجا افزود. حوادث کربلا، نجف و کوفه در سال 1358 و حادثه اشغال مسجد الحرام در 1357 و به دنبال آن آتش زدن سفارت امریکا در اسلام آباد و تظاهرات و شورشهای منطقه نفت خیز الحصا در عربستان، جریان کودتای نافرجام در بحرین و... همه از جمله حوادثی بوده که بر احتمال تحقق نظریه دومینو میافزود.
اما از دیدگاه غرب و رسانههای غربی انقلاب اسلامی و پیامهای این انقلاب بر پایه بنیادهای شیعه شکل گرفت. هر چند با وجود روحیه قوی غربستیزی و بویژه مخالفت با امریکا و پیگیری اصل؛ نه شرقی ـ نه غربی؛ این امر کاملا طبیعی مینمود. در عین حال از همان نخستین روزهای انقلاب، یک تصویر جهانی از انقلاب ارائه شد که در آن آمال و آرزوهای جهانی ملتها نیز ترسیم شده بود. از دیدگاه امام، انقلاب اسلامی ریشه در اعتقادات مشترک اسلام داشته و مربوط به تمام مستضعفان عالم بود. اصل یازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر همین اساس نگاشته شده است.
غرب در تحلیل انقلاب اسلامی گرفتار بررسیهای تکساحتی و محدود و غرضآلود شده است. رویکردهای تئوریک در غرب جهت تبیین ابعاد پیچیده انقلاب مناسب نبوده و باید بر آن امر اشاره داشت که غرب از زوایای خاص و کاملا یکسویه به انقلاب اسلامی نگریسته و آن را به یک حرکت فرقهای تندرو و تروریستی تقلیل داده است. انقلاب اسلامی بر این نکته تأکید نمـود که سوء برداشتها تا چه حـد میتواند مشکلات ناخوشایندی را در بر داشته باشد. کمبود اطلاعات قابل اعتماد، تکیه بر رفتارهای قالبی از سوی ایران و دشمنان خارجیاش سناریوهایی که بر اساس بدترین شرایط طراحی شده بودند؛ تکیه بر شهادت و ادعاهای یک جانبه تبعیدشدگان پناهندگان و دلالان و … به استحکام این دیوار بیاعتمادی و شکنندهتر شدن شرایط میافزود. نتیجه تمام این بزرگ نماییها و احساس خطر؛ میل شدید به بهرهگیری از زور علیه ایران و دستپاچگی و عدم تلاش در جهت بهبود شرایط و روابط بوده است.
انقلاب اسلامی با تکیه بر توانمندیها و ویژگیهای شخصی امام (ره) و با پشتوانه مردمی، بهرهمندی از اندیشه مذهبی و ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژیهای غرب و شرق و همچنین سیطره فرهنگی غرب را به چالش کشید. اساسا بحث از انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی جدای از امام (ره) ناقص خواهد بود. برخی از نویسندگان پیشتر رفتهاند و انقلاب اسلامی را با واژه خمینیس به طور یکسان به کار بردهاند.آبراهامیان بر این اعتقاد است که یکی از نکات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامی ایران، توانایی بالای گفتمان اسلامگرایی در خلق یک ذهنیت جدید بود. یعنی پرورش یک مسلمان به عنوان یک عنصر سیاسی ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی. اصولا مسلمان بودن به معنای ضدیت با پهلوی، امریکا، صهیونیسم و در نهایت حمایت از امام (ره) و جمهوری اسلامی بود.
نوع انقلاب ایران بیانگر استقرار و تثبیت یک ذهنیت سیاسی اسلامی بود. با استقرار جمهوری اسلامی ایران که ماحصل تفکرات سیاسی امام و پشتیبانی توده مردم بوده و ریشه در برداشتهای سیاسی از اسلام داشت، به شکلی بینظیر در مأموریت سیاسی اسلام نهادینه شد. برای نخستین بار یک نظام سیاسی برخاسته از اسلامگرایی به شیوهای انقلابی جایگزین یک رژیم سکولار غربگرا و متحد استراتژیک غرب گردید و به اعتقاد بسیاری از مسلمانان این تحول؛ پیروزی اسلام بر سلطهجویی قدرتهای استعماری بویژه ابرقدرت امریکا بود.
پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری مسلمانان (در سراسر جهان) فصل جدیدی از تقابل اسلام و غرب فراهم کرد. هر چند، این روند امر جدیدی نبود و جهان اسلام چندین نوبت در طول تاریخ با غرب مواجه شده بودند. بسیاری حوادث اخیر (11 سپتامبر) در امریکا و حمله تروریستی به این کشور را اوج تقابل اسلام و غرب میدانند. اما بدون شک، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تبعات ناشی از آن تا انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی توسط سلمان رشدی اوج تقابل اسلام و غرب بود.
هراس غرب از اسلام ناشی از ریشههای مذهبی آن نبوده بلکه از ریشههای سیاسی اسلام بود که غرب را به وحشت افکنده است. مذهب همیشه بوده است اما این برداشت سیاسی از مذهب است که برای غرب مشکلآفرین گردید. آنچه امروز ادبیات اسلام در بردارد، منبع مهمی برای مرعوب ساختن کسانی است که با اسلام خصومت دارند.
جهاد به عنوان یکی از واژگان بنیادین در ادبیات اسلام باعث وحشت غرب در طرحریزی سیاست خارجی خود با جهان اسلام شده است. کاربرد این واژه امروزه در بحران افغانستان و کمک برخی طرفداران سلفیگری در پاکستان به گروه تندرو طالبان و شبکه القاعده، تحت عنوان جهاد علیه غرب و نماد آن امریکا، مؤید همین امر است. طلاب حوزههای پاکستان برای حمایت از اندیشه سلفیگری طالبانی عملا در جبهه طالبان علیه غرب و امریکا به جهاد پرداختند. در حقیقت بیشترین وحشت غرب از اسلام ناشی از تحمیل احکام و دستورات سیاسی اسلام بر دیگران است اما باید پذیرفت که نه برداشت یک دستی از اسلام وجود دارد و نه اسلام سیاسی یک دستی که بتوان چنین حکمی را عمومیت بخشید. نگاه مختصری به آثار خاورشناسان این امر را روشن میسازد که ایشان در تحقیقات خود همیشه در پی القای این عقیده بودند که باید با اسلام مبارزه شود.
در همین زمینه ماکسیم رودینسون خاورشناس معروف فرانسوی در کتاب جاذبه اسلام ضمن انتقاد تلخ از خطوط فکری ناصواب خاورشناسان مینویسد.… البته همیشه هدف از تحقیقات خاورشناسی درباره اسلام این بود که با اسلام مبارزه شود.
عموما دیدگاه غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی بسیار محدود و تنگنظرانه بوده است. حتی در جریان پیروزی انقلاب، تمرکز رسانهها و نمایندگیهای غرب نسبت به کلیت حرکت اسلامی و انقلابی در ایران صرفا بر تأثیرات آن بر منافع سیاسی و بازرگانی بریتانیا و امریکا متمرکز شده بود. همین دیدگاه تنگنظرانه و تک بعدی گفتمان اسلام سیاسی ایران را ستیزهجو و افراطی میدانست. از این منظر آنچه از دولت جدید انقلابی در ایران برداشت میشد، نه تنها ناشی از ستیزهجویی گفتمان اسلام سیاسی بلکه ناشی از تمایلات ایران برای گسترش نفوذ در منطقه بود و اینکه انقلاب اسلامی بقا و هویت خود را در صدور انقلاب میدید. هر چند در خصوص راهکارهای عملی و شیوههای صدور انقلاب اختلاف نظرهایی در داخل مشاهده میشد و حتی برخی کلا با این نظر مخالفت مینمودند، اما به هر حال کلام امام(ره) به عنوان مرکزیت گفتمان مسلط این استراتژی را به خوبی نمایان میسازد. به اعتقاد امام (ره):
ما باید سعی کنیم انقلابمان را صادر کنیم. تمام ابرقدرتها و قدرتهای دیگر در صدد نابودی ما هستند، اگر ما در یک محیط بسته بمانیم عاقبت با شکست مواجه خواهیم شد.
ما بر این اعتقادیم که:
ـ نهضتی را که امام خمینی آغاز کرد، تأثیر جهانی داشت و بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد.
ـ برداشتهای غرب از جهان اسلام سیاسی است. علاوه بر این عدم وجود آگاهی و اطلاعات کافی و مستدل از دولتهای انقلابی و شرایط پیرامونی و درونی آنها و همچنین عدم برآورد دقیق از جایگاه و توان خود و شرایط نظام بینالملل از سوی رهبران کشورهای انقلابی، سوء برداشتها افزایش یافته و منجر به اعمال افراطی، جنونآمیز و جنگ گردید.
ـ بر همین اساس هراس غرب از اسلام سیاسی، درک و فهم تنگنظرانه و تک بعدی رهبران غربی را در پی داشته که خود منشأ بسیاری از تحولات و برخوردها شده است.
ـ در تعیین بازتابهای انقلاب اسلامی چه از سوی موافقین و چه از سوی مخالفین برداشتهای غلط و انحرافی صورت گرفته است.
ـ اسلام سیاسی در حرکتهای اسلامی هویت خود را در تعارض با فرهنگ حاکم بر غرب تعریف میکند.
ـ برداشتهای یکدست و یکسانی از انقلاب اسلامی وجود ندارد. فاکتور قدرت، عموما، نوع برداشتها را تعیین کرده است. برداشتهای جهان اسلام نیز بر همین اساس بوده است.
ـ روند بازتابهای انقلاب اسلامی با تحولات درونی و فراز و نشیبهای داخلی و همچنین تحولات نظام بینالملل دچار تحول شده است.
با عنایت به موارد فوق:
پژوهش حاضر بر انگارههایی استوار است که در پیوستگی درونی با یکدیگر قرار دارند.
1. با وجود تمام سوء برداشتها، برآوردها و برخوردهای غرب به عنوان مرکزیت نظام بینالملل انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن این گفتمان بسیاری از عناصر مرکز محوریت غرب را تحت تأثیر قرار داده است. بازیگران نظام بینالملل (قدرتهای بزرگ و ابرقدرتها)، محیط بازی و قواعد نظام بینالملل تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته و عکس العمل نشان دادهاند. غرب ستیزی و گفتمان رقیبی که اسلام سیاسی ارائه داده، بنیادهای نظام وستفالیایی را هدف قرار داده و در پی ستیز با نظم کهن به دنبال ایجاد نظمی جدید برای اسلام و بر اساس اصول اسلامی میباشد.
2. انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصههای مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهانشمولی که اندیشه غرب ارائه میدهد قرار داده است.
3. هر چند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بینالملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامعتر اسلام ترغیب نمود. بر همین اساس مطالعات اسلامی و اسلامشناسی به سرعت جای شرقشناسی را گرفت.
4. گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده؛ قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی میباشد.
اکنون با گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن تحولات و دگرگونیهای عظیم در نظام بینالملل، زمان آن رسیده تا با دیدی واقعبینانه و بدون افراط و تفریط به بررسی بازتاب و تأثیرات انقلاب اسلامی بپردازیم. نقاط قوت و ضعف و روندهای تداوم متغیر در این جریان را بازشناسیم. بیشک نتایج حاصل تصمیمسازان و سیاستگذاران نظام را در ارزیابی دقیقتر برنامهها و راهبردها و همچنین اتخاذ راهکارهای مناسبتر یاری خواهد رساند. فهم و شناخت ابعاد مختلف و روندهای جاری در این خصوص، برآورد دقیق و علمی دیگران از خود به شکلی قانعکننده هزینههای تصمیمگیری را کاهش داده و آستانههای امنیتی را بالا خواهد برد. امکان بهرهگیری از فرصتها و کاهش تهدیدات در گرو همین شناخت و فهم است.
اساسا ایدئولوژی ماهیتی جهانشمول دارد. انقلابهای ایدئولوژیک نیز با بهرهگیری از همین خصیصه در پی گسترش و همهگیر شدن خویشند و آمال خود را در گسترش دامنه نفوذ و جهان گستری جستجو میکنند و از این طریق در پی کسب مشروعیت و پیشبرد برنامه و اهداف خود میباشند. اما در این راه عوامل و شرایط بسیاری مانع از تسلط آنها میشوند. مقاومت گفتمان یا گفتمانهای غالب عوامل محیطی، ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی، قدرت و توان موتور محرک ایدئولوژی از جمله عوامل مؤثر در روند جهانشمولی ایدئولوژیها میباشند. به عبارت دیگر اثرات پدیدهها جدای از ویژگیهای خود پدیده، شرایط پیرامونی و همچنین خصوصیات موضوع، اثرپذیرنده نخواهد بود و تمام این عوامل در یک پیوستگی درونی با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
بر همین اساس بازشناسی بازتابهای انقلاب اسلامی بر نظام بینالملل بدون توجه به ویژگیهای انقلاب، شرایط و تحولات نظام بینالملل، جایگاه و نقش قدرتهای بزرگ و شناسایی روندهای جاری نظام بینالملل تلاشی بیثمر خواهد بود.
بدیهی است بازتابهای انقلاب اسلامی در طول این ربع قرن با تغییر و تحولات داخلی و سیستمی دچار تحول و دگرگونی شده است. برای مثال میتوان به برخورد غرب با پیام صدور انقلاب در دهه اول انقلاب و اثرات و تحولات ناشی از تغییرات درونی و پیرامونی بر برداشت غرب اشاره کرد.
درک و برداشت اندیشمندان غرب از اسلام دچار تحول عمیقی شد و متوجه عدم وجود برداشتهای یکدست، حتی در جهان اسلام، از مفاهیم اسلامی شدهاند و اکنون سعی میکنند بین اسلام به عنوان یک دین با ابعاد سیاسی ـ اجتماعی به اسلام نظیر بنیادگرایی اسلامی، ستیزهجویی اسلامی، تروریسم و اسلام سیاسی تفاوت قائل شوند. در همین خصوص رشد تولید ادبیات در مورد اسلام و ابعاد گوناگون آن (که بیشک از جمله بازتابهای اساسی انقلاب اسلامی است) قابل توجه است.
ابعاد وسیع انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف ساخته است. هر چند برخی با دغدغههای دولتی بر آن نگریستهاند و محدودیتهای نگاههای سیاسی قدرتهای ریز و درشت را در نوشتهها و تحلیلهای خود اعمال نمودهاند؛ اما بسیاری نیز از دریچه نگاه تحلیلگرانه و عالمانه به کنکاش در جوانب امر برآمدهاند. بهت و شگفتزدگی نه تنها در بین سیاستمداران بلکه عرصههای دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و اکثر پژوهندگان در پی ریشهیابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمدند. بخش عمدهای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شده است.
نوشتههای پژوهشگرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، بری روزن، اسکاچ پل، اسپوزیتو همایون کاتوزیان، فرهاد کاظمی، سعید امیر ارجمند، حامد الگار، … در این مجموعه قرار میگیرند. بخش عمدهای از نوشتهها نیز به سیاستهای ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران را با قدرتهای بزرگ بررسی نمودهاند. غالب پژوهشها به رفتار خارجی ایران و اعمال سیاست خارجی پرداختهاند. که این بخش با بیشترین تنگنظری و نقد مواجه شده است. برای مثال نوشتههای خلیل زاد و فرد هالیدی؛ به وضوح تحلیلهای یک جانبهای از انقلاب را ارائه نمودهاند.
علاوه بر انتشار کتب و مقالات بسیار فراوان در خصوص انقلاب اسلامی ریشههای بروز تحولات؛ روابط با قدرتها؛ نقش عوامل مختلف در پیروزی و …. کنفرانسها و میزگردهای بسیار فراوانی در سراسر جهان برگزار گردیده تا جوانب گوناگون این پدیده منحصر به فرد را بررسی نماید. نخستین همایش بینالمللی در این خصوص در ایالات متحده امریکا و از سوی کالج بروکلین در سال 1361 و پس از خاتمه بحران گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران؛ برگزار شد و مجموعه مقالات آن نیز با تلاش بری روزن در سال 1363 منتشر شد. تمرکز عمده این مقالات بر جنبههای ملموس و مشخص این پدیده؛ ابعاد ایدئولوژیک و آینده روابط ایران با کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ میباشد.
البته برداشتهای قدرتهای بزرگ و برخی از همسایگان ایران در خصوص انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار گرفته است. اندیشمندان و پژوهشگران مشهوری همچون نیکی کدی؛ بری رابین؛ خلیل زاد و ریچارد کاتام تحولات ایران را در این همایش بررسی کردهاند. مهمترین تلاش دیگر در خصوص بررسی بازتابهای انقلاب اسلامی بر جهان از سوی جان اسپوزیتو؛ جیمز پیسکاتوری؛ و کریستوفر ون هالن در سال 1367 انجام شد که نتیجه این کنفرانس که پس از اوج تقابل اسلام و غرب در جریان انتشار کتاب آیات شیطانی بود؛ در مجموعهای به چاپ رسید. در این همایش سعی شد تا مقالات بر اساس چهار حوزه جغرافیایی و یک جمعبندی پایانی بر اساس بازتابهای جهانی انقلاب اسلامی طراحی شود. هر چند اسپوزیتو در دو فصل پایانی این کتاب سعی نموده تا به ابعاد جهانی این بازتابها بپردازد اما صرفا به بیان کلیات اکتفا نموده و بررسی بیشتر آن را به بعد موکول کرده است.
یک بررسی کلی در متون موجود در این خصوص نشان میدهد که تا کنون در موضوع مورد نظر (بازتاب جهانی انقلاب اسلامی) پژوهش قابل توجهی صورت نگرفته و به شکل منسجم به این موضوع پرداخته نشده است. این در حالیست که متون فارسی نیز بیشتر به ابعاد داخلی انقلاب پرداختهاند.
غالب متون غیر فارسی با دیدی غرضورزانه به شکلی افراطی با این موضوع برخورد کردهاند. علی رغم همه اینها نباید تحولات عمدهای را که در سالهای اخیر در بخش مطالعات اسلامی و مطالعات ایران صورت پذیرفته نادیده گرفت ...
در این پژوهش تلاش گردید تا یک بررسی همه جانبهای از آثار و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی به عمل آید. در گفتار اول اهمیت بررسی آثار و ویژگیهای برونمرزی انقلاب اسلامی، علل و عوامل پیروزی و تداوم آن و تفاوتی که این انقلاب با سایر انقلابهای بزرگ جهان دارد که آن را به عنوان یک پدیده سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد در تاریخ مشخص میکند پرداختیم و در عین حال به موضوع پر اهمیت صدور انقلاب و تفاوت آن با بازتاب انقلاب پرداخته و نشان دادیم که صدور انقلاب یک برنامه و اقدام و یا سیاستی است که ازطرف دست اندرکاران انقلاب در جهت تأثیرگذاری بر سایر جوامع اتخاذ میگردد در حالی که بازتاب انقلاب اسلامی به نتیجه و آثار بر جای مانده در بیرون مرزهای کشور انقلاب کرده پرداخته و لزوما نمیتواند حاصل و نتیجه برنامهریزی و اعمال سیاستهای اتخاذ شده در صدور انقلاب باشد بلکه عموما در اثر مشاهدات و وجود ارتباطات میان جامعه انقلاب کرده و جوامع دیگر آثار مهمی را بر جای گذارده که نه تنها برای آن برنامهریزی نشده بلکه حتی پیشبینی چنین آثاری هم نمیگردید.
در گفتار دوم و سوم با استفاده از نظریه سطوح مختلف تحلیلی و با شیوهای استقرایی به بررسی نزدیک از آثار انقلاب اسلامی بر جامعه جهانی و جهان اسلام پرداخته و با تفکیک میان دولتها و ملتها و با پرداختن به تفاوتهای اساسی که جوامع مختلف در اثر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیدا کردهاند دقت لازم در شناسایی این اثرگذاری و عمومیت دادن آنها به عمل آورده و به یک جمعبندی کلی رسیدهایم که میتوان حداقل این نتایج را در سه بخش کلی، نظام جهانی و جهان اسلام مورد توجه قرار داد.
ناگفته نماند که به خاطر عظمت انقلاب اسلامی و ویژگیهای منحصر به فرد و همچنین حوزه وسیع اثرگذاری آن، آنچه را که در این پژوهش انجام شده است نه کافی و وافی به مقصود میباشد و نه در توان یک مؤلف خواهد بود بلکه ضرورت دارد مطالعات وسیعتر و گستردهتری و حتی الامکان به صورت میدانی توسط محققان و پژوهشگران متعدد صورت گرفته و به صورت یک مجموعه در اختیار دانشپژوهان وعلاقهمندان قرار گیرد و این حرکت باید آغازی بر انجام چنین پروژه کلانی تلقی گردد.